نقدی بر رهش، آخرین اثر رضا امیرخانی
نمی دانم از کجا شروع کنم ولی بهتر است از زنانه بودن رمان حرف بزنیم. وطن، شهر و خانه، مثل ریشه اند و زنانه. لیا ارزش خانهی واقعی را میداند و علا که به گذشته اش پشت کرده، حالا فقط هدف هایی پیش رو دارد که توهمی اند و غیر واقعی. اما هدف های لیا واقعی اند، حفظ وضع موجود. خانه اش و خانواده اش و فرزندش. برای همین ایلیا مامانی شده و لیا هم هی هی میگوید خانهی من، خانهی من. ولی آخر داستان دیگر حس میکنیم علا از دست رفته، چون دیگر ریشه اش و اصالتش را از دست داده او حتی با مانتو جینی که روزگاری از او بدش میآمده، احساس صمیمیت بیشتری میکند تا لیا. در واقع ایدئولوژی علا کاملا تغییر کرده، مخاطب در طی داستان مطمئن میشود از اینکه لیا مومن تر علاست. مثل اینکه علا نمی تواند ایلیا را پسر خودش بداند، برای همین ایلیا می شود ابن شهر آشوب.
می توان گفت که رهش در مورد اصالت است چرا که توسعه شهر، اساسا چیز مطلوبی است اما آنچه شهر قصه با آن مواجه است توسعه ای بدون اصالت است، بدون ریشه.
نادیده نمی توان گرفت که قصه، موضوع خودش را خوب تبیین میکند و به قولی مخاطب شیرفهم می شود که چقدر بی تدبیری و بی تقوایی در مدیریت شهری به کام بساز بفروش های طماع تمام شده و فرهنگ مردم چقدر عوض شده و چقدر عالمشان تغییر کرده! مثل آن آخوندی که میآید واحدی از برج را بخرد یا آن خانم همسایه که نمیتواند نیت لیا را درک کند.
فقط شاید نوع نگارش و تکلم در این کتاب اندکی نامانوس یا ثقیل به نظر بیاید مثل حرف زدن ایلیا که گاهی انگار نه انگار که فقط پنج سال دارد یا حرف های ارمیا که انگار فصوص الحکم را بلغور میکند یا حدیث نفس های و روایت گری لیا ضمن داستان که باعث میشود فکر کنیم آیا لیا معماری خوانده یا ادبیات!؟
اشکال اساسی داستان بعد از ظهور ارمیاست. ای کاش امیرخانی اصلا سبک زندگی ارمیا را به رخمان نمیکشید. یک زندگی بدوی عزلت نشینانه و فردی که هنوز راه زیادی دارد تا متمدن تر بشود. چون نمی تواند الگو باشد. نمی شود به آن دل خوش کرد و از ورای آن افقی پیش روی انسان دید. اینترنت خریدن برای کسی که در کوه زندگی میکند یعنی اصلا نتوانسته با طبیعت انس بگیرد و هنوز هم به ابزارهای تخریبگر طبیعت نیاز دارد. ای کاش داستان قبل از ظهور ارمیا تمام میشد یا اگر قرار بود حرفی از یک راه و روش تازه زده شود اینقدر عجیب و غریب نبود. خب مگر همان روستا چه اشکالی دارد؟ چه میشد اگر لیا به روستای علا میرفت و آنجا زندگی اش را هم نجات میداد.
دنبال حفظ آینده و سرنوشت فرزند خودش و سایر بچه های شهر است.
اینترنت ابزار تخریبگر طبیعته؟
کسی مثل ارمیا نباید بتونه پرواز کنه یا اصطلاحات اختصاصی پرواز رو بلد باشه؟
امیرخانی رو مگه میشه بدون ارمیا فهم کرد؟
شما فصوص الحکم رو خوندین یا یه ضربالمثله که گفتین انگار فصوص الحکم بلغور میکند؟