صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

دور دست‌های زندگی متاهلی و جستجوی... (۳)

چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۴۳ ق.ظ

قبل از انتشار این مطلب بگم:

سوال پیش نمیاد این حرف‌ها تکراری نیست؟

آخه صالحه چقدر بشنویم از زندگی مشترک تو و شوهرت؟

آخه به ما چرا؟ تا کی می‌خوای زندگی مشترکت رو سوژه کنی و توی حلق ما کنی؟

وبلاگت پر شده از این خاله زنک بازی‌ها.

اصلا اینا چه به درد مجردها می‌خوره؟

جواب من اینه: 

اگر ما صدامون رو بلند نکنیم؛ صداهای دیگه‌ای بلند میشه...

صداهایی در زیبا جلوه دادن هرزگی، چشم چرانی، شهوترانی در خیابان و در مکان‌های عمومی.

صداهایی در عادی سازی و هنجارسازی برای به رسمیت شناختن هم‌جنس‌گرایی؛ همه جنس‌گرایی و همه‌ی این اعمال و گرایشات شنیع و مهوع. (مصاحبه علی ضیا و اردشیر رستمی رو جستجو کنید و ببینید!)

صداهایی در عادی سازی ازدواج سفید؛ به دنیا آمدن فرزندان نامشروع و خانواده‌های تک والد و تقاضا برای زیاد شدن مراکز نگه‌داری از کودکان بی‌سرپرست و ... 

صداهایی که فقط از فروپاشی نهاد خانواده و کم‌رنگ شدن دین و دینداری خبر میدن...


داشتم می‌گفنم: من هیچ‌وقت به این غلظت به درهم‌تنیدگی اعمال زن و شوهر ایمان نداشتم. هیچ‌وقت تا این اخیرا...

روزهایی که توی خونه‌ام، زیر کولر، هوای خنک. رخت‌خواب‌ها رو جمع می‌کنم و صبحانه بچه‌ها رو میدم. در حالی که هیچ دغدغه‌ای ندارم. مصطفی‌جان همیشه حواسش به نون و تخم‌مرغ و کره و پنیر و این‌جور چیزهای صبحانه و میوه توی یخچال هست. کافیه من شب قبل؛ حتی ساعت یازده یا دوازده شب بهش بگم، تهیه می‌کنه. یک ناهار ساده می‌گذارم و می‌نشینم روی کاناپه درب و داغون‌مون، مشغول خوندن قرآن میشم، یا کتاب می‌خونم. خونه رو نیم ساعت قبل از ورود همسر با بچه‌ها مرتب می‌کنیم. و روزانه کمی هم کارهای دیگه انجام میدم. بالای سر بچه‌ها هستم و مراقبشونم و همین. سه روز در هفته هم میرم باشگاه و عملا تمام وقت مشغول رسیدگی به خودم هستم.

در حالی که میدونم مصطفی در این گرما، با استرس‌های شغلی، تعاملات کاریِ پر از تعارض و مدیریت مسائل اقتصادی و ... سر و کله می‌زنه. نمی‌دونم توی مغزش چه خبره. چقدر بهش فشار میاد. تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که براش دعا کنم. گاهی میره سفر کاری، کم‌‌خوابی شدید می‌گیره، گاهی شب تا صبح جلسه دارن، گاهی زیاده از حد رانندگی می‌کنه، گاهی مجبوره از مترو استفاده کنه که گرچه خودش راضی هست اما هیچ‌وقت راضی نمیشد من با مترو تردد کنم و این خیلی تبعیض‌آمیزه.

تا اینکه یک شب، مصطفی به من گفت: منم در ثواب حفظ قرآن تو شریکم دیگه...

یک لحظه مغزم بی‌وزن شد. 

مصطفی اصلی‌ترین سائق و مشوق و مهیا کننده شرایط برای من بوده و هست. اگر نمی‌گفت جایزه حفظ کل می‌فرستمت حج عمره، شاید می‌گفتم خب ۱۵ جز، بسه، یا بیست جزء بسه... اما الان می‌دونم که دوست دارم تا تهِ خط برم.

