مختصر و مفید از اردو جهادی مزگده
آخیش! چون امشب روایت اردو جهادی روستای مزگده رو بالاخره در کانال ایتام گذاشتم.
@madarekhooob
بعضی از عکسها با دوربین درست و درمون گرفته شدند و واقعا زیبا هستند. حیف که هنوز فیلمها در گروههامون بارگزاری نشده. وگرنه برای تولید محتوا عالی بودند.
خیلی چیزا رو ننوشتم. مخصوصا در مورد فعالیتهای خودِ خانمهای گروه. میشد مردها خودشون مجردی برن. راحتتر هم بود. ولی حضور زنها و بچهها، معاشرتهامون با اهالی روستا و اون کارِ بزرگ! یعنی رنگ زدن مدرسه، قدرت نرمِ اردو جهادی رو هزار برابر کرد.
انتقاد و ناهماهنگی زیاد داشتیم. اختلاف درون گروهی تا دلتون بخواد داشتیم. ولی بهتره که فراموش بشن و خوشگلیهای اردو باقی بمونه. چون که تمام مسئولین و اعضای گروه، در معرض امتحان صبر و رشد بودند.
از کارهایی که خودم کردم اصلا انگیزه ندارم بنویسم. من اصلا کار نکردم. حالا دلایلی داشت. یکیش سرما بود که من رو خیلی آزار داد. بقیهاش بماند. شاید اگر فعالیتم رو میتونستم بیشتر کنم، حس مثبت بیشتری میگرفتم ولی نمیتونستم.
در عوض بچهها تا تونستند بازی کردند. روزهای خوشی برای اونا رقم خورد.
یه برکات خاص دیگری هم این اردو جهادی داشت که شاید بعدا نوشتم.
الحمدلله.
دیشب رسیدیم.
امروز اولین روز ترم جدید دانشگاه بود که رفتم.
فردا جشن شکوفههای کلاس اولیهاست که زینب جون رو باید ببرم.
پس فردا اول مهر که هر دو تا دخترا میرن.
کتابهای درسیشون باید جلد بشن.
و لباس فرم فاطمهزهرا رو باید فردا تحویل بگیرم و کوتاه و مرتب کنم.
و همچنان کلی کار. بازم خدا رو شکر. زندگی یعنی همین :)
خیلییییییییییییی خداقوت. 🩵
خدا به وقت و انرژی تون برکت بده