صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

استاد

جمعه, ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۱:۲۴ ق.ظ

در مطلب قبل نوشتم. از رفتن به دانشکده، از نشستن سر کلاس درس استادِ جان، با اشتیاق وصف‌ناپذیر‌.
مگر می‌شود درس استاد در مورد قرآن باشد و من دوباره به مطالب آن کلاس فکر نکنم.
امروز دوباره یاد پرسش و پاسخ بعد از کلاس آن روز افتادم و تمام مکالمات بعد از کلاس. یک چیزهایی این‌جا می‌نویسم که فراموشم نشود و شاید به درد شما هم بخورد. ضمنا بعضی از گزاره‌ها استنتاج خودم هست نه عین گزاره‌های استاد:
قرآن را چطور باید خواند؟ یک طوری که انگار همین الان جبرئیل بر تو نازل کرده. این به چه معناست؟ یعنی قرآن به دردِ همین لحظه‌ی تو، همین دردهای تو، همین مشکلات امروز تو و جامعه‌ات می‌خورد. یعنی هیچ آیه‌ای نیست که دیگر به درد ما نخورد؟ نه! فقط مفسر نداریم که آیات را متناسب با شرایط امروزمان تفسیر کند. وگرنه "برده" هم در دنیای امروز مصداق خودش را دارد. این یعنی چی؟ یعنی اگر خواستی قرآن را حفظ کنی، هیچ آیه‌ای در ذهن تو نباید پررنگ‌تر از آیه‌ای دیگر نقش ببندند. ای بسا! نمی‌توانی بگویی این آیه بیشتر برای روزگار من است و آیه‌ای دیگر برای روزگارهای گذشته...


پیرو این مساله که استاد چندبار گفتند از ما ناراحت بودی، گفتم آخرین پیامک‌هایم به استاد را بخوانم. نشستم تمام پیامک‌های رد و بدل شده بین خودم و استاد، از اولین تا آخرین را خواندم. دیدم همگی پر از احترام بودند.‌ فقط بعضی‌ها به دلیلی، لطافتی داشتند. فکر کردم به این که من هربار چقدر هیجان‌زده می‌شوم از دیدن پیام‌های استاد...
وقتی توی لابی نشسته بودیم، استاد گفتند: وقتی پیام می‌فرستم برات در ایتا، چرا هیچ واکنشی نشون نمیدی؟
گفتم: آخه استاد من یه استاد نظم و برنامه‌ریزی داشتم که همیشه می‌گفت وقت دیگران رو با این پیام‌ها نگیرید، اینا همش محاسبه میشه.
استاد گفتند: باشه! یه علائم حیاتی‌ای، چیزی، نشون بده...
گفتم: آخه استاد خجالت هم می‌کشم :) ولی میدونم، معلوم نیست ولی من هم خجالتی‌ام هم برونگرا هم هیجانی :)
نگاه استاد، نگاهِ عاقل‌ اندر سفیه بود اون لحظه. :)
امروز به این فکر کردم که من هر بار که از استاد پیامی دریافت می‌کردم چقدر هیجان‌زده میشدم در حالی که همه پیام‌ها خیلی محترمانه و ضابطه‌مند بودند.
ولی ساده نه.