مصطفی خودش شک نداشت که در کارهای خوبِ من شریک هست اما من سال‌ها باورم نمیشد که منم در کارهای خوب اون شریک هستم تا اینکه خودم در شرایط اون قرار گرفتم. مشغول انجام یک کار خاص و دوست‌داشتنی بودم و هستم که برای همسرم مقدور نیست. البته فعلا و امیدوارم اونم یک روز فرصت و انگیزه و همت کافی و .... رو پیدا کنه.

ولی در اون لحظه بی‌وزنی مغزم، دیدم من چقدر دوست دارم این کار خوب رو با همسرم شریک باشم. چقدر برای من راحته که اگر خداوند به واسطه این کار بهم چیزی عطا کرد، مصطفی رو هم با خودم شریک و سهیم‌ کنم.

قفل این مرحله برای من باز شد.

حفظ قرآن شاید جزو معدود کارهایی بود که به خاطرش، همزمان با تحسین؛ شماتت هم نشدم. مثلا برای زن‌ها و مادرها، درس‌خوندن خیلی ظاهر دلفریبی داره، اما پشت پرده دردناکی داره.‌ اینکه مادرت و مادرشوهرت و خانم‌های دلسوز نزدیک به تو، مستقیم و غیرمستقیم بهت بگن که از مادری‌ یا همسرداریت کم میذاری چون داری درس می‌خونی. اخیرا که اصلا دوست ندارم کسی از شرایط تحصیلی‌ام خبردار بشه، مخصوصا اونایی که تازه باهام آشنا شدن. به این خاطر که به زن‌ها و مادرها خیلی فشار میاد. هر کاری در کنار کارهای خانه و بچه‌داری می‌کنند، غالبا توسط اطرافیان یک ایراد و ان‌قلت بهشون وارد میشه. دوست ندارم وقتی کسی موفقیت من رو دید؛ حالش از شرایط خودشون بد بشه و ناامید بشه‌... که البته گاهی هم نمی‌تونم کاریش کنم :( برگردیم به موضوع:

اما قرآن اینطور نبود و نیست. خوشبختانه کسی بهم چیزی نگفت... مخصوصا از نزدیکانم :)

برای همین احساس ارزشمندی رو با تمام وجود درک کردم.

و این خیلی لذت‌بخشه که یک چیز فوق‌العاده ارزشمند رو با عزیزترین و دوست‌داشتنی‌ترین آدمی که می‌شناسی و بهش مدیونی، قسمت کنی.


پ.ن: کاش مادری و خانه‌داری و همسرداری همین قدر در ذهن آدم‌ها و مخصوصا زن‌ها ارزشمند بود :) 

که البته ارزشمند بودن این نقش‌ها، دلیل نمیشه که به خاطرش زن‌ها رو محدود کنیم که به جز کارهای خونه و رسیدگی به بچه‌ها، دیگه هیچ کاری نکنند!

ادامه داره...

موافقین ۷ مخالفین ۱ ۰۳/۰۵/۱۰
صالحه

نظرات  (۴)

سلام روزتون بخیر باشه

می‌تونم بپرسم قرآن را با چه دوره‌ای حفظ می‌کنید؟

میشه از انگیزه‌ای که باعث شده پای حفظ قرآن بمونید بگید ؟

من همیشه یکی از تصمیم‌هایی که گوشه ذهنم بوده حفظ قرآن بوده.

حتی پارسال کلاس مجازی حفظ قرآن سوره‌های پرکاربرد ثبت نام کردم ولی با وجود هزینه دادن حتی سراغ حفظ یک آیه هم نرفتم.

