صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

عشق به وطن

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

از زمانی که محمود کریمی روی ملودی ای ایرانِ محمد نوری، ای میهن خدایی خوند، نمی‌تونم دست از این فکر بکشم که حضرت آقا هم لابد ای‌ ایران نوری رو دوست داشته...

ختم کلام شد "ای ایران بخوانِ" شب عاشورا در حسینیه امام خمینی. 

همه فهمیدند یا مطمئن شدند که حضرت آقا بین ایران و اسلام، قائل به دوئیت نیست.

برای من که هیچ‌وقت این دو از هم جدا معنا نشدند. 


اولین دفعاتی که ای ایران رو شنیدم، مطمئنم در غربت بودم. خردسال بودم. ایران نبودیم. مادرم از هر نوع موسیقی گریزان بود، از ترس گناهش. پدرم اما دوست داشت. گزیده می‌شنید و گاهی دوست داشت خودش بخونه. اما این طبعش با بی‌ذوقی مادر کور شد‌.
ایران نبودیم و ایران ریشه بود. دنبال ریشه‌هام می‌گشتم. جایی که تمام تبارم اونجا منتظرم بودند. در هر موقعیتی که این نوای دوست داشتنی، این ملودی مثل لالایی به گوشم می‌خورد، انگار دلم پر می‌کشید برای ایرانی که با یک قانون نانوشته، شنیدن فریاد عشق بهش هم ممنوع شده بود.
در کرخه تا راین حاتمی‌کیا، یک صحنه هست که رزمنده قصه بعد از بازیافتن بینایی‌ش، صحنه‌های تشییع پیکر حضرت امام رو برای اولین بار می‌بینه. به تلویزیون چنگ می‌کشه و حالش بد میشه...
من همیشه سر این سکانس های های گریه می‌کنم.
بیست دو بهمن‌هایی که ایران نبودیم، دلم می‌خواست به تلویزیون چنگ بزنم. شبحِ مه‌آلودِ خاکستری خیابون انقلاب رو لمس کنم و کنار بزنم. اون شبح‌ها، شاخه‌های درخت‌های بی‌برگ بودند که از من خوش‌شانس‌تر بودند.
محرم‌ها که می‌رسید، هم برای امام حسین و علی‌اکبرش گریه می‌کردم و هم برای ایران نبودنم و سیرِ دل هیئت نرفتنم.
اینا حسرت‌های چند‌ساله من بود. چیزهایی که می‌دونستم آدم‌های غربت نکشیده، حرمان نچشیده، هیچ درکی ازش ندارند.
وطن یعنی ریشه.
برای همه‌ی آدم‌ها، اگر وطن‌شون آباد باشه، زادگاه و ریشه‌هاشون ارجح به بقیه زمین‌های خداست.
موهبت بزرگی هست برای همه‌ی آدم‌ها، اگر وطن‌شون، حکومت و حاکمانی داشته باشه، همسو با جهانبینی و دین و آیین‌شون.
اما اگر نبود؟
ایران، مهدِ آدم‌های بزرگی هست.
آدم‌های بسیار زیاد و بزرگی که باور داشتند اگر سرزمین‌مون آباد نیست و آزاد نیست و به رنگ خدا نیست، باید براش خون بدیم.
نه اینکه فقط زنده بمونیم و زندگی کنیم.
چند تا کشور دیگه توی دنیا، از این آدم‌ها داشتند؟
بعضی از کشورها، با تک و توک آدم حسابی‌هاشون قدرت‌های بزرگی شدند. ولی در همون جبهه باطل و دنیای سکولار.
برای گنده شدن در نظام باطل، کار سختی نیست... همه چیز فراهمه. چهار تا آدم با همت کافیه.
اما برای ساختن جبهه حق، انسان‌ها لازمه. فراوان انسان‌ها... با ایمان و بلند همت، استوار مثل کوه، شجاع‌دل و صبور.
و ایران از این انسان‌ها بسیار داشته و تقدیم راه حق کرده و هنوز دارد و خواهد داشت.
اینایی که گفتم، از نظر خودم، وارونه کردن داستانِ عشقِ به وطن هست.
عشقِ به وطن ابتدا به وجود میاد و ما رو درگیر خودش می‌کنه یا ما عشق به وطن رو می‌سازیم؟
ما عشقِ به وطن رو می‌سازیم و وطن رو مقدس می‌کنیم.
ما انسا‌ن‌های یک وطن، با آرمان و عقیده و تلاش‌هامون، وطن رو به خاطر مقدساتمون، مقدس می‌کنیم.
جای خوشحالی داره از نظر من. گرچه به دنیا آمدن در ایران یعنی لقمه حاضر و آماده؛ اما این حرف‌ها یعنی حتی اگر در آمریکا به دنیا آمده باشیم، می‌تونیم مالکوم ایکس باشیم.
باید با ایمان و اراده ایستاد روی خاکی که اون‌جا ریشه‌ات هست و با باطل بجنگی.
بله! گاهی هم باید مهاجرت کرد.
اما اگر هیچ کشوری در دنیا نمی‌تونست پذیرای ما باشه، خاکی که ریشه‌مون اونجا بوده؛ ارزش مبارزه و خون دادن و مردن به پاش رو داره. درست مثل فلسطین. مثل غزه.

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۴/۰۵/۰۱
نـــرگــــس

نظرات  (۲)

ای ایران محمد نوری از کرخه تا راین و چنگ زدن به تابوت امام  بیست و دوی بهمن و حسرت مه آلود خیابون انقلاب 

وطن بدن و وطن آرمان 

مالکوم ایکس و احمدشاه مسعود 

جمال الدین اسدآبادی و امام موسی صدر 

چمران و سلیمانی 

 

ما هیچ ....ما نگاه

پاسخ:
ما اون آدم‌های خوش‌شانس هستیم
همون کسی که همیشه در حیرت این بود که خداوند چرا و به خاطر کدوم کار خوبش، او رو ایرانی کرد، در یک خانواده شیعه اثنی عشری به دنیا آورد... آشنا و خوگرفته با بال سبز مهدویت و بال خونین و سرخ عاشورا.

ما خوش‌شانس‌هایی هستیم که قبل از ما هزاران مرد و زن بزرگ و با عظمت در راه حق و فطرتی که امروز خودمون رو بهش متصل کردیم، در خون خودشون غلتیدند.

ما خوش‌شانس‌هایی هستیم در دنیای پساوستفالی
و فقط تا آخر عمرمون وقت داریم که این خوش‌شانسی‌مون تبدیل به حسرت و شقاوت و بدبختی‌مون نشه....

وات ایز د مینینگ آو پساوستفالی

پاسخ:
اون "پسا" رو من خودم به وستفالی اضافه کردم
حاکمیت وستفالی رو در نت جستجو کنی میگه‌... قانون عدم مداخله کشورها در امور داخلی همدیگه است و برابر بودنشون در نظام بین الملل
ناظر به جدا شدن مرزهای کشورها از همدیگه این داستان شروع شده.

خب ماقبل وستفالی که کشورها مرز دقیقی نداشتند. فلذا نمی‌اومدند عربِ ایرانی رو از عرب عراقی جدا کنند. یا کرد ایران رو از کرد عراق یا افغانستان به این شکلی که الان یه کشور دیگه است و هرکس بیاد داخل مرزهای ایران، مهاجر قلمداد بشه نبوده اینطور...
بعد از پیمان وستفالی این قید و بندها ایجاد شد و به مرور کاملا در تمام دنیا پذیرفته شد

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">