۱۰-۱۲ شهریور ۹۷
سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ق.ظ
+ چادرِ نو خریدم. بحرینی :) بهم میاد؟!
+ یک شنبه کلاسِ استاد ش.ز، ارائهی بیست صفحه از کتاب برعهدهی من بود. یه ذره سخت بود جلوی ۵۰-۶۰ نفر خانوم و آقا. ولی من از پسش براومدم و به استرسم غلبه کردم! خیلی خوب بود. اعتماد به نفسم در عمل خیلی بالا رفت. حاشیه ها هم زیاد بود ولی یکیش این بود که سر تا پا مشکی پوشیده بودم با یک کیفِ اداریِ مشکی. بعد از کلاس میشد ثابت کرد که سیاه و سفید نیستم. چون عینک آفتابیم قهوهای بود.
+ بعد از کلاس قرار بود یه سوالی رو از استاد بپرسم. اصلا هم فکر نمی کردم با توجه به اینکه همیشه چند تا آقا دور و بر استاد هستند، بتونم این کار رو بی دردسر بکنم ولی شد. موقعِ پرسیدن سوال هم از دو تا در باید عبور می کردیم و من از خجالت آب شدم چون استاد ش.ز اصراررر اصرارر که شما اول بفرمایید! منم که میدیدم کلی آدم پشتِ سرم قطار شدند.... یعنی آب شدمااا! حتی یه بار به استاد گفتم شما سمتِ راست هستید! ولی بازم قبول نکرد :)))
+ نتیجه ای که از سوال و جواب گرفتم، فوق العاده بود... خیلی جالب بود. ارزشش رو داشت.
+ حاج آقا ***، به شوهرم پیشنهاد کار داد. ولی ایشون خیلی شیک و رسمی رد کردند و فرمودند: : "می خوام درس بخونم."
حالا این یادداشت اینجا باشه تا من اگه دیدم درس نمی خونه، .... .
+ من و مامان به این نتیجه رسیدیم که حرف زدن با همدیگه فایدهای نداره. دست به دامانِ نامه نگاری شدیم... مثلِ قدیمها!
+ بابا مامان و مهدی رفتن مشهد. با اتوبوسِ داغونِ معمولی! البته عوضش هتلشون ۵ ستاره است و درش به حرم باز میشه! من نمیدونم این همه جمعِ اضداد رو کجای دلم بذارم؟
+ رضا که با زهرا عقد کرده، گوشیِ جدیدش رو داده به زهرا! آخه چرا؟؟؟ اون مالِ من بود!!! قرار بود هر وقت کهنه شد به من بده اونو. الان همینطوری نوِ نو داده به زهرا!
+ طبقِ مذاکراتِ قرار شد که من رضایت بدم که خانواده رو چهار نفره کنیم. در عوض اونم اربعین منو تنها نمیذاره و نمیره کربلا. میدونم خیلی قانعم ولی مطمئنم عایدی این توافق برای من، از عایدی برجام برای ایران بیشتره... مطمئنم :))))
+ قیمت پوشک سه برابر شده. آیا تصمیمِ بالا، به صلاح مملکتِ خسروان بود؟
۹۷/۰۶/۱۳