شکفتن غنچهها در یخبندان
شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۷ ب.ظ
عنوانِ متن اشاره داره به رضا، برادرم و نامزدش که توی این اوضاعِ دهشتناکِ اقتصادی، فردا قراره عقد کنند :)
دیروز کلِ پساندازم (هرچند زیاد نبود) رو دادم به رضا تا واسه خرید حلقه پول کم نیاره. توی این شرایط هرچقدر هم بابام به رضا میده، اون بیچاره کم میاره. بابا هم کم نمیده ولی خرج و مخارج خیلی عجیب و غریب شده. تازه بابا باید علاوه بر پولِ عروسی و رهن خونه برای رضا، وسایل برقی جهیزیه رو هم بخره... به بابا میگم: چرا خودشون نمیخرن؟ هزینه این وسایل برقیها خیلی زیاد میشه. میگه: خوبه ۵۰ میلیون بشه! ... و من فقط مبهوت از اینم که ۶ سال پیش، کلِ جهاز من حدود ۳۰ میلیون شده بود.
قیمتها از چند سال پیش تا الان به وضوح ۴ برابر شده ولی مثلا حقوقِ بابای کارمند من ۲ برابر شده و این در شرایطی هست که حقوق خیلیها توی این کشور چندان زیاد نشده.
میدونم که همهتون از این قیمتها خبر دارید ولی من هیچوقت در مورد اینجور چیزا تو وبلاگم حرف نزده بودم. با اینکه خودمون (نه بابام اینا) اوضاعمون مثل همه است و به لطف آقای روحانی روز به روز پسرفت میکنه...
اینا رو گفتم که فقط اینو بگم که من تعجب میکنم که بعضی از آقایون چطور هنوز زندهاند... با این همه ناله و نفرینی که پشت سرشون هست، چطور هنوز نفس میکشند. دلم میخواد بدونم اینا چطوری میمیرند. تو چه حالی... تو چه اوضاعی. کسانی که اصلا به فکر میلیونها انسانی که تحت تاثیر تصمیمات یا انفعالاتشون قرار میگیرند نبودند. کسانی که حتی یه ذره هم به وجود خدا و قیامت باور ندارند. کسانی که تنها به منگنه کردن مردم زیر بار مسائل اقتصادی اکتفا نکردند و اونا رو تحقیر کردند... عزّتشون رو لگدمال کردند...
+ ما اون روزا رو میبینیم. دور نیست.
+ همینطوری که دارم بازپخشِ خلاصهی برنامه ثریا در مورد اقتدار موشکی ایران رو میبینم، که چطور نیروهای مسلح، جمله آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکندِ حضرت امام رو در عرصه نظامی تحقق بخشیدند، به این فکر میکنم که دولتیها نمیخوان که مشکلات مردم رو حل کنند... نمیخوان. وگرنه میشد.
دیروز کلِ پساندازم (هرچند زیاد نبود) رو دادم به رضا تا واسه خرید حلقه پول کم نیاره. توی این شرایط هرچقدر هم بابام به رضا میده، اون بیچاره کم میاره. بابا هم کم نمیده ولی خرج و مخارج خیلی عجیب و غریب شده. تازه بابا باید علاوه بر پولِ عروسی و رهن خونه برای رضا، وسایل برقی جهیزیه رو هم بخره... به بابا میگم: چرا خودشون نمیخرن؟ هزینه این وسایل برقیها خیلی زیاد میشه. میگه: خوبه ۵۰ میلیون بشه! ... و من فقط مبهوت از اینم که ۶ سال پیش، کلِ جهاز من حدود ۳۰ میلیون شده بود.
قیمتها از چند سال پیش تا الان به وضوح ۴ برابر شده ولی مثلا حقوقِ بابای کارمند من ۲ برابر شده و این در شرایطی هست که حقوق خیلیها توی این کشور چندان زیاد نشده.
میدونم که همهتون از این قیمتها خبر دارید ولی من هیچوقت در مورد اینجور چیزا تو وبلاگم حرف نزده بودم. با اینکه خودمون (نه بابام اینا) اوضاعمون مثل همه است و به لطف آقای روحانی روز به روز پسرفت میکنه...
اینا رو گفتم که فقط اینو بگم که من تعجب میکنم که بعضی از آقایون چطور هنوز زندهاند... با این همه ناله و نفرینی که پشت سرشون هست، چطور هنوز نفس میکشند. دلم میخواد بدونم اینا چطوری میمیرند. تو چه حالی... تو چه اوضاعی. کسانی که اصلا به فکر میلیونها انسانی که تحت تاثیر تصمیمات یا انفعالاتشون قرار میگیرند نبودند. کسانی که حتی یه ذره هم به وجود خدا و قیامت باور ندارند. کسانی که تنها به منگنه کردن مردم زیر بار مسائل اقتصادی اکتفا نکردند و اونا رو تحقیر کردند... عزّتشون رو لگدمال کردند...
+ ما اون روزا رو میبینیم. دور نیست.
+ همینطوری که دارم بازپخشِ خلاصهی برنامه ثریا در مورد اقتدار موشکی ایران رو میبینم، که چطور نیروهای مسلح، جمله آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکندِ حضرت امام رو در عرصه نظامی تحقق بخشیدند، به این فکر میکنم که دولتیها نمیخوان که مشکلات مردم رو حل کنند... نمیخوان. وگرنه میشد.
۹۷/۰۹/۰۳
مبارکشون و مبارکتون باشه...
من الان این شرایط که گفتینو درک میکنم واقعا
عیدتون هم مبارک