صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

نمی‌دونم در پست قبل چقدر در تصویر سازی موفق بودم. هنوز به جانِ مطلبی که می‌خواستم نرسیده بودم که رشته‌ی کلام طولانی شد و رسید به جای دیگری‌...
چیزی که این بار می خوام بگم از قدم‌های کوچکی هست که هر روز و دقیقه و لحظه‌های ما رو تشکیل می‌دهند.
باور...
باور به اینکه هر کاری که می‌کنیم به اندازه‌ی ابدیت برای ما اثر داره، باوری هست که به دست آوردنش کمی سخته ولی حتی فکر کردن بهش ما رو به این باور نزدیک می‌کنه. این مقدمه یک...
مقدمه دوم اینه که ما انسان‌ها در حالِ طی مسیر هستیم. این انسان در دو ساحت فرد و جامعه هست و از اون‌جایی که نهایتا مسیرِ آسفالته، مسیری هست که جمع و جامعه ازش گذر می‌کنه، بنابراین مسیری که جامعه میره، خیلی مهم‌تره. برای همین می‌گیم: اهدنا الصراط المستقیم. و نه: اهدنی...
طیِ مسیر... مقدمه‌ی دومه...
حواسمون باشه که داریم یک راه رو طی می‌کنیم. راهی که قراره خدا بهمون بر اساس اون راه، جزا و پاداش بده یا کیفر و عقاب کنه.
راهی که ما انتخاب می‌کنیم باعث میشه ادامه‌ی زندگی‌مون مشخص بشه. برای همین انتخاب راه، گاهی از طیِ خودِ راه مهم تر میشه. برای همین اگر یک کافر در لحظه‌ی جان دادن، مسلمان بشه و بگه: اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله، بهشتی میشه. چون راهش رو تغییر داده. چون اگر زنده می‌موند و ادامه میداد، واقعا مثل یک مسلمون زندگی می‌کرد.
روایت داریم از معصوم با این مضمون که فردی خدمتشان عرض کرد من در جوانی قدرت انجام فلان عبادت رو داشتم و الان که پیر شدم، بدنم من رو یاری نمی‌کنه. فرمودند: ثواب همون عبادت برای تو ثبت میشه.
شاید با خودمون بگیم خداوند چرا با آدم‌ها اینطور معامله می‌کنه؟ جوابش ساده است. چون پروردگار بر تمام ساحت‌های وجودی انسان احاطه داره، و می‌فرماید: قل کل یعمل علی شاکلته. یعنی همه طبق شکلی که گرفتند، گِلی که خشک کردند، درختی که بزرگ کردند، عمل می‌کنند.
چه کسی عمرِ ابدی داشته باشد... "انما نملی لهم لیزدادوا اثما"
چه هجده سالگی شهید بشود... که کوثر است و الی یوم یبعثون ثمرات و خیراتش در عالم جاری و ساری است...
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده...

+ عنوان جمله‌ای از علامه طباطبایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۲
صالحه