صحبت‌های استاد هیچ‌وقت ساده نبودند.
مثل همون جمله که گفتند: "از چیزی که فکر می‌کنی خیلی بهتری."
این جمله ذهنم رو درگیر کرده. دقیقا از چه نظر بهترم؟
و شاید مهم باشه که آدم بدونه که از چه نظر بهتره... چون ممکنه فکر کنه که در چیزی بی‌استعداده و رهاش کنه... و برای من این اتفاق بارها افتاده... وقتی دست به هر هنری می‌زدم و عالی بودم. وقتی حفظ قرآن رو رها کردم. وقتی کلاس زبانم رو رها کردم...
ولی این‌بار از برکت وجود استادِجان اینطور نشد. من کارم رو رها نکردم. پایان‌نامه رو رها نکردم...
اوایل استاد بهم تذکر می‌دادند که این کارها رو هرکسی در فضای دانشگاه برای دانشجو‌ انجام نمیده. و من اون زمان نمی‌دونستم که چقدر استادها به دانشجوها بی‌توجه هستند...
اما حالا می‌دونم... دیشب که داشتم کتاب "استاد" در مورد شهید شهریاری رو می‌خوندم، با خودم گفتم وای! من می‌تونم یک عالمه از این چیزها در مورد استادِ جان بگم. روایت‌هایی از ایشون و ارتباطاتشون با بقیه که فعلا حتی اینجا هم نمی‌تونم بگم. و بعضی از چیزهایی که خودم مستقیما تجربه کردم، حتی نمونه‌اش رو هم در کتاب "استاد" ندیدم.
حالا امروز یک نفر از عزیزانم پایان‌نامه‌اش رو برای بازبینی و دادن نظر ارسال کرده بود. جمله‌بندی‌ها خیلی ضعیف بود... خیلی. ضمنا محتوا هم خیلی جای کار داشت.
یادم افتاد یک‌بار دیگه هم یک عزیز دیگری پایان‌نامه‌اش رو برام فرستاده بود و به نظرم جمله‌بندی‌ها خیلی ضعیف بود و ...
یاد حرف استادِ جان افتادم: "از چیزی که فکر می‌کنی خیلی بهتری." شاید یعنی توی حتی کارت هم خیلی بهتر از چیزی که فکر می‌کردی هستی.
شاید چون مدام کار خودم رو با پایان‌نامه خانم سین مقایسه می‌کردم، حواسم نبود که کار من هم خیلی عالیه. چون کار خانم سین معرکه بوده و هست.
ولی همون روز استاد به دانشجوهای دکتری‌اش پایان‌نامه‌های من و خانم سین رو معرفی کرد و در مورد کار من گفتند که در حد رساله دکتری بوده.
و یادش به خیر، بعد از اعلام نمره دفاع پایان‌نامه؛ با لبخند رو به من و مصطفی‌ گفتند: "خانم فلانی دیگه مجتهده هم شده." و شاید ندونید این یعنی چی. روز دفاع، یکی از اساتید داور با ناراحتی و حتی یه جورایی عصبانیت ابراز می‌کرد که من به عنوان دانشجوی ارشد پام رو از گلیمم فراتر گذاشتم و در حد و اندازه دکتری نوشتم. استادی مثل استادِجان که بارها و بارها گفته باشه که آرزوم اینه که شما استاد دانشگاه تهران و هیئت علمی بشین؛ یعنی نهایت سخاوت و خوش‌قلبی.
حتی استاد در تماس تلفنی اخیر گفتند که کار متعلق به خودته و من از حق خودم گذشتم. مقاله مستخرج رو به نام خودت بنویس. اسم من رو نیار.
و من باید در نهایت بی‌انصافی باشم که این کار رو کنم. مگر این که واقعا استاد دوست نداشته باشند نویسنده مسئول باشند که اونوقت ننگ بر من باد با این شاگردی کردنم.
به این فکر می‌کنم که خودم اگر یه روز در موقعیتی باشم شبیه به این، حاضرم به دانشجو بگم از حق خودم گذشتم!؟ واقعا آدم باید خیلی حلال‌خور باشه تا این رفتار رو بکنه.


