شکرانه ۸
این روزها یه کلیپهایی منتشر میشه از قرآن خوندن بچههای فلسطینی در غزه. یا مثلا استنادهایی که بچههای خیلی کوچیک به آیههای قرآن دارن تو صحبتهاشون.
انگار مادرهای فلسطینی دارن بهم درس تربیت فرزند میدن.
یه تمنایی در دلم شکل گرفت که بیشتر برای دخترام قرآن بخونم. مخصوصا موقع خواب.
ولی دخترا و مخصوصا لیلا، عادت داشت به شنیدن آهنگ لالایی قدیمی گنجشک لالا. اگه براش نمیذاشتم بیتابی میکرد.
تا امروز که تب کرد و همش بیحال بود.
شب موقع خواب، تا لیلا رو روی پام گذاشتم؛ شارژ باتری گوشی تموم شد. خاموش شد.
بدون معطلی شروع کردم به خوندن سوره واقعه.
لیلا چشماش رو بست. خیلی سریع خوابید. زینب همینطور.
فاطمهزهرا خوابش نمیبرد چون بعد از مدرسه خیلی خوابیده بود. صورتش رو برگردونده بود سمت من. با دقت بهم نگاه میکرد.
من سوره واقعه رو با لحن مخصوص به خودم میخوندم. با ترتیل زنانهی مخصوص به خودم.
"مامان چقدر قشنگ میخونی." بغض قاطیِ صوت قرآنم شد.
این سبک مادری چقدر ایدهآله خدایا. چقدر ناب و محشره. چقدر دور و دستنایافتنی هست انگار. خدایا شکرت که شده برای حتی یک شب، من رو حاجت روای این ایدهآل دستنایافتنی کردی.
این شبها در سکوت اتاق، در تنهایی عمیقِ خودم، به وضعیت پیچیده این روزها فکر میکنم...
و به آیندهای که تصویرش کم کم داره توی ذهنم شکل میگیره. اینکه من کجام، همسرم کجاست، بچههام کجان، دنیا کجاست...
احساس میکنم، سختیهای این روزها، به شکلی باورنکردنی دارن به آینده طرح و نقش و رنگ میپاشن.
خدایا شکرت.
شکرانه هات واقعا حس خوبی رو بهم منتقل میکنه..این که نیاز نیست خودمو و روزگارم کن فیکن بشه تا بتونم خوشحال و شاکر باشم..همین قدم هاست که تغییر رو شکل میده
مادری کردن سخته ، خیلی هم سخته ولی وقتی به تو نگاه میکنم واقعا ارزو میکنم که مادرای سرزمینم و خودم مثل تو تلاش کنیم تا الگوی خوبی برای عزیزانمون باشیم هر چند خودت باور نداشته باشی ب خودت