صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

منوی بلاگ
بایگانی
نویسندگان

یک سال و نیم، در دو روز

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ۱۲:۴۰ ق.ظ

جالبه که باز زندگیم افتاده روی دور تند. ماجرا پشت ماجرا. و من فرصت نمی‌کنم بنویسمشون. فعلا یکیش رو می‌نویسم.

شنبه، خانم دکتر ما رو به جای کلاس ۸ تا ۱۰، دعوتمون کرد به یه نشست علمی پژوهشی، چون خودش هم اونجا ارائه داشت. نمی‌دونم چرا به دلم افتاده بود، استادِ جان هم هستند. و بودند! از قضا استادِجان هم ارائه داشتند و بعدش هم سریع رفتند و به غیر از یه سلام یواش، هیچ چیز دیگه‌ای بهشون نگفتم. البته چی می‌گفتم بهشون؟ می‌گفتم شونصد ساله که می‌خوام چهارتا منبع خارجی اون مقاله که اردیبهشت ماه به استاد نشون دادم، اضافه کنم و هنوز نکردم. اصلا فرصت نوستالژی‌بازی نداشتم. چون خودِ سالن کوچک همایش خیلی ناز بود. پوسترهای چشم‌نوازی که با تکنیک سابلیمیشن چاپ شده بودند، با رنگ آبی و قرمز، خودنمایی می‌کردند و فضا رو لوکس کرده بودند. دونه دونه مقالات درحال داوری بود و من فکر می‌کردم اگر چهارتا نشست اینجوری شرکت می‌کردم، الان استاد مقاله‌نویسی شده بودم. بعد ناگهان به یه گوشه از سالن نگاه کردم... توی دلم فریاد کشیدم که خداااا! چراااا؟؟؟ چرا من نباید الان یه مقاله به این همایش می‌دادم؟ اگر به خاطر این مشغله‌هامه، تو خودت باید ضامن من باشی که من دلم می‌خواست و نتونستم...

ظهر برگشتم خونه خودمون. مامانم و لیلا هم بودند. بسته‌ی اهدایی همایش رو باز کردم پیش مامان که سر سجاده نشسته بود. نشون دادم: یه کتاب بود، یه پوستر، یه دعوت‌نامه، یه خودکار و دو تا کارت‌پستال. مامان با مهربونی نگاه می‌کرد. بعد پاکت دعوت به روز اصلی همایش رو به مامان نشون دادم و گفتم کاش منم مقاله‌ام رو می‌فرستادم... چند دقیقه بعد، مثل برق‌گرفته‌ها رفتم سمت گوشیم که تلفن بزنم به دبیرخونه و بگم من دو روزه مقاله‌ام رو می‌فرستم و بهم مهلت بدید. تلفن‌شون جواب نمی‌داد. بعد رفتم داخل سایت همایش و با ناباوری دیدم که ارسال مقاله هنوز دو روز دیگه مهلت داره! جل الخالق چون این دنیا اتفاقی نیست! حالا فراخوان همایش از چه زمانی بود؟ از اوایل سال ۱۴۰۳! و حالا من می‌خواستم در دو روز آخر همایش کارم رو آماده کنم.

همون روز نشستم و یه مقدار مقاله‌ام رو ویرایش کردم. شب ساعت ۱۰ و نیم خوابیدم، دوباره از ۴ و نیم صبح تا ۶ و نیم کار کردم. بعد رفتم دانشگاه. برگشتم خونه، خوابیدم. دوباره یه مقدار شب وقت گذاشتم. صبح تا ظهر رفتم مدرسه دخترا و امروز بعد از ظهر کمی وقت گذاشتم و تموم شد و رفتم داخل سایت، کارهای اداری رو انجام دادم و ارسالش کردم. مقاله‌ام مستخرج از پایان نامه است و خانم دکتر و استادِجان فعلا خبر ندارند که من مقاله رو به همراه اسامی‌شون فرستادم همایش :))

پ.ن: از شروع نوشتن اون مقاله تا ارسالش، به گمانم یک سال و نیم طول کشید :)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴/۰۸/۱۴
نـــرگــــس

نظرات  (۷)

👏👏👏👏👏👏👏

خوشمان آمد

خداقوت.

 

ان‌شاءالله مقاله‌تون انتخاب بشه.

۱۵ آبان ۰۴ ، ۰۶:۲۶ پلڪــــ شیشـہ اے

😍🥹🫂🩷❤️

خداقوت

ان شاءالله خدا به وقت و انرژی تون برکت بده

ذوق همایش و داوری مقاله تون رو دارم. موفق باشی صالحه جان.

۲۰ آبان ۰۴ ، ۰۹:۱۴ کار در خانه

من می فهمم یک سال و نیم برای یک مقاله.
اما نمی فهمم این مقاله نوشتن برای چیست. 
بیشتر نوعی مناسک دانشگاهی است.
شاید روزی باید پاسخ بدهیم برای این یک سال و نیم ها.
نمی دانم. فقط می ترسم.

