این بافتنیها درباره مردها
به مصطفی گفتم بیا فیلم ببینیم تا اذان بیدار بمونیم لااقل.
flipped رو گذاشتم...
آقااا از همون دقایق اول فیلم خوابآلود شد.
نیمه فیلم هم خوابش برد :|
شبی هم که رژیم جعلی حمله کرد، شاید نیم ساعت از فیلم جنگجوی درون رو دیده بودیم که خوابش برد.
بعدش هم با اعتماد به نفس میگه فیلمه جذاب نبود!
لعنت بر من اگر دوباره باهاش فیلم ببینم.
مهمونی بودیم و مثل همیشه من و بچهها خودمون رفته بودیم و مصطفی نرسیده بود!
(واقعا با این حجم از طاقت دوری از شوهر و استقلال عملِ من، باید مصطفی نظامی میشد!)
بابام پرسید: نرگس جان، آقامصطفی کجاست؟
وقتی این سوال رو ازم میپرسند، خون خونم رو میخوره. مگه آخه من اختیاردارش هستم؟ مگه به من میگه که از من میپرسید؟
جواب دادم: نمیدونم! داماد خودتونه...
بابام هنگ کرد بنده خدا.
مامان گفت: عه! این چه جوابیه صالحه؟
گفتم: چه میدونم... مگه به من میگه کجا میره؟ هربار یه جاست!
بابا گفت: این دومین باری هست که امروز این جمله رو میشنوم. صبح تو دادگاه وقتی از قاضی پرسیدم آقای قاضی، آیا این آقا دوباره میره درخواست تجدیدنظر بده و فلان، قاضیه گفت نمیدونم، داماد خودتونه!
(چه داماد آشغالی هم هست بدبختانه!)
گفتم: الهی بمیرم. از دوماد هیچی درنمیاد... ایییش! خدا بهم رحم کنه قراره خدا سه تا دوماد به من بده...
مامان: واقعا که صالحه! این چه حرفیه!
مهدی داداش کوچیکهام، بالاخره داره میره سربازی. خوشحالم. خیلی زیاد. قراره مرد بشه. پسر باید بره سربازی. اونم همون ۱۸ سالگی. قبل از اینکه با معافیتها و کسری مختلف از سربازیش هیچی نمونه :/
خداوند انگار مردها رو آفرید که یین و یانگ خلقت تکمیل بشه. یعنی به نظرم از خداوند لطیف و رحیم و رحمان و ... آفرینش زن، بیشتر برمیاومد تا مرد. انگار! (خاک بر سرم چه مزخرفاتی نوشتم :)) )
آفرینش مرد، اون وجه جدیدِ خلقتِ خداوند بود. وجهی که برای ملائکه جدید بود و یفسد فیها و یسفک الدماء رو معنا میداد. وگرنه چرا آفرینش حوا انقدر واکنش برانگیز نبود؟ (فاجعه مع الصلوات)
ولی به نظرم میتونم در مورد این چند جمله خزعبلی که نوشتم یک ساعت سخنرانی ببافم.
چرا این به ذهنم رسید؟ چون وقتی به شهدا فکر میکنم، به نظرم میاد اینا جمع اضداد اشداء علی الکفار و رحماء بینهم رو تونستند معنا بدن فلذا شهید شدند. زمختی مردونهشون رو یه جهت درست دادند، روحشون رو هم لطافت و جهت دادند.
ولی زنها چی؟
به عکس شهدا که نگاه میکنم، حس میکنم شهادت منِ زن، شبیه اونا نیست.
چون اشداء علی الکفار زنها الان فرزندآوری هست و همینطور تکالیفی که خودشون میفهمند تکلیفشون هست. پس خیلی نباید فانتزی شهادت مردونه برای خودم ببافم.
(خدایا چقدر بافتم آخه! منو آدم کن فقططط)
گفتم تکالیفی که خودِ زنها برای خودشون تشخیص میدن...
یه سری از آقایون فعال فرهنگی به بهانه کار فرهنگی، عاشق فعال کردن زنها در کارهای فرهنگی هستند. اونم کدوم کارها؟ همون کارهایی که تشخیص خودِ حضرات فعال فرهنگی هست. زنها برای این جماعت، فقط ابزار هستند. پله هستند. درجه دو هستند. ضعیفه ناقص العقل هستند.
تهوع میگیرم. چی میفهمید از دنیای زنها؟
پ.ن: چند سال دیگه؛ از نوشتن چنین مطالبی از خودم خجالت میکشم...مطمئنم. اُف بر من.
پ.ن ۲: اینا همش واسه اینه که هی دارم بافتنی میبافم. روی مغزم اثر گذاشته. عارفه یه بار بهم عتاب کرد: اَی صالحه! اون آشششغالو بذار کنار!
متاسفانه آبجیم همیشه در وجوهِ اجتماعی از من داناتر بوده و هست.
این اولین باره که اسم صالحه را میشنوم