انگار می‌دونم که حفظ قرآن خیلی خوب و اثرگذاره ولی به اون حدی که باید اهمیتش برام پررنگ نیست که برام انگیزه ایجاد کنه

یه حافظ کل می‌گفت روایت‌های مربوط به حفظ قرآن خیلی نیست و بعد از حفظ هم که رفته بود سراغ تدبر می‌گفت،دوره‌های حفظ تدبری بهتره ولی من یک بار یه دوره مقدمات تدبر رفتم باهاش ارتباط برقرار نکردم متاسفانه. البته اون دوره حفظ نبود.

یا یه نفر دیگه که چند جز حفظ کرده بود،بیشتر به چیزهای دیگه تاکید می‌کرد در زمینه آموزش قرآن تا حفظ سوره‌ها.

این حرف‌ها هم که شنیدم بی تاثیر شاید نباشه.

 

 

پاسخ:
سلام. وقت شما هم به خیر.
من با دوره یا موسسه خاصی حفظ نمی‌کنم. ولی کلاس تلفنی و آنلاین شرکت می‌کنم و محفوظاتم رو طبق برنامه به استاد تحویل میدم.
راستش مامانم وقتی من پیش دبستانی بودم، منو گذاشت یه مهد قرآن. اون‌موقع جز سی و کمی از ۲۹ رو حفظ کردم.
دوباره در دبستان چند تا سوره دیگه راهنمایی چند تا سوره دیگه
دبیرستان رفتم کلاس دوباره ولی بازم خیلی خوب نبود و معلمم خیلی تو ذوقم زد و رها کردم.
داداشم چند سال بعدش توی حفظ یک ساله حافظ کل شد.
اون زمان من مجموعا ۱۰ جز حفظ بودم ولی ضعیف و پراکنده در کل قرآن. یعنی چند جز از اول یک جز از وسط و چند جز از آخر قرآن. که هیچ وقت هم همه‌شون رو با هم حفظ نبودم! هر بار یکی دو جز حفظ کرده بودم و بقیه رو فراموش کرده بودم.
چند بار بین سال‌های تحصیلم خیز برداشتم که دوباره محفوظاتم رو بازیابی کنم ولی موفق نشدم. اما بلاخره بعد از کارشناسی ارشد تصمیم گرفتم این مسیر رو تا جایی که می‌تونم ببرم جلو.
انگیزه معمولا یک بخش از مسیر هست. هدف گذاری هم همینطور. برای من، این هدف، بخشی از هویتم هست. احساساتم رو درگیر خودش کرده. من از کودکی وارد مسیر حفظ شدم و تموم کردنش بهم حس موفقیت و سربلندی میده. 
علاوه بر اون، من واقعا دوست دارم هر روز با قرآن انس داشته باشم. زیاد قرآن بخونم و این کتاب رو راه و رسم زندگی میدونم. دوست دارم آیه‌هاش رو تو موقعیت‌های مختلف زندگی به خاطر بیارم. دوست دارم هر چند روز یک بار قرآن رو ختم کنم. بسیاری از اصحاب نزدیک ائمه اطهار حافظ قرآن بودند. زهیر بن قین که امام حسین شخصا به کاروان کربلا دعوتش کرد، گرچه عثمانی مذهب بود اما هر سه روز قرآن ختم می‌کرد و این نشون میده که قرآن چقدر دستگیرِ انسان هست. یک معرفت خاصی به انسان میده و تاثیری روی روان و حتی جسم انسان میگذاره که قطعا در انس نداشتن با قرآن؛ اون تاثیرات به دست نمیاد.

اگر می‌خواهید قرآن حفظ کنید ولی حس و حالش رو ندارید، من پیشنهاد می‌کنم نیت حفظ قرآن نکنید. بلکه هر روز حداقل تا ۴۰ روز الی ۸۰ روز، یک سوره رو در یک ساعت مشخص از روز بخونید. مثلا سوره ذاریات رو به نیت گشایش در رزق و روزی بعد از نماز صبح یا ظهر بخونید. یا سوره مدثر رو به نیت توفیق پیدا کردن برای حفظ قرآن هر روز بعد از نماز ظهر بخونید. نتیجه اش این میشه که می‌بینید ناگهان سوره رو حفظ شدید و شیرینی‌اش رو احساس می‌کنید. 

