صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

پس‌ از باران، احمد و تمساح خونی

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۱۷ ب.ظ

دیشب بعد از سه هفته اشک‌ریزان، بلاخره پخش پس از باران از شبکه آی‌فیلم تمام شد. من به جد معتقدم این سریال یک شاهکاره. از قصه و داستان و پی‌رنگ پیچیده و پی‌رنگ‌های فرعی گرفته تا بازی بازیگرها و روایت تمیز و بستر تاریخی خاص تا طراحی صحنه و لباس مخصوصا در بخش قدیم و موسیقی سریال که آخ آخ آخ، امروز رفتم "گیله‌لوی" رو جستجو کردم تا معنی اون نوای گیلکی رو بفهمم. تازه بعد از خوندن معنی متوجه شدم که چرا من با هر بار پخش موسیقی متن شر شر گریه می‌کردم. واقعا سعید انصاری چه کرده که من حسم از خوندن معنی آواز و گوش دادن به موسیقی‌اش شبیه این بود که یه نفر یه خنجر با ده‌تا تیغ بکنه توی جگرم. یعنی انقدر آدم دلش ریش میشه! پیشنهاد نمی‌کنم برید بخونید و گوشش بدید. جرات می‌خواد. برام جالبه که این سریال انقدر برای من اثرگذار بود. من هربار که نقش خانوم بس (کتایون ریاحی) گریه کرد، باهاش گریه کردم. انگار رنج‌های خانم‌بس برای من خیلی قابل لمس بود. مشکل بچه‌دار شدنش، زخم زبون‌های مادرش. رنج از دست رفتن برادرش. خیلی جاها هم برای خانوم کوچیک گریه کردم. دیشب یه جمله گفت. گفت: من توی این خونه رنگ محبت کم دیدم اما همینم فراموش نمی‌کنم...
و قصه شکل گرفتن یک کینه و خانمان سوز شدنش که جانِ داستان هست. نظیرش رو نداریم. مثلا فیلم سینمایی شعله‌ور که درمورد کینه و حسادت هست ولی به گرد پای پس از باران هم نمی‌رسه.
پی‌رنگ‌های فرعی‌اش هم عالیه. مخصوصا اون پسر لال (جمال) و اون سکانس یکی مونده به آخرش که توی طویله بستنش... علاوه بر اینکه کلی گریه کردم، از دیشب ذهنم درگیرشه.
بگذریم. اما قبول کنید که دیگه چنین منی نمی‌تونه راحت با هر فیلمی ارتباط برقرار کنه.
"احمد" رو دیدم. بله. کلی هم گریه کردم ولی روراست بگم: جیگر آدم چنگ نمی‌خورد. فیلم داستان نداشت و ضربآهنگ فیلم تند در نیومده بود، جوری که وقتی ساعت رو پایین صفحه نشون می‌داد، من همش می‌گفتم چقدر زمان دیر می‌گذره. بازیگر احمد کاظمی برای اون شخصیت کافی نبود و ای‌بسا اصلا شخصیت‌پردازی کافی نبود. شخصیت خانم دکتر صدر بهتر پرداخت شده بود. خیلی بهتر و اون خلبان یک سوم آخر فیلم. فیلم چند تا شخصیت حرص دربیار داشت که اولیش اون آخوند داستان بود و به طرز عجیبی حس می‌کردم احتمالا اگر آقای شنگول‌العلمای بیان رو ببینم، تابع النعل بالنعل اینطوری هستش :)) فیلم، یک فیلم سیاسی هم محسوب میشد. یعنی امکان نداشت در دوره حسن روحانی این فیلم ساخته بشه. من به این فیلم نمره ۷ از ۱۰ میدم به خاطر پروداکشن سخت و پرحجمش.
اما در مورد تمساح خونی‌. از اولش انگار برام روشن بود که این فیلم قرار نیست داستان داشته باشه اما ضربآهنگش خوب بود. مهم‌تر از هر چیز خیلی خنده‌دار بود و گریه‌های فیلم قبلی یعنی احمد رو شست و برد. شنیدم جواد عزتی گفته فیلم در نقد رویای موفقیت‌های یک شبه ساخته شده. برای همین هم از المان یک کتاب موفقیت و توسعه فردی به عنوان یک شاه‌کلید در فیلم استفاده میشه و البته شوخی‌های ناجالب اما غیروقیحی هم باهاش میشه ولی خب از زاویه دید تخصصی من، نقد ادبیات موفقیت یک‌شبه نبود ولی هجوش چرا، بود. من آب پاکی رو هم بریزم روی دست هر کس که نظر تخصصی من براش عجیبه: اساسا در حال حاضر و تا اطلاع ثانوی، سینمای ایران قدرت نقد ادبیات خودیاری غربی رو در تراز انقلاب اسلامی رو نداره و نخواهد داشت. به شدت در عرصه علوم انسانی، اساتید دانشگاه دارن آدرس غلط به سینماگرها میدن و البته خود سینماگرها خودشون اولین اینفلوئنسرهای خودیاری غربی هستند. چطور می‌تونند براساس چیزی که ندارند و فهم نمی‌کنند، کار هنری تولید کنند؟
اما در مورد مساله میز قمار چون اصل قضیه خیلی مجمل بود و بعدش هم اسباب دردسر شد، بگی‌نگی میشه گفت قبح قمار نمی‌ریزه اما سکانس‌های آخر با حضور اون رئیس اصلی، به نظرم تمام اثرات تربیتی فیلم از بین می‌ره. در کل فیلم دستاوردی نداره. ولی برید ببینید و لذت ببرید. این فیلم احتمالا رکورد فروش رو هم می‌شکونه. نمره من ۶ از ۱۰ برای خندوندن مخاطب.

موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۲/۱۱/۲۱
صالحه

نظرات  (۱۶)

هر چی میسازن باید یه نقی بزنی! یکی حجابه، یکی خودیاره، یکی تراز نیست، یکی خوب اشک در نمیاره و...

چرا جامعه در همه ابعاد و به طور مداوم به شماها بدهکاره؟

پاسخ:
چقدر برآشفته‌ای! خوبی؟
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۰۵ زینب صابری

چرا با نظر خانم سارا خندم گرفت 😁احتمالا همان ساره است اینبار با پوشش سارا! (چقدرررررررررررررررر بیکار) 

پاسخ:
آخی :))) منم چقدر خنده‌ام گرفت با این پیام شما :)
آخه خودت الان چند ساله تو bio وبلاگت نوشتی در شرف مادر شدن، اما نه یه مطلب گذاشتی و نه هیچی.

اما این قضیه انقدری منو به خنده ننداخت. یه چیز دیگه خنده‌دار تره.
اینکه تو همون ساره یا سارا هستی. کی اهمیت میده به این چیزا جز خودت که مدام در حال پراکنده کردن افاضاتت برای من هستی؟

به خودت بیا! کی می‌خوای تمرکزت رو بذاری سر زندگی و برنامه‌هات؟
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۰۶ زینب صابری

کاش یکی هم، همینقدر پیگیر وب من بود..... شانس نداریم کههههه

پاسخ:
دلیلش رو می‌دونی؟ شاید چون از خودت کنجکاوتر (یا همون ... تر ) خودتی و این خیلی بده! من نمی‌دونم چرا اینقدر به این قضیه بی‌تفاوتی؟!

من اگر جات بودم، حتما حتما پیش مشاور می‌رفتم. حتما حتما پیش استاد اخلاق می‌رفتم.
تابستان ۱۴۰۰ من یه ذره برای خودم نگران شدم، رفتم پیش مشاور. کلی هم پول دادم! ولی نتیجه خیلی خوب بود. تو هم اگر ذره‌ای حس می‌کنی رفتارت نرمال نیست، حال و هوات نرمال نیست، باید بری پیش مشاور. اگر چنین احساسی هم نداری برو. حالا ضرر که نداره!
من آخه نمی‌دونم چهار صبح چرا بیدار بودی تو؟ :/ 
و اینکه شک نکن باید پیش استاد اخلاق هم بری. زودتر برو دختر :/
اححح
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۳۱ زینب صابری

کاش اینقدری زود قضاوت نمیکردید، اگر وبلاگ زدم، برای کسی که وبلاگش را دنبال میکنم، احترام قائل بشم که فرد فیک نیستم. 

