معجزهی بزرگی به نام تولد
بچهها رو ما به دنیا نمیآریم. خدا بچهها رو به ما میده. این دروغ نیست که بگیم خدا به ما بچه رو داد. دروغ اینه که بگیم ما کارهای بودیم توی به دنیا اومدنش.
اولین بار توی عمرم که به یک بچه حسِ مثبت پیدا کردم، شبی بود که من و همسر میخواستیم بریم دیدنِ بچهی تازه به دنیا اومدهی یکی از دوستانمون. رفتیم خیابون صفائیه قم و من یک سرهمیِ زرافهای برای محمدمهدی انتخاب کردم.
وقتی داشتیم حساب میکردیم، به مصطفی گفتم: به دنیا اومدنِ یه بچه، عجب معجزهی بزرگیه، مگه نه؟
امشب تولد زینبِ ملوس بود! از دیروز به این فکر میکردم که چقدر شگفت انگیزه که یک سااااله که زینب در کنارِ ماست. و این فقط لطف خداست. این مهربونیِ خداست.
کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا.
قال یا مریم انی لک هذا؟
قالت هو من عند الله! ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.
هنالک دعا زکریا ربه... قال ربِّ هب لی من لدنک ذریه طیبه. انک سمیع الدعاء.
خودمونیش میشه: هر بار که حضرت زکریا به عبادتگاه حضرت مریم میومد، میدید که رزق و غذای خاصی برای او رسیده.
یه بار بلاخره سوال کرد: ای مریم! دخترم! اینها رو از کجا میاری؟ از کجا میاد اینا؟
مریم گفت: اینها از طرفِ خداست!😍 خدا به هر کس که بخواد بدونِ حساب روزی میده!😌
(توجه کنید که "من یشاء" میتونه به این معنا باشه که "هر کس که خدا بخواد" و میتونه به این معنا هم باشه: "هرکس که از خداوند بخواد")
اینجا بود که حضرت زکریا یک تلنگر حسابی خورد 😭 (این "هنالک" انگار اوجِ داستانه!!! آدم یادِ لحظهی ایمان آوردنِ ساحرانِ فرعون و عصای موسی می افته) و خدای خودش رو صدا زد! و گفت: پروردگارا به من هم از نزدِ خودت، فرزند پاکیزهای عطا کن. تو که میشنوی صدامو، دعام رو... 😭
دعا کن منم یه روزی به بهترین شکل نعمت مادر شدن رو تجربه کنم!
هرچند زوده گفتنش، هرچند زوده فکر کردن بهش
اما مگه میشه دختر باشی و حتی یک بار به مادر شدن فکر نکرده باشی و دلت نلرزیده باشه؟!
تولدت دختر گلتونم مبارک باشه ان شاءالله^^