اینکه روایت‌های در مورد حفظ کم هستند به این خاطر هست که این خطر هست که اگر تاکید زیادی روش میشد، افراد به صرف اینکه حافظ قرآن میشدند تصور می‌کردند دین شناس شدند یا از نجات‌یافته‌های از جهنم و عذاب هستند، در حالی که اینطور نیست و ما باید با قرآن با خشوع مواجه بشیم. فکر نکنیم کاره‌ای هستیم و چیزی از خودمون داریم. هرچی هست از خداست.

و اینکه قطعا حفظ قرآن اگر صحیح و اصولی باشه، باعث میشه ما راحت تر قرآن بخونیم؛ بیشتر با معانی قرآن انس بگیریم و تدبر بیشتری هم بکنیم.
و قطعا حفظ ترتیبی و کل قرآن خیلی بهتر از حفظ موضوعی هست که کسانی دیگر برامون آیات رو مشخص کردند. 

ولی در نهایت بهت بگم که دنبال انگیزه نباش.‌ اگر می‌خواهی توفیق پیدا کنی؛ کاری که گفتم رو بکن و اگر انگیزه‌ای برات ایجاد شد با استمرار و تعهد به برنامه‌ات؛ اون انگیزه رو حفظ کن.
می‌تونی این کانال‌ها رو هم در ایتا دنبال کنی:
http://Eitaa.com/hefzequranchannel
@hefznahjali

در ادامه نظر قبلیم، بعد از پاسختون میخواستم نکته ای بگم که شهادت هنیه پیش اومد و کلا فکرم درگیر مسائل دیگه شد.

یه روز یه روحانی اهل دلی که الان سه ساله محور مباحثش تکثیر نسل شیعه هست نکته ای رو روی منبر گفت که دوساله دارم بهش فکر میکنم:

میگفت: رابطه زوجین این قابلیت رو داره که اگر یکی از زوجین بیماری لاعلاج بگیره، همسرش یه ابی میوه ای چیزی رو بگیره دستش و یه ذکری بخونه و به اون غذا یا نوشیدنی فوت کنه و همسرش کلا شفا پیدا کنه...

 

این «قابلیت» وجود داره...

من دو ساله دارم فکر میکنم این قابلیت چجوری آزاد میشه...

و اصلا چقدر شگفت انگیزه که یک دختر و پسر که غریبه ان با هم، تعلقات خونی و نسبی ندارن... و اتفاقا اختلافات هم دارن...

و اتفاقا آفت عادت زدگی به جانشون می افته...

اینا چطور میتونن برای همدیگه تجلی اسم یا شافی حق باشن...

این چه حقیقتی هست؟!!

 

شما شفا رو غالبا از خدا و اهل بیت تقاضا میکنید... حتی از دکتر هم توقع شفا ندارید...

اما از همسر میتونید توقع شفا داشته باشید...

برای همینه گاهی دلم میخواد اول تمام ذهنیت های غیر واقعی از رابطه زوجین رو بهم بریزم... بعد توجه بدم به این قابلیت شگفت

پاسخ:
گاهی در سینما، وقتی دو تا بازیگر نقش مقابل، خیلی مقابل هم قشنگ بازی کنند، میگن شیمی بین این دوتا خیلی عالیه.

من گمان میکنم شیمی بین هر زن و شوهری باید یه چیز عالی و فوق العاده بشه، به شرط نقش آفرینی عالی و فعال هر دو، در بعد مادی و معنوی هر دو.

و بازم فکر می کنم، این شیمی بین دو تا آدم، می تونه مثلا بین یک فرزند و مادر یا فرزند و پدر باشه. کما اینکه این صحنه ها در کربلا دیدنی هست و خیلی مشهود...

