پس از باران، احمد و تمساح خونی
دیشب بعد از سه هفته اشکریزان، بلاخره پخش پس از باران از شبکه آیفیلم تمام شد. من به جد معتقدم این سریال یک شاهکاره. از قصه و داستان و پیرنگ پیچیده و پیرنگهای فرعی گرفته تا بازی بازیگرها و روایت تمیز و بستر تاریخی خاص تا طراحی صحنه و لباس مخصوصا در بخش قدیم و موسیقی سریال که آخ آخ آخ، امروز رفتم "گیلهلوی" رو جستجو کردم تا معنی اون نوای گیلکی رو بفهمم. تازه بعد از خوندن معنی متوجه شدم که چرا من با هر بار پخش موسیقی متن شر شر گریه میکردم. واقعا سعید انصاری چه کرده که من حسم از خوندن معنی آواز و گوش دادن به موسیقیاش شبیه این بود که یه نفر یه خنجر با دهتا تیغ بکنه توی جگرم. یعنی انقدر آدم دلش ریش میشه! پیشنهاد نمیکنم برید بخونید و گوشش بدید. جرات میخواد. برام جالبه که این سریال انقدر برای من اثرگذار بود. من هربار که نقش خانوم بس (کتایون ریاحی) گریه کرد، باهاش گریه کردم. انگار رنجهای خانمبس برای من خیلی قابل لمس بود. مشکل بچهدار شدنش، زخم زبونهای مادرش. رنج از دست رفتن برادرش. خیلی جاها هم برای خانوم کوچیک گریه کردم. دیشب یه جمله گفت. گفت: من توی این خونه رنگ محبت کم دیدم اما همینم فراموش نمیکنم...
و قصه شکل گرفتن یک کینه و خانمان سوز شدنش که جانِ داستان هست. نظیرش رو نداریم. مثلا فیلم سینمایی شعلهور که درمورد کینه و حسادت هست ولی به گرد پای پس از باران هم نمیرسه.
پیرنگهای فرعیاش هم عالیه. مخصوصا اون پسر لال (جمال) و اون سکانس یکی مونده به آخرش که توی طویله بستنش... علاوه بر اینکه کلی گریه کردم، از دیشب ذهنم درگیرشه.
بگذریم. اما قبول کنید که دیگه چنین منی نمیتونه راحت با هر فیلمی ارتباط برقرار کنه.
"احمد" رو دیدم. بله. کلی هم گریه کردم ولی روراست بگم: جیگر آدم چنگ نمیخورد. فیلم داستان نداشت و ضربآهنگ فیلم تند در نیومده بود، جوری که وقتی ساعت رو پایین صفحه نشون میداد، من همش میگفتم چقدر زمان دیر میگذره. بازیگر احمد کاظمی برای اون شخصیت کافی نبود و ایبسا اصلا شخصیتپردازی کافی نبود. شخصیت خانم دکتر صدر بهتر پرداخت شده بود. خیلی بهتر و اون خلبان یک سوم آخر فیلم. فیلم چند تا شخصیت حرص دربیار داشت که اولیش اون آخوند داستان بود و به طرز عجیبی حس میکردم احتمالا اگر آقای شنگولالعلمای بیان رو ببینم، تابع النعل بالنعل اینطوری هستش :)) فیلم، یک فیلم سیاسی هم محسوب میشد. یعنی امکان نداشت در دوره حسن روحانی این فیلم ساخته بشه. من به این فیلم نمره ۷ از ۱۰ میدم به خاطر پروداکشن سخت و پرحجمش.
اما در مورد تمساح خونی. از اولش انگار برام روشن بود که این فیلم قرار نیست داستان داشته باشه اما ضربآهنگش خوب بود. مهمتر از هر چیز خیلی خندهدار بود و گریههای فیلم قبلی یعنی احمد رو شست و برد. شنیدم جواد عزتی گفته فیلم در نقد رویای موفقیتهای یک شبه ساخته شده. برای همین هم از المان یک کتاب موفقیت و توسعه فردی به عنوان یک شاهکلید در فیلم استفاده میشه و البته شوخیهای ناجالب اما غیروقیحی هم باهاش میشه ولی خب از زاویه دید تخصصی من، نقد ادبیات موفقیت یکشبه نبود ولی هجوش چرا، بود. من آب پاکی رو هم بریزم روی دست هر کس که نظر تخصصی من براش عجیبه: اساسا در حال حاضر و تا اطلاع ثانوی، سینمای ایران قدرت نقد ادبیات خودیاری غربی رو در تراز انقلاب اسلامی رو نداره و نخواهد داشت. به شدت در عرصه علوم انسانی، اساتید دانشگاه دارن آدرس غلط به سینماگرها میدن و البته خود سینماگرها خودشون اولین اینفلوئنسرهای خودیاری غربی هستند. چطور میتونند براساس چیزی که ندارند و فهم نمیکنند، کار هنری تولید کنند؟
اما در مورد مساله میز قمار چون اصل قضیه خیلی مجمل بود و بعدش هم اسباب دردسر شد، بگینگی میشه گفت قبح قمار نمیریزه اما سکانسهای آخر با حضور اون رئیس اصلی، به نظرم تمام اثرات تربیتی فیلم از بین میره. در کل فیلم دستاوردی نداره. ولی برید ببینید و لذت ببرید. این فیلم احتمالا رکورد فروش رو هم میشکونه. نمره من ۶ از ۱۰ برای خندوندن مخاطب.
هر چی میسازن باید یه نقی بزنی! یکی حجابه، یکی خودیاره، یکی تراز نیست، یکی خوب اشک در نمیاره و...
چرا جامعه در همه ابعاد و به طور مداوم به شماها بدهکاره؟