صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

نزدیک دوسال میشه که نیومدم خونه مامان و شب بمونم اما چند روز پیش جناب همسر مثل یک داماد نمونه بهم پیشنهاد داد و اومدیم اینجا. دلیلش این بود که من و زینب سرماخورده بودیم و واقعا نیاز به کمک مامان داشتیم. الان خوب شدیم و من دلم می‌خواد برگردم. مامان میگه بمون... کل بارداری‌ت رو بمون. اما من زیاد اینجا خوشحال نیستم.
قبلا که میومدم اینجا فکر می‌کردم دلیل ناراحتی‌هام اینه که با مامان دچار چالش میشم. الان فکر می‌کنم دلیل غمگین بودنم اینه که اینجا موندن، ذخیره عاطفیم رو کامل تخلیه می‌کنه.
موضوع فقط اینه که اتفاق‌های ریزی هستند که اینجا تبدیل به مشکلات درشت من میشن. شوهرم هم نیست که حساب بانکی عاطفیم رو برام پر کنه. واریزی ندارم. از اون طرف نمی‌تونم بگم چمه. چی بگم؟ بگم ازت ناراحتم مامان؟ ازت ناراحتم بابا؟ ازت ناراحتم داداش؟ حتی چطور می‌تونم بگم ازت ناراحتم همسر؟ وقتی نیست، چند دقیقه در کنار هم بودن نباید تبدیل به خاطره‌ی بد بشه.
جدیدا فکر می‌کنم به همه‌ی آدم‌ها میشه گفت که از دستشون ناراحتی اما به مادر‌... نه!
خودمم مادرم. اگه مامان رو ناراحت کنم، باید منتظر باشم ببینم چند سال بعد دخترام بیان بگن چقدر منتقدم هستند و چقدر از دستم ناراحت. پس کاری که من می‌کنم خودخواهی محضه... خیالتون راحت! من فداکاری نمی‌کنم.
اینکه دارم دوباره اینجا از این حرفا میزنم میدونید برای چیه؟ چون ظرفیتم خیلی کمه. توی دنیای مادی، قطع نظر از عوامل معنوی، فقط اخلاق و عمل خوب در روابط انسانی، آدم‌ها رو تبدیل به موجودات دوست‌داشتنی می‌کنه. اگه ظرفیت داشتم، یه کوچولو با اخلاق‌تر بودم. یه ذره صبورتر‌ بودم و اینجا دردِ دل نمی‌کردم طوری که انگار خونه مامانم فقط داره بهم بد میگذره. نه... بچه‌ها بازی می‌کنند، پیش مامان‌جونشون کلی دستورزی می‌کنند، کیک درست می‌کنند، دوچرخه سواری و خاک بازی تو باغچه و محوطه سرسبز بیرون. طفلکی‌ها هیچ‌کدوم از اینا رو تو خونه خودمون ندارن.
اما یه اتفاق خیلی خوبی که برای خودم افتاده اینه که کم کم دارم یه تابوی ذهنی مهمم رو پاک می‌کنم. هر وقت خونه مامانم کاری می‌‌کردم، احساس می‌کردم اونا هیچ‌وقت ازم راضی نمیشن و مهم‌تر از اون، همیشه رضایت اونا رو می‌بردم در عرض رضای خدا. حتی وقتی توی خونه برای دلِ خودم خونه رو مرتب می‌کنم یا برای خوشحالی همسرم، اینقدر احساس نمی‌کردم نیتم با نیتِ رضای خدا در عرض هم هستن. همیشه در طول هم می‌دیدمشون و شادی بیشتری رو حس می‌کردم. الان دارم احساسات و نیت‌هام رو یه کاسه می‌کنم. برای همین حالِ دلم بهتره.
+برنامه عصر شیرین، ساعت ۶ عصر، شبکه افق رو از دست ندید خانوما :)
+اگه خدا بخواد دیگه روزانه نویسی نمی‌کنم. همش داره منتقل میشه به سررسیدم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۳۸
صالحه

قبل از ازدواجم، هر سال عیدها، بیشتر از قبل توقع ظهور رو داشتم. این که میگم توقع چون انتظار بی‌عمل بود. الان هم انتظارم دست کمی از توقع نداره... اما امسال دوباره حس قشنگ سال‌های قبل برام زنده شد.
دو بیت شعری که از ایوان حرم امام رضا روی یک پارچه آویزان شده بود:
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی
و نرگس‌های روی میز کنار دست آقا.
دلتنگ شدم... آقا جان! یعنی الان کجایی؟

