مشغولیتهای جسم و ذهنِ یک جانِ بیقرار
این روزها بیشتر در فضای رو در رو با آدمها حرف میزنم. حرفم رو میزنم و تنها چیزی که میخوام اینه که اون آدم یه ذره دلش بخواد بشنوه. همین کافیه. قصد منم تغییر نظرشون نیست. ولی میگم به امید روشن کردن یک شمع خیلی کوچیک توی ذهن اون آدم.
منی که اصلا جلوی آقایون فامیل نطق که نمیکنم هیچ؛ به زور خودم رو به سلام کردن راضی میکنم، این چند روز دو بار وارد عمل شدم. یک بار در فامیل خودمون که البته همسرم حضور نداشت، یک دفعه هم نصفه و نیمه در طرف خانواده همسر.
دلشوره عجیبی دارم...
حضرت مصطفی جانشین رئیس ستاد تبلیغاتی دکتر جلیلی شده در شهرستان ری. واقعا این یک هفته گذشته خیلی سخت گذشت. مخصوصا توی این گرما. رفت و آمد با بچهها با خودمه و پوستم کنده شده. زیر چشمام یه ذره گود رفته اما خوشحالم که همسر نیست...
دلشوره عجیبی دارم...
خودم رو مشغول میکنم که فکر نکنم. قرآن میخونم و آرامش دارم. هر روز یک جلد کتاب سبک رو فتح میکنم. کارهای خونه رو پرفشار و سریع انجام میدم. بچهها رو میبرم مسجد کلاس قرآن و مهد. تنهایی بدون همسر، با بچهها میریم جشن تکلیف، مهمونی خونه رفیق، مهمونی غدیری فامیلی داییهای سیدم، مهمونی غدیری فامیلهای دورِ مهربونمون. عیادت دخترخالهام و برادرزادهاش که با فاصله یکی دو هفته، عمل جراحی داشتند...
با آدمهایی که دوستشون دارم، ساعتها حرف میزنم. از کاندید مورد نظرمون میگیم و از چرایی انتخابمون و از دغدغهها و فکرهامون.
امروز ساجده رو دیدم. یکی از نخبههای انقلابی این کشوره بیاغراق. از من کوچیکتره و پایاننامهاش در رشته فیزیک رو میره که دفاع کنه ان شاءالله.
با هم از خیلی چیزها حرف زدیم. از "کاما" فضای کار اشتراکی مادران میگفت و من حسودیم میشد بهش که میره کاما. ساجده اصرار داشت که کاما رو تو محل خودمون راه بندازم. وقتش رو ندارم. انگیزهاش رو هم ندارم و به تبع همین، توانش رو در خودم نمیبینم. ضمنا اصلا برام کارآمد نیست که برای دو سه تا بچه وسیله بردارم و بذارم توی کیفم و کتاب و لبتاپ هم بردارم و دست بچهها رو هم بگیرم برم یه جایی حتی اگر کوچه بغلی باشه، چون کیفم فوقالعاده سنگین میشه. بعدم مریض میشم چون مستعد دیسک گردنم. همین دلیلها برام کافیه که حسودی نکنم.
ساجده میگفت ما باید بگردیم دنبال راه سوم چون اولویتمون مادریه.
گفتم من هیچ وقت اولویتم مادری نبوده. من سعی کردم همون قدر برام مادر بودنم مهم باشه، که همسر بودنم؛ که دختر بودنم، که نقش اجتماعیم و ...
اینکه بگیم زنهامون مجبورند بین "تنها گذاشتن بچهشون در یک فضای بد و ادامه تحصیل یا اشتغال" یا "موندن در خونه و مراقبت از بچهشون" اسمش انتخاب مادری به عنوان اولویت نیست.
"اولویت بندی" انتخاب بین دو تا کار ضروری و مهم و واقعی هست.
