صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

منوی بلاگ
بایگانی
نویسندگان

پایان دوران کوتاه غارنشینی مصطفی

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ

من اصلا عادت ندارم همسرم بره تو غار خودش. قبلا‌ها وقتی ساکت میشد همیشه می‌پرسیدم: به چی فکر می‌کنی؟
ولی دیشب و پریشب انقدر خسته و دردآلود بودم، نپرسیدم.
ساعت ۱۱ شب نشست پشت میز آشپزخونه و شروع کرد به تخمه شکستن تو اون سکوت غنیمتی.
داشتم سووشون سیمین رو می‌خوندم. یه مدت تحمل کردم. دست آخر تحملم تموم شد، گفتم: میشه تخمه نشکنی؟
شاکی گفت: یه تخمه هم نمی‌تونیم تو این خونه بشکونیم؟
گفتم: نه! تو این خونه هیچ‌کار نمیشه کرد.
فردا شبش هم که به ماجرای قصه غصه‌های دختر ارشد گذشت. بعد همسر به مادرش زنگ زد و قربون صدقه‌اش رفت. بعد که اومد بخوابه، یه سوال ازش پرسیدم، جوابم رو با تاخیر داد. دلگیر شدم. داشت ویس می‌داد به اعضای تیمش، انقدر محترمانه و مهربون. آدم‌ها همیشه دیواری کوتاه‌تر از دیوار عزیزانشون پیدا نمی‌کنند. قصد داشتم بخوابم ولی دیدم چرا بهش نگم که رفتارش عادلانه‌ نیست؟
گفتم ولی هر دو خسته‌تر از این بودیم که ادامه بدیم.
اونم پاشد لباس پوشید و رفت خریدهای آخرشبی رو انجام بده. گرچه این عادت همیشگیش بود اما من تصور کردم که معتاد شده! :/ با خودم گفتم لابد کارش سنگین شده؛ معتاد یه چیزی هم شده که دوام بیاره.
اما امروز ساعت دو ظهر زنگ زد. صداش شنگول بود. از همه چیز عذرخواهی کرد و گفت که در همه زمینه‌ها حق با من بوده و هست!
پرسیدم چرا اینجوری می‌کردی؟
گفت یه دعوای حسابی با رئیسم کرده بودم و نزدیک بود استعفا بدم.
و امروز کیفش کوک بود چون رئیس به نفع همسرم عقب‌نشینی کرده بود.
خدا رو شکر چون اگر خودش با رئیسش دعوا نمی‌کرد؛ من اگر رئیس رو می‌دیدم، صدی نود باهاش دعوام میشد. القصه این استرس از دست دادن شغل انگار برای همه مردها جدی هست. خیلی هم جدی...

بعد از این ماجرا اولین فکری که به ذهنم زد این بود که کی برام دعا کرده که قضیه ختم به خیر شد. حتی کمردردم هم بهتر شده!
الان زبانم الکن از شکر خدا و تشکر از شمایی هست که تو دلت گفتی: خدایا مشکل این بنده خدا رو حل کن.
ممنونم ازتون. خدا برای همتون بخواد و بسازه... دنیا و آخرت 💗

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴/۰۷/۲۳
نـــرگــــس

نظرات  (۳)

روی آقایون خیلی فشاره... روی خانوما از اونام بیشتر... کلا زندگی سخت شده...

انشالله همیشه در خونتون صلح و آرامش باشه:)

پاسخ:
ممنونم فوریه عزیز.
ان شاءالله زندگی شما هم غرق شادی و نشاط و آرامش باشه :)
۲۳ مهر ۰۴ ، ۲۰:۰۹ تا خاتم عشق

من دعاگوتم

تو هم منو دعا کن

الهی همیشه دلتون پر از خدا و شاد و پر از آرامش باشه

پاسخ:
ممنونم :)
چشم. ان شاءالله به همه آرزوهای قشنگت برسی عزیزم.

سلام

اخ که منم چقدر گاهی شاکی میشم از اینهمه تماس آقایون، همه انرژی شون تخلیه میشه دیگه رمق ندارن ۲ کلام با آدم حرف بزنن. حالا درسته واقعا گاهی حرفهای من اهمیت چندانی نداره صرفا برای ارتباط گرفتنه، ولی خب... 

پاسخ:
سلام مروه جان :(
هیییعییی خواهر... 
قشنگ همدردیم...

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">