ما خودمون چیزهای عجیبی دیدیم از این شیمی بین یک مادر و پسر. پسری که در ایام کرونا، نیروی جهادی بود و در خلال امداد رسانی ها، درگیر بیماری شدو شهید خدمت شد.
باید خودتون برید بهشت زهرا ببینید.
مادرش اطراف مزارش رو کرده یک بهشت کوچیک. یک حسینیه. یک جایی که ملت میان، قند نذر می کنند برای چایی که مادر شهید اونجا برای مردم درست می کنه و خاجت میگیرن.
مادرش از صبح تا غروب اونجاست. غذا درست میکنه و نذری میده. تقریبا کار هر روزشه که بره کنار مزار پسرش. دم دستگاهی راه انداختن اونجا دیدنی!!
دوست من، بعد از سال ها ناباروری، از اون شهید حاجت گرفت.

مادر اون شهید برام خیلی عجیبه. عاشقه. بدجوری عاشق پسرش بود و هست. چنان از اخلاقهای پسرش تعریف می کنه، من همیشه توی دلم میگم مگه میشه!؟ این رفتارها بیشتر رفتارهای یک فرشته است.

نمیدونم و باید ته و توش رو در بیارم ولی گاهی با خودم میگم مگه میشه این آدم هیچ عیب و ایرادی نداشته باشه. اما به نظرم مادرش، همسرش و خواهرش، بیشتر خوبی هاش رو میگن و به یاد میارن.
من به این میگم شیمی...

مثلا من و مامانم. من توی دلم با مامانم صاف نیستم و مامانم ته دلش با من صاف نیست ( و خدا میدونه که می خوام زار بزنم به خاطر این قضیه)
شیمی بین من و مامانم افتضاحه. هرچند  در ظاهر با هم خوب و اوکی باشیم.
ولی مثلا شیمی بین من و شوهرم خیلی خوبه. هرچند در باطن زندگی مون یه سری اختلافات هم داشته باشیم.

ولی ته تهش، منم نمیدونم چطور میشه این حقیقت رو آزاد کرد. واقعا نمیدونم. اگر میدونستم این همه سااااال، رابطه من ومامانم این نبود.

۱۵ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۳۵ غریبه ی آشنا

من یه زمانی از نوشتن یا گفتن خیلی کارام دوری میکردم چون :

میخواستم ریا نشه

میخواستم ظاهرسازی نشه

میخواستم لوس نباشه

ولی بعد دیدم خب نگفتم و ادمای دیگه روش اشتباهشونو تبلیغ کردن

دیدم به خاطر هیچی نگفتن ما ذهن مردم با چیزای دیگه پر کردن و فکر میکردن ما بلد نیستیم

ما مذهبیا محبت بلد نیستیم

ما مذهبیا زندگی قشنگ نداریم و.... 

و گفتم بذارم کنار این تفکر رو

بعضی چیزا گفتنش واجبه

بعضی راهنماییا تو زندگی لازمه

باید بگیم و از هم یاد بگیریم

خدا هم که خودش نیت بنده هاش رو میدونه میدونه کی قصدش خودنمایی و کی دغدغه منده. 

پس خیلی هم عالی که مینویسید

اینم به نوعی جهاد تبیینه

موفق باشید :) 

پاسخ:
من در فضای فامیلی اصراری ندارم به طرح مسائل. من به راحتی انگِ خودبرتربینی و خودشیفتگی و ... می خورم. حالا شایدم باشم، نمیدونم ولی الان مدت هاست سعی کردم در فامیل عادی تر باشم.
ولی با آدم های دورتر، یه جایی مثل اینجا که امن هست و هر چیزی که بخواهیم رو مطرح می کنیم، دیگه میگم... قبلا ها، خیلی سال پیش هم نوشته بودم اینجور مطالب ولی سینوسی بود. یه سال هایی کمتر یه سال هایی بیشتر.
هر چند که این وبلاگ پر از منیت هست. چه سود.

ممنونم.

سلام.در سفر بودم... تازه پیامتون را خواندم. ممنونم از توضیحاتتون

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">