در مرحله قبل از ورود فضّه به داستانم هستم.
امشب داشتم فکر میکردم چرا آخه این همه کار! چرا به صفر نمیرسند هیچ، همدیگه رو میزایند کارها!!
امروز مامانم اومد خونهمون و اون بازه کوتاهی که برای استراحت در نظر داشتم رو، کار جدید شروع کرد. قضیه این بود که من رفتم جارو کنم خونه رو. مامانم شروع کرد به شستن ظرفا. بعد دید سینک گرفته، اتصالاتش رو باز کرد... (حالا چند ماه پیش تمیزش کردیم! ولی ده ساله که عوض نشده! برای همین اوضاعش خیطه!)
من خون خونم رو میخورد. ولی به روی مامان اصلا نیاوردم. واقعا خسته بودم ولی مجبور شدم یه نیم ساعت بیشتر، توی حموم لوله بشورم.
آخرش هم درست نشد. سینک چکه میکرد. البته از مامان کلی تشکر کردم. اصلا مامان قضیه چکه رو نفهمید چون اندازه من دقت نمیکنه.
دیگه شب رفتم از مغازه لوله اتصالات یه پک جدید خریدم. مجموعا یک میلیون ناقابل که البته برای سینک روشویی دستشویی هم خریدم.
مامانم تزش اینه که: من یه کاری رو شروع میکنم. بقیه مجبور میشن تمومش کنند.
بعدش هم میگفت: من و تو، تیم خوبی میشیم.
نه ممنون مامان. من نمیخوام باهات تیم شم 😭
خلاصه یه مدته ذهنم درگیر اینه که چه کنم. هر روزی هم که برنامهام مطالعه و استراحته؛ گند میخوره به اون روز.
دلم گریه میخواد.
یهو این رو در یک کانال دیدم، یه نفر کامنت داده بود:
سلام منم وقتی کارام زیاده از تسبیحات حضرت زهرا (البته بصورت برعکس یعنی اول ذکر سبحان الله بعد الحمدلله بعد الله اکبر) ،و ۷ تا ذکر بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، و یک آیه الکرسی کمک میگیرم ،هر وقت این ذکرها رو گفتم یا زمانم برکت پیدا کرده که بتونم کارامو تموم کنم یا خدا نیروی کمکی بطور ناباورانه برام فرستاده.
و همچنین اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان 💚
خلاصه الان دارم به حکمت این فکر میکنم که شاید واسه همین هیچ کمکیای برام جور نمیشه. لابد من در مرحله قبل از فضهدار شدن هستم 🤣
این ذکره رو اتحان کردی؟ نتیجه داد؟؟