اگر این رو به عنوان عیدی قبول کنید :)
گاهی که فرصتی پیش میاد و میبینم کسی گرهای داره که من به واسطه مطالبی که در جریان پایاننامهام یاد گرفتم، میتونم کمکش کنم، تلاشم رو میکنم. امروز اگر به عنوان عیدی ازم قبول کنید، سه مورد از این صحبتها رو که من اسمش رو میذارم جلسه تسهیلگری، براتون مکتوب کردم. امیدوارم خوشتون بیاد. امروز جزو معدود دفعاتی هست که در یک روز، دو مطلب گذاشتم...
در باشگاهی که میرم، دختری هست به نام زهرا که با هم دوست شدهایم. امروز، چند دقیقه قبل از شروع کلاس با لبخند گفت: راستی روزت مبارک! داشتم فکر میکردم بهت تبریک بگم یا نه. آخه اصلا بهت نمیاد.
تشکر کردم و روز زن رو به خودش تبریک گفتم. میخندید چون مجرده! معتقد بود فقط میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها رو میتونم بهش تبریک بگم. یکی از قدیمیهای باشگاه هم اون لحظه اومد و سلام کرد و به همهمون دست داد و تبریکات و .... زهرا آرام گفت: این خانوم، بچه داره، نوه هم داره...
و من میدونستم که اون خانم حداقل بیست سال هست که داره میاد باشگاه و ورزش.
گفتم: دقت کردی زندگی رو زنها نگه میدارن. حالا یا مثل این خانوم به خودشون توجه میکنند و قوی هستند، یا خودشون رو وقف زندگی میکنند ولی در هر حال، یه زندگی رو یه زن قوی و قدرتمند نگه میداره.
با لبخند تایید کرد و گفت: مادر خیلی مهمه. بعد من ادامه دادم: حالا من خیلی هم مادری کردن رو دوست ندارم اما خیلی مهمه! خیلی مهمه.
تعجب کرد و خندید و کاشف به عمل اومد که خیلی هم دوست داره ازدواج کنه. منم هیجانزده شونههاش رو گرفتم و تکون دادم و سرم رو بردم بالا: الهی که به حق این روز عزیز.... (بعد کلمات بعدیام رو نامفهوم ادا کردم) :))))
گفت: من دوست ندارم «شوهر» کنم. گفتم: منم ازدواجی نبودم اما همیشه به ادامه پیدا کردن خودم فکر میکردم. به امتداد خودم روی زمین. برای همین مساله تربیت فرزند برام خیلی پررنگ بود. بیشتر دخترا از ازدواج فانتزی یه عروسی و لباس عروس و یه داماد توی ذهنشونه. اما من، هیچ وقت به این چیزا فکر نمیکردم.
زهرا گفت: منم اینطورم. گفتم: خب این خیلی خوبه. چون اگر تصورت از ازدواج صرفا این باشه با یک مرد ازدواج کنی، اگه یه خواستگاری بیاد که بگه من خونه دارم و ماشین و پول و همهچی، اما بچه نمیخوام، بله رو میگی. اما اگر از ازدواج امتداد خودت رو میخواستی، اونوقت قضیه فرق میکنه.
کلا با من موافق بود اما با خنده گفت: از خدا میخوام تو بهترین وقتش. گفتم: نه زهرا! بعضی از چیزا رو تعجیلش رو بخوای خوب نیست. مثلا چیزای مادّی. اما تعجیل بعضی چیزها رو خواستن خوبه. مثل دعای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
گفت: خوبه چون فرج خودمونه... گفتم: پس قشنگ دعا کنم. اونم امروز که روز میلاد حضرت کی هست؟
گفت: حضرت زهرا... گفتم: حضرت مادر هست! اونی که خدا در موردش میگه: انی ما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا مدحیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه الا لمحبه هولاء الخمسه الذینهم تحت الکساء و بعد معرفی شون میکنه به: هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها، قشنگ امروز از حضرت مادر میخوای که ازدواج کنی تا امتداد پیدا کنی...
کافیه یک لحظه قلبت رو کامل متوجه ایشون کنی...
بروجرد که رفته بودیم هم برای یکی از دخترای فامیلمون که دو سالی از من بزرگتره، یه جلسه تسهیلگری برگزار کردم :)
این جلسه، موضوعش فرق داشت. این دختر که اسمش رو میذاریم نازنین، معتقد بود که خواستن بعضی از چیزها از خداوند یا امام، بیفایده است چون برآورده نمیشه. چون در تزاحمات عالم مادّه، موانعی وجود داره که اونها مانع از استجابت خواسته ما میشن.
