پریشادِ مامانها و زنهای خانهدار
قرار شد یه تصویر از شخصیت افسانهای_اسطورهای خودمون بنویسیم. اینجا... میخک جان فراخوان دادند.
من اولش در ذهنم، خودم رو وجود نیرومندی مثل روحالقدس یا کسی مثل خضرنبی تصویر کردم. یعنی خصلتهای قدرت روحی، فرازمانی و فرامکانی بودن، ازلی و ابدی بودن برام خیلی پررنگ بود.
اما بعدش نظرم عوض شد. تصمیم گرفتم بیشتر از دل ماجراهای خودم بیرون بکِشمش.
چند روز پیش مطلبی خوندم از خطر فلورایدی که به آب آشامیدنی لولهکشیها میزنند و تصمیم گرفتیم فقط آب معدنی بخریم و بخوریم.
و امروز یک ویدئو دیدم از خطرات مواد تشکیلدهنده بطریهای آبمعدنی که با گرمای خورشید و سرمای یخچال وارد آب داخل بطری میشن.
و استیصال خودم...
و امشب که دو پیمانه برنج پر از سنگ و جوجو رو پاک کردم و چند بار شستم و برنج رو گذاشتم. بعدش کباب تابهای درست کردم. دیدم گوجهاش کم شد، از شیشه رب یه قاشق از قسمت کپکنزده ریختم توی قابلمه کباب تابهای. کاری که اولین بار نبود میکردم و فکر کنم خیلی از مامانها این کار رو میکنند. چون به خاطر یه ذره کپک نمیشه شیشه رو دور انداخت.
اما اینبار بلافاصله به غلط کردمی افتادم اونسرش ناپیدا. چون احساس کردم قابلمه بوی کپک میده. انقدر از دست خودم عصبانی شدم که کل شیشه رب رو انداختم تو سطل آشغال.
ولی دیگه کاری بود که کرده بودم!
به کسی چیزی نگفتم و غذا رو به همراه سالاد شیرازی آوردم سر سفره و کشیدم و تمام مدت عذاب وجدان داشتم که دارم سم به خوردِ بچهها و همسر میدم و فردا همهمون حالمون به هم میخوره.
همسرم گفت: چیکار کردی کباب بو و مزهی دودی میده؟
و من یادم اومد که این بوی ادویه مخلوطی هست که عروسخالهام بهم داد و ترکیباتش رو بهم نگفت و منم امشب زدم به این کباب تابهای.
زن خانهدار بودن کنار همهی شیرینیهاش، همینقدر غمانگیز هست.
البته چیزهای غمانگیز عمومیتری هم برای مادران خانهدار وجود داره: کوچیک بودن خونهها، کمنور بودنشون، سینک همیشه پر از ظرف، کثیف شدن فرشها بعد از از پوشک گرفتن بچه و وسواسهای فکری ناشی از اینجور مشکلات، نامرتبی همیشگی خونههای بچهدار، سر و صداهای آزاردهنده تلویزیون و جیغ جیغ و دعوا، نداشتن حریم خصوصی، نداشتن معاشرتها و تفریحات دلگرمکننده و انواع و اقسام مشکلات دیگه.
برای همین من تصمیم گرفتم شخصیت افسانهایم یه پری باشه به اسم پریشاد. پریِ خوشحال کنندهی مامانها و زنهای خانهدار.
یه پریِ شنگول و مستون.
با وجود اینکه من جزو مامانها و زنهای شاد محسوب میشم و همیشه در حال اجرا کردن تکنیکهای متفاوت تابآوری هستم و حتی جزو خوشبختترین زنها از نظر داشتن حریم خصوصی و اوقات شخصی هستم، ولی بازم احساس میکنم، مادر و زنخانهدار بودن، همیشه برام یه جور غم خفیف میاره و اخیرا خیلی کمتر از قبل شاد بودم.
من دقیقا دلم میخواد نه تنها خودم خیلی شاد و خوشحال باشم، بلکه همهی مامانهای دنیا رو هم شاد کنم. تمام زنهای خانهدار دنیا رو شاد کنم.
درگوشی بهشون بگم نگهداشتن افراد خانواده دور خودتون خیلی ارزشمنده. خیلی باید به خودتون افتخار کنید.
بعد بهشون کمک کنم شادی عمیق رو تجربه کنند، شادیای که ظهور و بروز داشته باشه و فقط وقتی از خونه دور میشن اون شادی رو تجربه نکنند. چون این حق هر انسانی هست که در محیطی که بیشترین کار و فعالیت داره، بیشترین شادی و آرامش رو داشته باشه.
اگر مرد بودم، بابالنگدراز میشدم.
اما حالا که زن هستم، دوست دارم پریشاد بودم.
پ.ن: نوشته بودم از قسمت کپک زده رب، اصلاح شد. از قسمت کپک نزده!!! آخه کدوم خری قسمت کپکی رو استفاده میکنه :)))
یعنی به نظرت فلوراید از کپک خطرش بیشتره؟ :) بعد واقعا با یه کلیپ یا ویدئو کلا نظرت در مورد یه موضوع عوض میشه؟