صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۱۶ بهمن ۹۸

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۴۳ ب.ظ

نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم یه چیزی گم کردم.
اتفاقا مشهد که بودیم اون دوتا انگشترم که از عروسی رضا گم شده بود پیدا شد. ولی تازه احساس میکنم یه چیزی گم کردم که نمی‌دونم چیه.
دیشب از مشهد برگشتیم. مشهد خوب و طولانی‌ای بود. دوبار فاطمه‌زهرا شهربازی رفت. یک بار موج‌های آبی. یک‌بار باغ‌وحش و چندبار حرم و یک غذا حضرتی و دیگه چی می‌خواستیم از مشهد و ...
ولی کلی حاشیه داشت. خستگی کار دستم داد. چه تو رفت چه برگشت کلی بدخلقی کردم. شاید هم به خاطر استرس و عجله‌هایی بود که بهم تزریق می‌شد. هرچی بود خراب کردم.
ساعت ۴ و نیم صبح رسیدیم خونمون و من تا ۷ صبح همه‌ی کارها رو کردم. ظرف‌های کثیف رو شستم. لباس‌های کثیف رو جدا کردم. تمیزها رو سرجاشون گذاشتم. سوغاتی‌ها رو جدا کردم. رومیزی قلمکار جدید رو روی میز انداختم. تراولر رو سرجاش تو کمد گذاشتم. بعدش نماز خوندم و کمی خونه رو مرتب کردم. بعدش یه چیزی خوردم و خوابم گرفت.
نمی دونم چرا ولی از ظهر به بعد هیچ کار مفیدی نمی‌تونم انجام بدم. نهایتش تنظیم متن تدریسم بود که به نظرم عالی شد ولی حالم رو خوب نکرد.
نمی‌دونم چرا وقتی مصطفی سکوت می‌کنه می‌ترسم.
امروز عصر بهم گفت که تو کارش یه چیزی شبیه پیشرفت کرده. ولی نمی‌دونم چرا من یه طوری‌ام. انگار یه چیزی رو گم کردم.
شاید دارم کاریکاتوری رشد می‌کنم.
نمی‌دونم. من که مشهد رفتم چند تا کار رو برای اولین بار انجام دادم. یکی اینکه مناجات شعبانیه خوندم. دیگری اینکه به همه‌ی عمه‌ها و عموی کوچکترم که ازشون دورم پیامک اختصاصی (نه فورواردی) دادم و با مامان‌بزرگ صحبت کردم و حتی از طرف عمه‌ زیور که چند روز پیش مرحوم شد زیارت‌نامه مختصر خوندم. حتی بعد از مدت‌ها شروع کردم به مرور سوره‌هایی که حفظ بودم.
ولی تو‌ مشهد قلبم تو ادبار بود. اشکم به زور چیکه چیکه می‌اومد. اصلا حرف ویژه‌ای یا درد و دلی با امام‌رضا (ع) نداشتم.
نمی‌دونم چه مرگم شده. اوضاعم هیچ‌وقت اینقدر خوب نبوده. خیلی عجیبه‌. نمی‌فهمم. نمی‌فهمم چی‌کار کردم. کجا اشتباه کردم. خیلی عجیبه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۶
صالحه

نظرات  (۴)

۱۷ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۳۵ پلڪــــ شیشـہ اے

ان شاءالله که مسئله مهمی نیستش. :*

حاج آقای پناهیان میگن [که قطعا خودتون شنیدین] وقتی عبادتتون قبوله لزوما ممکن اون حس خوبی که انتظار دارید سراغتون نیاد. یا این که بعد عبادات و بندگی تون یه حس خوبی اومد سراغتون لزوما به معنای پذیرفته شدن اون عبادت در پیشگاه خدا نیست. پس خیلی به خودت سخت نگیر عزیزم. :*

ان شاءالله که حس و حالت هم بهترین میشه

پاسخ:
امیدوارم عزیزم. ممنونم... :*
راستی، یه وقتایی دیر جواب میدم به خاطر بی‌توجهی نیست‌. گاهی دوست دارم یک پیام رو چندبار بخونم :)

سلام

کی مشهد بودی؟

منم مشهد بودم. کاش همدیگه رو می دیدیم....

پاسخ:
سلام انار بانو
من که همه‌چیزو اینجا می‌نویسم :))
پنج مطلب قبلتر، تیترش اینه: ۱۱ بهمن ۹۸ مشهدالرضا
تازشم یه هفته اونجا بودیم. سوز به دلت :)))

من نخونده بودم متاسفانه...

ما ۱۰ تا ۱۴ بهمن مشهد بودیم

 

 

ان شاءالله مشهد بعدی...

پاسخ:
ان شاءالله!
شما اهل کجایید انار خانم؟
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۴ پلڪــــ شیشـہ اے

از این بابت اصلا غمتون نباشه عزیزم. :* برای من مسئله نیستش :*

چون بالاخره گرفتاری های دنیای حقیقی هم هستش. :*

پاسخ:
ممنونم از این همه مهر و محبتت که نمی‌دونم چطور جوابش رو بدم :) :* :* :*

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">