حالا این روزها به فکر نوشتن یک مقاله‌ام و مشغول نوت برداری. تصمیمم عوض شده. می‌خوام اول یک مقاله مستقل بنویسم و بعدش مقاله‌های مستخرج رو بنویسم. عنوان مقاله یه چیزایی توی این مایه‌هاست: مقایسه تنازع به مثابه خصیصه اجتماعی تمدن غرب با تعاون به مثابه خصیصه اجتماعی تمدن اسلامی با تاکید بر مساله مهدویت.
جرقه عنوان با خوندن یکی از مطالب آقای ن..ا برام زده شد. چون ادبیاتی که ایشون تولید کردند خیلی عالی بود. تنازع vs تعاون. من هیچ‌وقت اینطوری فهمش نکرده بودم. همین‌جا ازشون تشکر می‌کنم. ان شاءالله قلم‌شون همیشه پر برکت باشه و برکات آسمون و زمین در زندگی‌شون نازل و جاری باشه.
اما بررسی تنازع در اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب رو می‌خوام با بررسی آراء هابز و لاک و ماکیاولی (که بیس و مبنای این مباحث رو سر کلاس استادِ جان یاد گرفتم) و (شاید چون خیلی سخته، الهیات اجتماعی مسیحیت) انجام بدم.
تعاون رو هم بر اساس قرآن‌ بحث می‌کنم که احتمالا خیلی فراتر از آیه ۲ سوره مائده میشه.
بحث از ماهیت و چیستی قدرت و نسبت بین حاکم و رعیت و گزاره‌هایی موید در زمینه وضع طبیعی... اینا رو باید مهندسی معکوسش رو در فضای اسلامی بحث کرد. ای بسا در حد یک رساله دکتری بشه امتدادش داد. مخصوصا در لایه ساختاری و کارکردی.
این مقاله باید اثبات کنه که تعاون به عنوان خصیصه اجتماعی تمدن اسلامی، در دنیای پساظهور به فعلیت کامل می‌رسه ( به دلیل اینکه ساختارها با اراده فردی افراد، همگرا میشن). اما همین حالا هم باید اندیشه مهدویت در جامعه رو با این نگرش بحث کنیم و ذهنیت افراد رو پرورش بدیم تا افراد جامعه با پیدا کردن افق و یک تصویر کلی، در تلاش باشند که به اون سمت حرکت کنند.

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۲/۰۹/۲۴
صالحه

نظرات  (۴)

خانم صالحه سوالم اینجاست چرا وقتتان را برای الانمان نمی گذارید ؟

این همه زحمت برای فردایی که حالا شرایط وقوعش ممکن است تا زمانی که ما هستیم فراهم نشود. یکی از صفات بنیادگریان مذهبی فناتیک بودنشان هست که شاید به همین وعده های موهوم برگردد. آینده فروشی دست کمی از آرزوفروشی سوداگرانی که از آرزوهایمان برای خود کاخ و ثروت  می سازند ندارد هر دو اینها یکی است.

این آینده موهومی که شما و همفکرانتان سال هاست که آنرا به جای حل مشکلات کنونی ما به خلق الله وعده آمدنش را می دهید مشکل امروزمان را حل نمی کند جز فرار از حل مشکلات که یا نمی بیندشان یا انکارشان می کنید .

لااقل به فکر امروز و روزگار و حال و احوال این سامان فلک زده و مردمان مستاصل بی نوایش باشید شاید ...

پاسخ:
اگه بخوام جواب شما رو علمی بدم باید بگم چون من پژوهشم بنیادی هست، نه کاربردی. این پژوهش‌ها باید اول انجام بشه و بعد کم کم کاربردی بشه. کاربردی شدنشون هم بعضا با تلاش فن‌آوران هست، مهندسین و ... 
اما چون گفتید متعصب و فاندامنتالیست، ناراحت شدم :)
یعنی هرچی کاشتیم رو باید خودمون هم بخوریم؟ نمی‌شه بکاریم تا درخت‌مون سال‌های سال بار بده و خیرش به دیگران هم برسه؟ اگر نه، چقدر خسیس و تنگ‌نظرید.
می‌دونید یاد چی افتادم؟ یاد ماجرای حضرت نوح وقتی که درخت کاشت تا ۴۰ سال بعد اون‌ها رو ببره و باهاش کشتی بسازه. اون زمان هم عده‌ای بودند که آینده‌ای که خداوند وعده داده بود رو موهوم می‌خوندند.