کلی طول کشید تا من بهش فهموندم که خداوند، خودش محیط به عالم ماده و خالقش هست و امام هم چنین شأنی داره. او فکر میکرد از بین بردن موانع عالم ماده، برای خداوند و امام امکانپذیر نیست. در حالی که اولا خیلی اوقات ما فکر میکنیم فلان چیز مانع است ولی مانع اصلی، نگرش غلط ماست.
ازش خواستم که هر روز صبح، سوره ذاریات رو برای جاری شدن رزق توی زندگیش بخونه...
ازم پرسید: حالا چی بخوام؟ بخوام که ازدواج کنم؟ گفتم: نه، بالاتر از همه اینها، باید بندگی کردن رو بخوای. خداوند میفرماید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. هدف تو از زندگی باید بندگی کردن باشه. حالا این رزق میتونه متفاوت باشه...
گفتم: نازنین، اگر تو علم دوست داری، باید توی این دنیا برای به دست آوردن علم، قدم برداری. وگرنه اون دنیا هم خبری از علم نیست. روایت داریم که یک مردی که در این دنیا، شغلش کشاورزی بوده، اون دنیا هم توی بهشت، از خداوند میخواد که بهش زمین کشاورزی بده تا در بهشت کشاورزی کنه.
بنابراین ما در اون دنیا هم تبدیل به کس دیگری نمیشیم. ما امتداد پیدا میکنیم. ادامه خواهیم یافت. پس خیلی مهمه که توی این دنیا حرکت کنی به سمت چیزهایی که میخوای.
حالا جلسه بعدی شاید باید در مورد اهمیت این باهاش صحبت کنم که مسئولیت و تعهدات دینیاش رو باید چگونه در این عالم جستجو کنه.
یه جلسه تسهیلگری دیگه هم با یک آقا پسری داشتم که عاشق رسیدن به یک سری مادیات در زندگی هست. این جلسه خیلی طولانی و خیلی با جزئیات بود. آخرش هم بهش گفتم: ببین این جلسه ارزشش کمتر از ده میلیون نبود که من مجانی برات برگزار کردم. خیلی بدش اومد. گفتم: میبینی نگرش مادی چقدر بده؟ من آدمهایی رو میشناسم که برای جلسات تسهیلگری برای دوستان و عزیزانشون هم پول میگیرند و تخفیف نمیدن. زندگی مادّی واقعا تلخه...
و یه چیزی در طول جلسه بهش گفتم: ببین در این دنیا، از هر لذتی، تو حدّی از اون رو تجربه کردی. مثلا دوست داری ماشین گرونقیمت داشته باشی ولی نداری و تجربه نکردی. اما تو هرشب یک ماشین خوب زیر پات هست که باهاش میری گشت و گذار و لذتش رو چشیدی و همین رو هم خیلی از جوانهای همسن تو ندارند. اما آیا الان داری لذت میبری؟
گفت نه. گفتم پس یقین بدون وقتی ماشین گرونقیمت هم خریدی، بعد از مدتی برات عادی میشه، درست مثل عادی شدن سوار شدنت به همین ماشین الانت. اما چیزی که باقی میمونه فقط اون ماشین گرونقیمت نیست. آیا تو وقتی یک جوانی همسن خودت میبینی که سوار ماشین آخرین مدل شده، حسرت نمیخوری؟ گفت چرا. گفتم پس تو هم باعث حسرت دیگران خواهی شد.
لذّتهای مادّی اینطور هستند اما اون لذّت پایدار و همیشگی و پر از آرامش، لذّت داشتن پشتیبانی همیشگی و دائمی هست. اینکه بدونی که تو قدرت سخن گفتن با خالقت رو داری و خالق هم دائما در حال سخن گفتن با تو هست. و این خیلی زیباست.
و با این حال، ناامیدی بدترین چیز هست. تو حتی برای داشتن مادیات زندگی هم نباید ناامید باشی. باید بیشترین و بهترینها رو بخوای اما نه فقط برای خودت. (بخشی از توضیح این مطلب رو در بخشهای قبلی جلسه گفتم و الان دیگه وقتم برای نوشتن تموم شده.) بعد اگر فقط برای خودت نخواستی و برای همه خواستی، دنیا زیبا خواهد شد و به سمت عدالت حرکت خواهیم کرد. و شادی درونی و معنوی این کار، تمام وجودت رو راضی میکنه.
این جلسه، یک مثال قرآنی هم در مورد حضرت سلیمان و حضرت یوسف علیهما السلام زدم که اونم باشه طلبتون.
خیلی خیلی امیدوارم که بتونم برای مطالب پایاننامهام، ادبیات عامهفهم تولید کنم. خیلی خیلی دعام کنید. ممنونم که اینجا رو میخونید.
نیازمند یک جلسه تسهیل گری با شما :")