بله مادر شدم ولی هنوز بلد نیستم با ساز و کار و وقت نکردم که مطلب بنویسم، 

خیلی دلم شکست واگذار کردم به خدا 

پاسخ:
احترام قائل بشی یا از اعتمادش سوء استفاده کنی و رمز مطالب رمزدارش رو بگیری؟ :/
الحمدلله به خوب کسی واگذارم کردی. 
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۳۵ زینب صابری

اینقدر راحت دل میشکنید بدون اینکه بدونید طرف حسابتون کی هست چی هست!

متاسفم واقعا براتون، برای طرز فکرتون. 

من که از حساب کاربری که درست کردم خارج میشم ولی این رفتار اصلا درست نبود 

 

پاسخ:
اونی که دل من رو شکست، خودت بودی. شوک بهم وارد کردی! 
می‌فهمی؟ اگر تو این دنیا بخوای تو توهم خودت بمونی هم بمون اما آخرتی هست...
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۳۶ زینب صابری

جای تیکه انداختن و انگ زدن به بقیه، بهتره یکبار دیگه به مشاورتون مراجعه کنید 

خواهرانه گفتم، واقعا رفتارتون نرمال نیست. 

در پناه حق 

پاسخ:
در رفتار غیر نرمال تو همین بس که نمی‌تونی ذهن و زبونت رو کنترل کنی. تو ده دقیقه ۴ تا پیام گذاشتی.
نتیجه فکر نکرده عمل کردن همینه.
به جای این ۴ تا پیام؛ فکرات رو می‌کردی، به پیشنهادم یه ذره زمان میدادی بعد همه حرفات رو تو یه پیام می‌زدی!
دیگه این همه عصبانیت نداره.
می‌تونی بگی: ممنون از پیشنهادت ولی اشتباه کردید یا بر چه اساس این حرف رو به من زدید!؟

واقعا عمیقا دلم برات می‌سوزه. خیلی باهات مدارا کردم.
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۴۱ زینب صابری

متاسفم براتون واقعا 

امیدوارم یه روزی ثابت بشه براتون اشتباه کردید، واقعا حلالتون نمیکنم... 

اصلا باورم نمیشه، اینقدر راحت انگ و تهمت زدن!!!!!!! مثلا شما ادعای دین داری و مسلمان بودنت میشه. 

پاسخ:
متاسف باش برای خودت. 
اشتباهی در کار نبوده! من از روی چیزی فهمیدم که تو و ساره یک نفر هستید که مو لای درزش نمی‌ره. اما خب چون تو وبلاگ‌نویس نیستی، نمی‌دونی چم و خمش چیه.

اما کامنت‌هات رو تایید کردم که یادگاری برای خودت بمونه. ولی به جای این همه حرف بی‌خود و کثیف کردن خون خودت، یه کار کوچیک بکن. دیگه این‌جا نیا.
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۰۷ زینب صابری

قطعا همین کار رو میکنم، ولی امیدوارم شما روزی متوجه اشتباهتون بشید. 

پاسخ:
:/
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۱۷ زینب صابری

وبلاگ خوندن یه جنبه سرگرمی داره، مطالب شما عملا به درد کسی نمیخوره!حالا رمز دلتون میخاست میدید نخاست نه! 

واگرنه نه من شما رو میشناسم، نه شما من رو.. 

یه وقتی مثل مطالب شکرانه تون، حال ادم خوب میشه، یه وقتی با یه مطلب دیگه حال آدم دگرگون... چون آدمیم. 

از روی انسانیت گاهی همدردی میکنیم گاهی خوشحال. 

بازم امیدوارم متوجه اشتباهتون بشید. 

 

 

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۲۰ زینب صابری

ببینید فکر نکرده عمل کردن یه بحث جداس...

من واقعا با پیام شما جا خوردم. 

خوشحال شدم از مدتی که باهاتون اشنا شدم، موفق باشید ان شالله. 

بازم امیدوارم اون عزیزانی که من رو با اونا اشتباه گرفتید خودشون بیان کنن براتون. 

 

پاسخ:
به این بازی ادامه بده. باشه؟
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۱ زینب صابری

با احترام واقعا اگر چم و خم وبلاگ نویسی رو میدونستید، میفهمیدید من کی ام، سارا کیه، ساره کیه!

