الهی تب نکنم چون میدونم تو پرستارم نمیشی 🤣
از همون پنجشنبه شب که عضلاتم میگرفت، مستعد مریضی بودم. یه ذره گلودرد داشتم که رفتیم خرید، هوا سرد بود، بدتر شد. جمعه زینب جونم نشانههای این ویروس جدید گوارشی رو نشون داد. لیلا جونم هم همینطور.
خلاصه قرار بود مثلا جمعه بریم بیرون یه گشتی بزنیم که نشد. خودمم حالندار بودم و سرماخوردگی داشتم.
عصرش هم مصطفیجان بلیت هواپیما داشت و رفت سفر کاری.
شنبه مامانم خودش بدون اینکه ما بگیم اومد پیشمون. منم حالم خیلی بد بود و همش تو رختخواب. شب برای شام رفتیم یه سر خونهشون برای تنوع.
یکشنبه هم تعریفی نبودم. نیمهشب و دیروقت مصطفی از سفر برگشته بود و صبح فاطمهزهرا رو راهی مدرسه کرده بود. بعد خودش رفته بود سر کار. لیلا و زینب خونه بودند. حوصلهام سر رفته بود. هوس فیلم دیدن کردم. آخه ما تلویزیونمون رو وصل نکردیم. برای آرامش بیشتر خودم این درخواست رو کردم و راضیام.
خلاصه با گوشیم و توی رختخواب و با بچهها، فیلم "پدرِ آن دیگری" رو دیدیم. خیلی فیلم حال خوبکنی بود. قویّاً توصیه میکنم. لیلا و زینب هم آخر شب بعد از شام داشتن برای باباشون تعریف میکردند و باباشون هم همونجا سر سفره خوابش گرفت :)
خلاصه خونه رو جمع و جور کردم و ظرفها رو شستم و با دخترا رفتیم تو رختخواب. کتابم رو هم بردم که مطالعه کنم و یک ساعتی کتاب خوندم. ساعت دو شب به بعد از دلدرد خوابم نمیبرد. ساعت سه مصطفی رو بیدار کردم. تب و لرز کرده بودم. خلاصه دیشب سخت بود. تا ساعت ۱۱ هم ایشون لطف کردند منزل موندند و "بِداری" ما رو کردند :/
ولی واقعا من کم مریض میشم. خدانکنه من مریض شم... دیگه سکوت کنم بهتره...
تا الان چندبار مصطفی گفته: "میخوای روضه رو کنسل (لغو) کنیم؟"
قبول نکردم. خیلی امیدوارم حالم خوب بشه. دعا میکنید؟
آخ عزیزززم
سلااام
ان شاالله که از دعای خیرت حضرت زهرا سلام الله علیها، همین امشب سر پا بشی عزیزم.
خدایا صالحه جان مجلس روضه اش رو بر پا کنه، ما خوشحال بشیم، برای ما هم دعا کنه.
واست حمد شفا میخونم. ❤❤❤❤❤