احتمالا چیزهایی که اخیرا باهاشون سر و کله زدم من رو به این نگرش رسوند. در یک ماه و نیم گذشته دو کتاب عهد مشترک و جهاد کبیر رو به ترتیب خوندم. کمی در اینستاگرام چرخ زدم و زندگی یک مادرِ با ده فرزند رو دیدم. به جز انیمیشن‌های ساعت ۱۴ شبکه نهال، تنها فیلمی که دیدم و ذهنم رو درگیر کرد، میان ستاره‌ای بود. تو این مدت بیشتر قرآن خوندم. مخصوصا جزء ۲۹ و ۲۸ رو و همینطور کامنت آقای ن..ا در پست قبلی ذهنم رو درگیر کرد به فرصت‌هایی که در زندگی مثل ابرها میگذرند. گاهی می‌بارند، گاهی محو و ناپدید می‌شوند، گاهی هم باد آرام آرام اون‌ها رو حرکت میده و ما رو به اشتباه می‌اندازه که این ابر تا عصر در آسمان هست... کلّا.
به زندگی خودم نگاه می‌کنم. به لحظه‌ای که دیگه بر نمی‌گرده. سوال اینجاست که این لحظه‌ی دنیایی چقدر ظرفیت داره. چه نسبتی با دنیای دیگه داره؟ چقدر گنجایش داره؟
اگر از این دنیا به آخرتی ابدی منتقل میشیم پس این لحظه بی‌نهایت ارزشمند هست چون پهنای باندی به اندازه‌ی بی‌نهایت داره.
دنیا مزرعه‌ی آخرته. مزرعه‌ای که عمرش به اندازه‌ی طول عمرمون در این‌ دنیاست. از لحظه‌ی تولد تا مرگ. از لحظه‌ی انتقال از رحم مادر به رحمِ دنیا و انتقال از رحمِ دنیا به رحمِ آخرت.
عمر این مزرعه مثل عمر ماست. مثل یک سالِ کشت و زرع، فصل‌های خودش رو داره: کودکی و نوجوانی... جوانی... میانسالی و پیری و روزهای آخر زمستان...
کودکی مثل بهارِ زندگی هست و آدم همش دلش می‌خواد برگرده به روزهای قشنگش. اما زود تمام میشه و کم کم گرمای جوانی و تب و تابش شروع میشه. جوانی پر از بادهای سرد و آفت خیزه و جلوه‌های هزار رنگِ برگ‌هاش فریبنده و دلرباست اما همون ماه‌ اول پاییز می‌ریزند و امان از وقتی که روی اون برگ‌ها سرمایه‌گذاری کرده باشی. زمستون هم می‌تونه با گرمای کرسی و خوردن میوه‌های خشک و آجیل و ترشی‌های پاییزه بگذره، هم میتونه آدم رو زیر کورانِ برفِ سفید توی کوهستانِ بی‌انتها گم کنه.
خیلی از چیزایی که در آینده برامون رقم می‌خوره به نهالی بستگی داره که برامون توی بهار می‌کارند.
همه‌ی نهال ها توی بهار تقریبا شبیه همدیگه اند... اما نهالِ ما می‌تونه، نهالِ یک درخت میوه باشه، مثل سیب، گلابی، گردو... می‌تونه نهال یک درخت بی‌ثمر، یه بید مجنون، یه کاج بدبو...
نهالی که پدر و مادرمون می‌کارند، با آبِ حلال آبیاریش می‌کنند، با دقت هرس می‌کنند و از آفات روزگار دور نگه میدارند.
وقتی نوجوانی شروع میشه... وقت کم کم جوانی میاد، تفاوت‌ها زیاد میشن...
اما شاید خبر خوب این باشه که همیشه باغبانِ مهربانی هست که حاضره درختِ داغونِ ما رو با یک درخت ثمرده و خوشگل و سایه‌بلند تعویض کنه... کافیه بگیم: یا ایها العزیز، مسّنا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعه مزجاه...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۳۶
صالحه

۵ سال پیش اولین پست اینستاگرامم را اینطور نوشتم:
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
باز هم نیمه شعبان و چراغانی خیابان‌ها
تولد است... تولد کسی که ۱۱۸۱ سال است بدون خودش تولدش را جشن می‌گیریم.
پدر...
تنها و غریب و یگانه و طرد شده در کجا به سوگ گناهان ما نشسته‌ای؟
بیا...
بیا و تک تک شمع‌های شیرینیِ ظهورت را فوت کن.


امسال خبری از آن جشن‌ها نیست.

تنهاییم گوشه خانه. کمی از تنهایی پدر را بیشتر حس کردیم. 
امسال طور دیگری خواندیم:
الهی عظم البلاء/ خدایا گرفتاری بزرگ شد
و برح الخفاء/ پوشیده برملا گشت
و انکشف الغطاء/ پرده کنار رفت
و انقطع الرجاء/ امید بریده گشت
و ضاقت الارض/ زمین تنگ شد
و منعت السماء/ خیرات آسمان دریغ شد
و انت المستعان/ پشتیبان تویی
و الیک المشتکی/ شکایت تنها به سوی توست
و الیک المعول فی الشده و رخاء/ در سختی و آسانی تنها بر تو اعتماد است
یا مولانا یا صاحب الزمان


ولی هنوز به الغوث نرسیدیم... ما هنوز مضطر نشدیم. 

پ.ن: ویرایش و تصحیح شد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۲
صالحه

