من فقط پیش خودش برمیگردم
زنها پر هستند از عشق. قدرت خلق زیبایی. نیروی آفرینش...
دیوهای دنیایِ دنی، از مشغولیت زنها به کشف و خلق زیبایی، بیزارند. منزجرند. متنفرند.
من بعضی از زنها رو میبینم که بدجوری زخمیاند، در حال خونریزی افتادند یه گوشه یا دیوهای پلید، با دشمن فرضی مشغولشون کردند تا تمام قوّتشون ته بکشه. خیلی از زنها، هر روز یه دیو سیاهِ بدترکیب داره میلوله تو زندگی شون ولی اونا متوجهش نمیشن. کم نیستند زنهایی که شیشه عمر دیوشون رو گرفتند دستشون و دارند ازش مراقبت میکنند. عجب میدانِ جنگی هست... میبینید؟
زن ها پیوسته در جنگ و پیکارند.
در نگاه من، مادری کردن، زیباترین جلوه آفرینش زن هست اما دیوهای دنیای مدرن، این فرصت و عشق به زنانه زیستن رو از زنها دزدیدند.
من خودم چقدر با این دیوها جنگیدم! هنوز دارم میجنگم. تا آخرین نفسم هم باید بجنگم.
اومدم اینجا بنویسم، یه دیوی هست که خیلی بیشتر از بقیه سراغم میاد و هلم میده تا بیافتم تهِ درّههای سیاه.
درّههایِ عریض و عمیق و سیاهِ فراموشی. جایی که آدم یادش میره چقدر آرزو داشته برای خلق زیبایی. یادش میره زیر نور بودن و نور تاباندن چه حس و حالی داره.
دیوِ بدجنس، دزد رویا، رویا فروش، برو به جهنم.
من از برای خدا هستم. فقط پیش خودش بر میگردم.
به جز به سمت خدا، به هیچ صراط ره نسپارم
اگر هزار بار بزیاَم و دوباره جان بسپارم
برون ز شعله ی عشقش اگر شوم به غباری
به مهر مادری سوگند،عَنان به دیو نسپارم
(تحفه ای ناقابل تقدیم به شما)