ضمنا چرا فکر می‌کنید همخ باید طبق نظر شما به فکر سامان مردم فلک‌زده و مستاصل باشند؟ چون شمایی که جز به خودتون نمی‌اندیشید، نسخه مسئولیت برای بقیه نپیچید.

خانم صالحه چقدر جالب که استادتان درباره قرآن کریم چنین گفتند. چون یادمه یک کارشناس دینی هم در تلویزیون همین را گفتند(اسمشون خاطرم نیست)ولی بعد از آن قرائت قرآن تا مدتی برایم رنگ و بوی دیگری گرفت. البته ادامه‌دادنش مشکل بود. من مدتی هست که تفسیر قرآن آقای عبدالعلی بازرگان را گوش می‌کنم. از باب یستمعون‌القول و یتبعون احسنه...اما واقعا خیلی ‌‌‌جاا لذت میبرم از اینکه تازه پاسخ خیلی از ابهامهایم را پیدا می‌کنم. نظر استاد جان را راجع به این تفسیر می‌پرسید و احیانا اینجا بیان کنید؟

پاسخ:
سحر جان، قویّا توصیه می‌کنم تفسیر ایشون رو کنار بگذار.
تفسیر نور صوتی‌اش هم موجوده و خیلی بهتره و خیلی چیزا ازش یاد می‌گیری.

نظر استادم رو نپرسیده می‌دونم که همین هست که عرض کردم خدمتت.‌

سلام

استاد به مثابه پدر... 

ممنون بابت دعاتون... چون ازم اسم بردین سخت بود که این نظر رو بذارم اما دو تا نکته از اول خوندن این مطلب به ذهنم اومد که دوست داشتم بگم

 

یکی اینکه توی عنوانی که انتخاب کردین، دوگانه ی غرب و اسلام دوگانه ی ماندگاری نیست... فکر کنید این مقاله باید ۱۵ سال دیگه هم رسایی داشته باشه، غرب و اسلام در ۱۵ سال آینده دیگه دوگانه نیستن، دیگه تقابلی نیستن...

میشه مثل تقابل مارکسیست و اسلام در اول انقلاب، که یه دهه بعدش اصلا زبان روز هم نبود حتی...

موضوع شما، موضوعیت داره تا زمان ظهور، اما تقابل غرب و اسلام تا زمان ظهور موضوعیت نداره، فعلا توی همین سالها موضوعیت داره...

 

نکته دوم:

اگر برای اماده سازی اجتماع از هسته هایی مثل خانواده میشه کمک گرفت، و کار رو از اونجا شروع کرد، نشانه های رشد یک اجتماع رو دیگه در خانواده نباید جستجو کرد

نشانه ی رشد اجتماع رو کجا باید دید؟!!!

این موضوع خیلی مهمه به نظرم

من نظر خودم و تحلیل خودم رو میگم، و نمیدونم هم شما چه ایده ای در ذهن میپرورونید، اما دلم خواست اینجا مطرح کنم شاید برای خودمم گره هاش باز شد

 

نشانه رشد اجتماع رو باید در بازار و داد و ستد های اقتصادی و محیط و رفتارهای کسب و کار دید

یه وقتی شنیدم امیرالمومنین به میثم تمار فرمودن این خرما ها رو چند میخری؟

مثلا گفتن ده تومان

چند میفروشی؟

مثلا گفتن ۱۲ تومان

امام فرمودن امروز همون ده تومان بفروش

میثم این کار رو کرد

و امام فرمودن سود هم کردی؟

میثم گفتن بله

امام فرمودن نقل به مضمون که اگر مردم ایمان داشتن میگفتم به کمتر از قیمت خریدتون بفروشید، بازم همون سود رو میکنید

 

بحث بالاتر یا پائین تر از قیمت خرید نیست

بحث اینه که یک استراژیست حتما رفتارهای کسب و کار و اقتصادی یک اجتماع رو مورد آنالیز قرار میده

نشانه های این محیط خیلی مهمه

چون رشد باید اینجا بروز کنه... و اگر این محیط رشد کنه قطعا ظهور اتفاق می افته

حالا اینکه راهکارهای رسیدن به این رشد چیه؟!