ویروس کرونا برعکس ظاهر بد ریخت و بی‌نظمی‌هایی که در زندگی روتین‌مون ایجاد کرده، محاسنی داشته که من امروز به معنای واقعی لمسش کردم. میگن تو این مدت قرنطینه فرصت خوبی هست که با خودمون خلوت کنیم. مخصوصا که سایه‌ی این ویروس افتاده رو ماه‌های مبارک رجب و شعبان و رمضان. ماه‌هایی که انس و ارتباط ما با خداوند متعال، از طریق قرآن و مناجات و سحر و صیام بیشتر میشه.
راستش این روزها برای من روزهای بسیار سختی بود ولی می‌دونم که سربلند از امتحاناتش بیرون اومدم و قدم‌های مهمی برای حرکت رو به جلو برداشتم. اول اینکه شروع کردم به برنامه‌ریزی. دوم با همسرم صحبت کردم و یک گره‌‌ی جدیدی که در زندگیمون خورده بود رو با هم باز کردیم. سوم اینکه اهدافِ درشتم رو ریز ریز کردم در کارهای روزانه. همین مطالعه‌ی شماره یک و دو و ورزش و قرآنِ روزانه قراره من رو به اهدافِ بزرگی برسونند که می‌خوام برای تارگتِ اولشون حداقل ۱۳۰ تا برگه‌ی برنامه‌ریزیِ دوهفتگی پر کنم.
چهارم ولی از همه‌ی اینا مهم تره. چهارم اینکه نگاهم تغییر کرده. نگرشم به خیلی چیزا عوض شده و احساس می‌کنم به ثباتِ رای خیلی نزدیک تر شدم. درست زمانی که ناامید از اهداف و آرمان‌هام شده بودم، در پیچ اینستاگرام مادران شریف یک ویدئو از پیج یوتیوب مادری با ده فرزند دیدم که امید رو بهم برگردوند. بعد از حدود دو سه هفته تصمیم گرفتم دوباره برم ویدئو رو ببینم و پیج اون خانم رو پیدا کنم. پیداش کردم و زیر و بمِ پیج رو در آوردم و ویدئوهای یوتیوبش رو هم دیدم‌. احساس کردم امکان نداره که این آدم بی‌هدف باشه. مخصوصا که زمان خواب و بیداری و ورزش بسیار منظمی داشت. ساعت ۲:۵۵ دقیقه به وقت فنلاند، یعنی کمی قبل از اذان صبح بیدار میشد و همه‌ی امور رسیدگی به بچه‌ها به علاوه آموزش‌شون رو با انرژی و نظم فوق‌العاده‌ای دنبال می‌کرد. یهو چشمم افتاد به جمله‌ی بالای‌ پیج اینستاگرامش و شوکه شدم. "Jesus loving mum of 10" و "Jesus is love, not religion"
شوکه شدم از ایمانش. اونا روزی ۱۰ دقیقه انجیل می‌خونند ولی ایمان این مادر خیلی قوی هست. نهیب خوردم...
و شروع کردم به گرفتن تصمیم‌های جدید‌.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۰۲
صالحه

نمی‌دونم چند نفر از شما با دیدنِ برگه برنامه‌ریزیِ دوهفته‌ی آخر اسفندِ من به فکرِ برنامه‌ریزی افتادید. نمی‌دونم چند نفر از شما کتاب اثرمرکب دارن هاردی رو خوندید. اصلا نمی‌دونم چند نفر از شما اهدافِ ماهانه و سالانه و بلندمدتِ خودشون رو مکتوب کردند.
راستش هیچ چیزی من رو به برنامه‌ریزی منسجم ترغیب نکرد الّا بررسیِ سیبل‌های کلاس تیراندازی در سه ماه آذر و دی و بهمن.
عجیبه که این اتفاق برای من با خوندنِ کتاب اثر مرکب که از فروردین ۹۸ خریدم و خوندم نیافتاد. با گوش دادن به فایل‌های نظمِ خانم پ نیافتاد... اونا مقدمه‌چینی کردند ولی اون اتفاق و تلنگر و تحول رو سیبل‌ها رقم زدند. الان هم می‌دونم این اتفاق هم برای شما تا زمانش نرسه نمی‌افته ولی طالبش باشید. چون شاید بعدا مثل الانِ من حسرت بخورید که چرا زودتر شروع نکردم.
داستان اینه که من سیبل‌ها رو بعد از تموم شدن هر جلسه دور نمی‌انداختم. میآوردم خانه و به ترتیب تاریخ و شماره میزدم. یعنی مثلا این سیبل شماره یکِ ۹۸/۱۰/۵ و این سیبل شماره دو ۹۸/۱۰/۵ و الخ و اونا رو جمع می‌کردم. وقتی دوستان و فامیل می‌آمدند خونه ما بهشون نشون می‌دادم و هر بار خودم از دیدنِ تغییراتِ ریزی که منجر به ایجاد یک تغییر شگفت انگیز میشد متحیر می‌شدم. هر بار از خودم می‌پرسیدم راز این پیشرفت چیه؟
جوابش رو وقتی می‌گرفتم که مثلا یک جلسه غیبت می‌کردم. افت مشخص بود... رویِ سیبل.
بعدا متوجه تغییراتِ ریز دیگری که منجر به یک نتیجه محسوس دیگر میشد شدم: سحرخیزی.
اگر روزی که کلاس داشتم نماز صبحم رو حداقل نیم ساعت مانده به طلوع آفتاب می‌خواندم و مقداری از بین الطلوعین رو درک می‌کردم، ظرفیت تنفسی خوبی داشتم و حین تیراندازی نفس کم نمی‌آوردم و الّا چرا! مخصوصا اگر نمازم قضا میشد که خوشبختانه به یمنِ مساله مبارکِ شیردهی به کودک، این اتفاق ندرتا رخ میده برای من. ولی یک بار که به خاطرِ گرمای زیاد بخاری هوشیاریم کم بود، این اتفاق افتاد و واقعا روز بدی رو در باشگاه تجربه کردم.
شاید یه ذره دیگه در مورد این مساله نوشتم... 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۳
صالحه