برای نیمه شعبان تمام تلاشم این بود که قم باشیم. (برای همین دو روز زودتر از شب نیمه شعبان رفتیم قم.) وقتی دیدیم جمکران رو بستند، فقط دلتنگی بیشتر از قبل قلب‌هامون رو فشرد. با دوستانمون بودیم. کمی دورتر ولی روبروی مسجد زیرانداز پهن کردیم و دعای استغاثه به امام زمان رو خوندیم.
حاجت خواستم. این که سربازی کنم براشون. فقط همین. اگه دست خودمه اگر دست خودم نیست، فقط همین. اگه تو تقدیرم هست اگر نیست، فقط همین.
به همسرم گفتم داشتم فکر می‌کردم، اگه یه روز صبح از خواب بیدار شم و ببینم که آقا ظهور کرده، تصورم اینه که اون موقع یه موقعیت جهادی پیش میاد‌. بعد من همش استرس دارم که نمی‌تونم برم وسط میدون کمک. احتمالا همش دلم می‌خواد زودتر بچه‌م به دنیا بیاد. اما بعدش چی؟ یعنی به بهانه اون وضعیت دیگه بچه نیارم؟ یعنی چی؟ (حالا منظورم این نیست که جهاد فقط در چیز خاصی مثل فرزندآوری خلاصه میشه. منظورم اینه که تصورم از جهاد قبل از ظهور و جهاد بعد از ظهور با هم متفاوت بود.)
ولی یه حس دیگه‌ای بهم میگه که امام زمان بیاد، دنیا هیچ تغییری نمی‌کنه. ما همونیم که بودیم و تکلیف همون که بود. اگه قرار بود امر ظهور با معجزه و خرق عادت پیش بره، اگه قرار بود با دعای خشک و خالی اتفاق بیافته، تا الان باید محقق میشد. اما نمیشه چون ما آدم‌هایی که باید امام زمان رو یاری کنیم، اصلا عادت نداریم به گفتم سمعا و طاعتا به امام جامعه‌مون یا روی زبون میگیم باشه ولی انجامش نمیدیم.
ما آدم‌های اینجوری فقط شهوت دیدن روی مهدیِ فاطمه رو داریم. یک بار اگر پرده از جمال دلرباش کنار بره، آتیش همه سرد میشه. ای وای...
انگار کن که همین الان امام زمان اومده‌. و واقعا او هست... نه فقط در خیال ما. همین دستورات سیدعلی خامنه‌ای، همون دستورات مهدی زهراست بعد از ظهور. اقتصاد و فرهنگ و سیاست با همین ساختارها و ابزارهای دنیایی قراره تغییر کنه، نه با معجزه و چشم‌بندی.
مفسر آیات و روایات ظهور و انتظار، امامِ امروزِ ما، سیدعلی حسینی خامنه‌ای هست، نه اون‌هایی که همایش مهدویت برگزار می‌کنند و نه اونایی میگن اگه همه دعا کنید آقا میاد، و نه اونایی که تا سختی‌ها امانشون رو می‌بره میگن ان‌شاءالله آقا بیاد همه‌چیز درست میشه و منتظرن خودش بیاد، تک و تنها مشکلات رو حل کنه. اذهب انت و ربک فقاتلا انا هاهنا قاعدون. غافل از اینکه نه امام زمان، موسی است و نه مردم عصر ظهور بنی اسرائیل. مفسر آیات و روایات امروز فقط سیدعلی حسینی خامنه‌ای هست. فقط او.

القصه امسال خیلی این حال و هوا رو دوست دارم. دلم می‌خواد تا آخر سال باهام باشه. به یاد آقا زیارت برم، به یاد آقا قرآن بخونم، به یاد آقا درس بخونم، کار کنم، فرزند خوبی باشم، شوهرداری و بچه‌داری کنم... آدم بهتری باشم.
امروز روز تولدم به قمری هم هست. این رو هم به فال نیک می‌گیرم. خوبی بدی ازم دیدید حلالم کنید. و یه چیز دیگه: امسال سال تحویل، علاوه بر اینکه برای فرزانه جان دعا کردم که شهید بشه، برای حاجت روا شدن همه‌ی مشتاقان شهادت هم دعا کردم... خدایا هر کی آرزوش شهادته، جوان محسوب میشه، آرزو بر جوانان عیب نیست. خدایا جوان‌مرگ‌مون نکن. الهی آمین.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۳۴
صالحه