توی پرانتز بگم: بعضی از شغلهای خانمها، ایفای نقش و انجام مسئولیت اجتماعی نیست، صرفا راهی برای کسب درآمد هست که خداوند از عهده زن برداشته در شرایط معمول. البته این نکته رو هم بگم که اگر یک زنی مشغول انجام یک سری مسئولیت اجتماعی و ادای دین به جامعه بود، یه وقت یک کار دلی هست که میشه بین کار بیرون و مسئولیت خانه جمع کرد. یک وقت اون کار، در یک حد حداکثری هست و گریزی هم ازش نیست. مثل کار معلمی، پرستاری و ... در این شرایط که طرف داره جون میذاره، حقوق باید تناسب داشته باشه با نیازهای زندگی زن. چون زن بتونه یک سری کارهای زندگی رو برای خودش و بچههاش تسهیل کنه. یعنی میخوام بگم من نفی کننده درآمد برای خانمها نیستم.
ولی همیشه به مامانم گفتم: در درجه اول، دنبال پول و درآمد نیستم. میخوام گره باز کنم. میخوام ادای دین کنم.
به ساجده داشتم میگفتم: من مخالف این ادبیات اولویت بودن مادری هستم. تربیت نسل باید هدفمون باشه، تعالی انسان، پیشبرد خانواده باید هدف باشه.
اگر تربیت و تعالی برامون مهم بود، اونوقت همسر برامون مهمه؛ پدر و مادر مهمه، بچهها مهم هستند؛ تعداد فرزند مهم میشه. تعاملات و مسئولیتها و وظیفه اجتماعیمون مهم میشه.
بعد یک تعادل واقعی شکل میگیره.
اونوقت اگر مثل بانو مرضیه دباغ اگر خانوادهات رو رها کردی ظاهرا، ولی در حقیقت همون هدف رو داری پیش میبری.
زنهای ما، تربیت رو باید بلد باشند و باید براشون دغدغه باشه. اگر بلد بودند، چه شاغل چه خانهدار، بچههاشون خوب تربیت میشند. اگر بلد نبودند، چه شاغل چه خانهدار، نسلشون رو از دست میدن. اشتغالات زن، مانع اصلی نیست. قضیه، قضیه فهم تربیت هست.
حرف زیاد زدیم. همینایی که اینجا نوشتم میتونه موضوع یک مقاله علمی ترویجی بشه. یک موضوع دیگه هم مطرح کردم که ایدهاش از کارتون محبوبم بابالنگدراز توی ذهنم افتاد. اونم یک مقاله علمی پژوهشی میشه. شاید حوصله کردم و بعدا در موردش نوشتم.
به ساجده گفتم، برام دعا کن. من واقعا نمیدونم چطور بشینم این مقالهها رو که پیشکش!!! مقاله مستخرج از پایاننامهام رو بنویسم در حالی که کشور انقدر نیاز داره به این حرفا ولی کمک لازم رو ندارم. فقط اگر ۴ بار، به مدت ۴ ساعت تمرکز پشت سر هم داشتم، مقاله اول تموم بود. شاید هم کمتر از این زمان...
ما به یک ادبیات جدید برای دعوت مردم به انتخابات نیاز داریم...
به یک ادبیات جدید برای توضیح روابط زوجین در فرهنگ اسلامی و الگوی حل مشکل بین زوجین نیاز داریم...
ساجده گفت دعای حیات طیبه حضرت زهرا رو بخونم. باید بذارم توی برنامهام.
دلشوره دارم...
توی دلم میگم یا امام زمان خودت کمک کن. گرچه میدونم هیچ قدمی برات برنداشتم که مشمول دعات بشم.
رئیسی عزیز، حاج آقا هارداسان؟ تو بیا و به داد کشوری برس که به عشق خدا، پشت سرت گذاشتی و رفتی. بیا ما دست تنهاییم.
پ.ن: عیدتون مبارک 🥲
سلام
عیدتون مبارک
کسی که مردده بین جلیلی و قالیباف رو چطور راهنمایی میکنید؟ :)