حاجتروایی
دیروز صبح وقتی اذان صبح بیدار شدم و با خونه جدیدمون مواجه شدم، تمام وجودم پر از شکر شد.
از هر زاویهای به خونهمون نگاه میکردم لذت میبردم.
هارمونیِ رنگها، سمفونیِ نقشها، رقصِ اشیا.
احساس کردم چقدر برای بعضی از چیزها دویدم اما وقتشون نرسیده بود و اینی که بهم دادند بهترین هست. به یاد دعاها و توسلهام افتادم و گفتم: نگاه کن! امام جواد علیه السلام چطوری انقدر خوشگل حاجتروات کرده.
لذت بردم. از نظم خونه. از چیزهایی که جدیدا خریدم برای خونهمون. از حسِ راحتی و آرامشی که داره. و از ذوقِ روضهای که اگر اذن بدن؛ میخوام رزق خونه کنم.
خونهای که من میگم شبیه خونههای بلاگرهای اینستای ناگرام شده اما همسر میگه بامزه شده.
شاید اگر ده سال پیش موقعیت امروز رو داشتم؛ باهاش حسابی بلاگری میکردم اما خداوند به خاطر تقواهای ریز و جزئی اون زمانِ من، از بلای بزرگ بلاگری دورم کرد.
چقدر وقتی خونه قبلی بودیم میخواستم یه گلدون بخرم. نمیشد که نمیشد. دیشب خریدم.
و همسر هم وقتی رفته بود بیرون، گلش رو خرید: نرگس.
تنها بلاگری که دنبالش میکنم، با همین صحنهها چقدر بلاگری میکرد.
زندگی من حالا خیلی دلبرتر از همهی اون صحنههاست. خودم هم باورم نمیشه.
هرچند این چند وقت انقدر کار کردم و بهم فشار اومده که کمردرد و کتف درد امانم رو بریده.
دو تا چای ریختم. داشتم میگفتم انقدر ذوق دارم که اولین مهمانهای بعد از تغییرات منزلمون، مهمانهای روضهاند. بعد حرف از بقیه برنامههای اون چند روز شد. روضهخوان دو روز اولِ روضه جور شده بود اما برای روز شهادت باید به فرد دیگری میگفتیم. زنگ زدیم به ایشون. با خانومشون دعوتشون کردیم خونهمون، به صرف شام.
اولین مهمانهای خونهی طعمدارِ جدیدمون.
آقای روضهخوان، خونهی قبلیمون خوب یادش بود. من هر بار که مصطفی مجردی دوستاش رو دعوت کرده بود اونجا، خجالت کشیده بودم.
همسر گفت ما فقط فلان قدر پول مبل دادیم، ایشون گفت انگار چند میلیارد پول خرج خونه کردید :)
بعد گفت: خونهتون حس خوبی داره.
و من یک آخیش توی دلم گفتم.
همسرش یاسمن هم دوست عزیزم هست. و یکی از خفنترین آدمهایی که تا الان شناختم. یاسمن از من خیلی کوچیکتره اما فوقالعاده باهوش، تیزهوش، مربی و کاربلد در فضای تربیتی و یک ماساژرِ مادرزاد!
یاسمن لطف کرد و نیم ساعت ماساژم داد و از شر دردهام خلاص شدم. این دومین بار بود. خیلی دعاش میکنم. این روزها انقدر تحت فشار کارهام هستم که بدنم کم میاره. بازم الحمدلله. درد هست اما درمان نیز هم :)
زبانم قاصره از ذوق و شوقم و شکر خدا
الحمدلله
ماشاءالله لاحول ولا قوة الا بالله
خواهرجان صدقه هم بذار کنار
ان شاالله که خیرش رو ببینید، دائم ذکر اهل بیت توی خونه عزیزتون جاری باشه😍😍😍🥹