اینم برگه‌ی چک لیست دو هفته آخر اسفند. کلیک (+)

پایین هر روز توضیحات در خصوص هر روز رو نوشتم. مثل اینکه مهمون بودیم یا نه. 

رنگ صورتی در بخش (ناهار و شام) یعنی غذا رو خودم درست کردم.

رنگ صورتی در میان‌وعده‌ها به معنای خوردن میان وعده است.

برای بعضی از کارها مثل مطالعه‌ها خودم یک سقفی رو برای هر روز تعیین کردم که اگر به حد نصاب می‌رسید، صورتی رنگ میشد. که این حد نصاب رو ننوشتم. فقط در مورد قرآن رو نوشتم که حداقل ۷ صفحه بود.

در مورد نماز‌ها، ملاک همیشه تعقیبات بود. یعنی چه نماز رو بخونم چه نخونم اگر تعقیبات رو انجام ندم خبری از صورتی شدن نیست.

ضربدر با مداد یعنی اون کار قابلیت انجام داده شدن رو نداره. تیک با مداد یعنی انجام شد ولی نه توسط من. البته همه‌ی این تیک‌ها رو نزدم.

برنامه رو کاملِ کامل انجام ندادم ولی برای قدم اول خوب بود. 

روزهای ۲۴ تا ۲۷ اسفند هم خیلی از لحاظ روحی به هم ریخته بودم و خونه مامانم بودم. برای همین به اکثر برنامه‌هام نرسیدم.

همینا.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۴
صالحه
کمتر از ۶ ساعت دیگه سال تحویل میشه. خدا کنه قلب‌هامون هم تحویل بشه...
قبلا خونده بودم که فرج و ظهور امام زمان در نوروز اتفاق می‌افته. البته من در کتابی خونده بودم ولی بازم شما با یک جستجو در نت می‌تونید روایات رو بخونید.
و اینم خوندم و همه میدونیم که عیسی مسیح به صلیب کشیده نشد. بلکه به آسمان عروج کرد و همراه امام زمان به زمین برخواهد گشت.
و معجزه‌ی عیسی دمِ مسیحایی‌اش بود...
اذ قال الله یا عیسی ابن مریم اذکر نعمتی علیک و علی والدتک اذ ایّدتک بروح القدس تکلم الناس فی المهد و کهلا و اذ علّمتک الکتاب و الحکمه و التوراه و الانجیل و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی و تبری الاکمه و الابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی و اذ کففت بنی اسرائیل عنک اذ جئتهم بالبینات فقال الذین ‌کفروا منهم ان هذا الا سحر مبین. سوره مائده آیه ۱۱۰
حالا ما بیشتر از هر زمانی محتاجیم.
و امیدواریم.
امشب نا خودآگاه یاد این دو مطلب افتادم و توی دلم گفتم: خدایا! چی میشد امام زمان ظهور می‌کرد. چی میشد خدا بهمون رحم می‌کرد. به همه‌ی نوعِ بشر. در آسیا، اروپا، آمریکا و همه‌جا... چی میشد مسیح برمی‌گشت و دوباره معجزه می‌کرد...
+ شاید علی الظاهر هیچ اتفاقی نیافته ولی وقتی قلب‌ها متوجه منجی بشه، ظهور نزدیک و نزدیک تر میشه...
+ اینم بمونه اینجا یادگاری: تا قبل هجده سالگی و زمانی که هنوز پاک و معصوم بودم، چند سال پیاپی در حد فاصل اول تا سیزده فروردین خواب روز ظهور رو میدیدم. 
حتی خوابش هم شیرینه...
+ پ.ن: heaven help us
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۷
صالحه