بهانهگیری
سریالِ پدر بهونه دستم داد. اون قسمتی که دختره، بعد از خراب شدن مراسم خواستگاری به پسره زنگ میزنه و پسره براش قرآن میخونه....
اعصابم خرد شد. به شوهرم گفتم چرا این بازیگره تمرین نکرده که قرآن رو با صوت و لحن بخونه یا حداقل یه ذره روانتر بخونه... نه مثلِ اینایی که دارن از رو قرآن میخونن... حالا اگر این یه سریالِ آمریکایی بود، مطمئنا بازیگره قبلش کلی تمرین کرده بود و عین بلبل قرآن میخوند. (در هالیوود همه بازیگرها، کلاس ورزش و رقص و بیان و آواز میرن... یعنی همون چیزایی که بهش نیاز دارن. منبع هم کتاب داستانِ من. اطلاعاتِ بیشتر در کتابخانه صالحه)
تصنعی و تکراری بودنِ این روایت و بازیِ بدِ بازیگرهای جوان، باعث میشه به هرکی میرسم و حرفِ این سریال میاد وسط، با هم دیگه بخندیم... چون نه بیانِ اون دختره خوبه و نه عشقش باورپذیر... پسره هم که اصلا شبیه پسرهایی که واقعا غضّبصر می کنند، نیست. حرکاتش بیشتر شبیه یه پسرِ سردرگمه که هنوز خودش رو نشناخته... این وسط تنها بازیِ خوبِ فیلم، همون پدره است. دیسیپلینِ خاصی داره...
+ من این سریال رو دنبال نمی کنم چون باید شبکه پویا رو ببینم. ماشا و آقا خرسه و بچه رئیس یا ماجراهای نیلز رو هم به همه ی این سریالها ترجیح میدم. لااقل یه فلسفیای پشتِ قصههاشون هست که کشفِ اون برام لذتبخش باشه. تازهاش هم ما خودمون یه پسر تو فامیل داریم عین این پسرِ تو فیلم: متولد ۷۵ - حافظ قرآن - لیسانس علوم قرآنی - استادِ زبانِ انگلیسی - ترم ۵ حقوق. وضعِ باباش هم خوبه. ژنش هم خوبه. البته قول نمیدم به واسطه ژنش به جایی برسه! دخترِ خوب میشناسید معرفی کنید. رو دستمون مونده! :))))
+ سریال پدر بهانهای شد برای پرسیدن این سوال که آیا بعد از گذشتِ چهل سال از انقلاب، یک فیلم خوب داریم که عالَم و دنیایِ آدمهای مذهبی رو درست همون چیزی که هست و نه یک ذره کمتر یا بیشتر نشون داده باشه؟
+ با سپاسِ فراوان از همهی دوستانی که برای دخترم دعا کردند. ممنون از تک تکتون :)