واقعا رفتارتون عجیب بود 

پاسخ:
فقط در یک صورت می‌بخشمت و حلالت می‌کنم.
فقط در صورتی که در اسرع وقت به صورت حضوری ازم عذرخواهی کنی. همین ولاغیر

من بیشتر از همه برای کشته شدن ارباب ناراحت شدم. میدونم آدم خیلی خوبی نبود و بدی هایی در حقّ خانوم کوچیک و یا حتّی زیردستانش کرد امّا همینکه از دنیا رفت، خانواده سالاری از هم پاشید. تفاوت بین فرّخ و ارباب رو باید درک کرد. دو شخصیّت منفی که لزوماً شبیه هم نیستند.

پاسخ:
آره. اون صحنه‌ها هم خیلی ناراحت‌کننده بود... آخه انقدر شخصیت پردازی ارباب توی این فیلم قوی بود که ما می‌دونستیم ارباب اگر کارهای بد یا اشتباهی هم کرده اما یه جاهایی مهربونی‌هایی هم داشته و اساسا اگر بخواهیم با انصاف بگیم، از اون نظام ارباب و رعیتی، همچین ارباب مهربونی بازم غنیمت بود. یعنی اصلا اون نظم ارباب و رعیتی خیلی بد بود و خروجی طبیعی‌اش ارباب حشمت دورکلاهی بود.
ولی جالبه برام که وجوه زنانه این سریال برای من پررنگ‌تر بود و شما به یک وجه مردانه توجه کردید. 
ممنونم که نوشتید.

+ متاسف شدم با خوندن پیام ها... یکی از بدی های نوشتن در فضای وبلاگ!

پاسخ:
تنها بدی نوشتن در فضای وبلاگ :)

من سارام و هیچ وقت در هیچ زمانی در زندگیم نه زینب بودم و نه هنوز ازدواج کردم تا بخوام مادر شده باشم

احترام مخاطبینت رو نگهدار و بابت نادانی خودت تو فاز حلالیت خواهی نروخ خانم دین دار دین شناس!

پاسخ:
و هیچ وقت در هیچ زمانی از زندگیت نه سارا بودی، نه ساره...
به این بازی ادامه بده.‌خب؟ :)
حرفم همونه که گفتم. عذرخواهی حضوری!
شما عذرخواهی می‌کنی اما اینکه حلالت کنم مرحله بعده. عجله نکن.

ساره نمیدونم کیه، زینب هم نمیشناسم، حتما باید مدارک هویتی آپلود کنم تا باور کنی؟

نمیدونم بقیه چی کارت کردن اما من تازگیا مخاطب اینجا شدم و اولین کامنتم همونیه که ازت پرسیدم چرا طلبکار مردمی. بیخودی فاز حلالیت برای من یه نفر بر ندار. تشابه اسمی با کسی که نمیشناسمش رو الکی گردن من ننداز، البته که به من هم ربطی نداره چی بین شماها با هم گذشته و هیچ علاقه ای هم به دونستنش ندارم.

حتی سر همون اولین کامنت هم پشیمون شدم چرا اصلا اینجا چیزی نوشتم و برای همین هم بحثو باهات ادامه ندادم.

من مثل تو اصراری به عذرخواهی حضوری و رضایتنامه ولی و استشهاد محلی و تاییدیه مسجد محل ندارم و گواهی استعلام وزارت کشور و نیروی انتظامی ندارم همین که متوجه بشی اشتباه گرفتی و لزومی نبود با من که تازه بار اولمه دیدمت و کاریتم نداشتم این طور رفتار کنی کافیه.

باقی بقا

پاسخ:
تموم شد؟ خیلی تاثیرگذار بود.

+کمتر حرف بزن. بیشتر خودتو لو میدی.

حتی به خودت زحمت ندادی روی اون آی پی بغل بزنی تا ببینی اصلا ربطی بین ما نیست، اون یکی دیگه است و من یکی دیگه

پاسخ:
اول به خودت زحمت بده یه جستجو در مورد آی‌پی بکنی تا بعد بفهمی حتی استفاده از این ویژگی هم ذکاوت خاص خودش رو می‌خواد :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">