پاسخ:
شما چرا می‌ترسید؟ :) ما باید بترسیم که نمی‌ترسیم.

خب مقاله یعنی شما تحقیقات خودت رو روی اصولی ارائه بدی که نشه نپذیرفتش. 
منم حرفای جدیدی زده بودم توی مقاله‌ام که چون بدیل نداشت در کارهای علمی، انتشارش برام مشکل بود.
برای همین مدت طولانی‌ای گذشت تا بتونم ذهنم رو جمع کنم و تمومش کنم. البته اگر از اول تا آخرش متمرکز وقت می‌گذاشتم یکی دو ماهه تموم بود. شایدم کمتر. 
۰۲ آذر ۰۴ ، ۱۶:۰۹ کار در خانه

از همین روحیه می ترسم.
از اینکه نمی ترسید.
از اینکه فکر کنیم حرفهای جدید و بی بدیل داریم.
از اینکه فکر کنیم حرفهای جدید و بی بدیل خوب هستند و وظیفه ی ما این است.
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 
شاید تمام خطای غرب این بود که سکوت نکرد.
تمام رنج بشر از حرفهای جدید و بی بدیل آنهاست.
حتی این قالب مقاله هم از آنهاست.
حتی بیشتر رنجها در خانه ها و در سیاست هم از همین حرفهای بی بدیل است.
من از این حرفهای بی بدیل و از این روحیه می ترسم.
اما آن کتابخانه که دو روز در هفته می روید بی نقص است
خیلی شبیه به نخلستان علی است.
می توانید در آنجا سکوت را تجربه کنید
و الگویی باشید برای دانش آموزان.

پاسخ:
حرف‌های نو، حرف‌های کمتر شنیده شده است. 
در هر کجای دنیا ممکنه یه سری حرف‌ها کمتر شنیده شده باشه. 
و این چیز عجیبی نیست.

و ضمنا نمی‌رم مدرسه که سکوت تجربه کنم :)
برای من مدرسه همون میدانی هست که با کوله بار دانشم باید واردش بشم.
با کوله خالی، بدون فکر پشتیبان، حضور داشتن و نداشتن آدم‌ها، اتفاق جدیدی رو رقم نمی‌زنه.
۰۳ آذر ۰۴ ، ۰۷:۵۷ کار در خانه

دانشی که برای این نسل لازم است در کوله نیست.
در دانشگاه هم نیست. 
در دل است.
دلتان را صیقل بدهید نیازی به مدرک دانشگاهی و مقاله یا به قول خودتان پیپر نیست.
در کتابخانه می توانید جلای دل بیابید. 
اما آیا در دانشگاه هم می توانید؟

حتی آیا می توانید صالحه باشید؟

پاسخ:
شما فکر نمی‌کنید نگاه‌تون نسبت به این چیزها رمانتیک و غیر واقع‌بینانه است؟
من کتاب‌هایی که قراره بدم دست بچه‌های مردم تو کتابخونه رو خودم باید بتونم تشخیص بدم که خوبند یا به درد نخور!
این تشخیص از دل نمیاد!
لابد میگید این تشخیص از دانشگاه هم نمیاد.
ولی در دانشگاه، بهترین زمینه برای نقد و نگاه انتقادی مهیا است. شما این زمینه رو هیچ کجا پیدا نمی‌کنید.
مدرسه که اصلا نیست. حوزه‌ هم همینطور... پس چه جایی بهتر از دانشگاه!؟
۰۴ آذر ۰۴ ، ۰۸:۳۴ کار در خانه

جایی که نقد باشد پویایی و حرکت و تغییر هم هست
دانشگاه سالهاست منجمد است
مقایسه کنید درسهایی که می خوانید
با درسهایی که 30 سال پیش تدریس شده است
همان جزوه ها
همان سرفصلها
همان جمله ها
کجای دانشگاه حرکت هست
یا حرکتی ایجاد می کند؟
برای تشخیص کتابها دل کافی نیست
اما عقل و زمانی که دارید کافی است
با همین عقل در طول زمان می توان معیارها را یافت
اگر دانشگاه اجازه بدهد
اما اجازه نمی دهد
فرصت نمی دهد
از کودکی ما را مجبور می کنند با محور دانشگاه درس بخوانیم
برای کنکور تست بزنیم
بعد در دانشگاه واحدهایی را پاس می کنیم که هیچ نقشی در حل مشکلات خودمان و جامعه ندارد
بعد از دانشگاه نیز بیشتر پژوهشها کنترل دانشگاهی دارند
پس نه آزادی هست
و نه زمانی می ماند که آنچه را به نفع این بچه ها و خودمان و مملکت است بخوانیم و پژوهش کنیم
این کجایش رمانتیک است؟

 

پاسخ:
خوشبختانه اصلا اینطور که می‌گید اوضاع تیره و سیاه نیست

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">