من فکر میکنم در مرحله اول باید به زمانه و عصر نگاه کرد

عصر ما و زمانه ی ما در یک بزنگاه رشد شگفت انگیزی قرار گرفته

دوم سنت های الهی برای رشد چیه؟

بعد از این دو مرحله و در بستر این دو موضوع باید تدبیر کرد

الان هم عصر ما، عصر بلوغ اجتماعی هست، داریم به سمتش میریم

و چون روح زمانه به این سمت رفته، سنت های متناسب برای این رشد تحقق پیدا میکنه

وقتی این دو مهم هست، اگر نسبت به اینها شناخت داشته باشیم، تدابیر ما هم قطعا تاثیر بخش خواهد بود

ممنون که نوشتید، تا منم افکارم رو نظم بدم و مکتوب کنم

پاسخ:
سلام علیکم...
حالا یه مقاله ۱۵ سال هم به درد بخوره خوبه‌ها! :)
ولی در مورد اون بخش دوم فرمایش‌تون خیلی خیلی استفاده کردم و ممنونم که به این نکات توجه‌ام دادید. ان شاء الله در نوشتن لحاظ می‌کنم. ضمن اینکه حین مطالعه قرآن و سوره مائده، دقیقا برام همین مساله مناسبات اقتصادی که فرمودید پررنگ شد...
زندگی‌تون نورانی و پر برکت.
۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۰:۳۴ زینب صابری

سلام صالحه ی عزیز موفق باشید... 

راستش توی وبلاگ های قبل من اینجوری فهمیدم که همسرتون طلبه هستن مگر اینطور نیست؟ با بحثی که با اون خانم ساره میکردید انگار دیگه طلبه نیستن! مگه میشه شغلشون عوض بشه و دیگه روحانی نباشن یا تو همون حیطه فعالیت میکنن؟ راستش من چون تا حالا کسی روحانی اطرافم نبوده برام سوال شد. 

پاسخ:
سلام زینب جان.
یه توضیح بهت بدم.
ببین یک کسی دانشجو هست، بعد از مدتی درسش تموم میشه میره سر کار.
یک کسی هم طلبه است و بعد از مدتی، درسش رو به یه جایی میرسونه و میره سر کار. شباهت طلبه و دانشجو اینه که هردو درس می‌خونند. حالا معروف شده که طلبه درس دین می‌خونه ولی غلطه‌. طلبه درس دین و دنیا رو می‌خونه...
تفاوت این دو تا توی چیه؟ طلبگی، با سبک زندگیش امتداد پیدا می‌کنه.
این یعنی ربطی نداره شوهر من چقدر حقوق بگیره، ما خودمون باید سبک زندگی‌مون رو ساده و بی‌آلایش حفظ کنیم.
طلبه بودن به معنای بی‌کار بودن نیست و در حال حاضر انقدر شهریه طلبگی ناچیز هست که به جز طلبه مجرد و حجره نشین، نمیتونه با اون شهریه زندگی کنه.
بنابراین طلبه ها هم کار می‌کنند و در این مملکت یک طلبه می‌تونه قاضی باشه؛ می‌تونه رئیس جمهور باشه؛ می‌تونه معلم باشه، استاد دانشگاه باشه و ...
حالا این شغل‌هایی که گفتم در صورتی که اون طلبه صلاحیتش رو داشته باشه؛ در شان طلبه هست.
اما مثلا بقال شدن؛ در شان طلبه هست یا نه؟ اصلا با درسی که خونده، تناسب داره؟ نه! مگر اینکه واقعا یک کار فرهنگی عجیب و غریبی همراهش بکنه.

حالا شغل شوهر من هم همینطور هست. هم با طلبگی‌اش تناسب داره و هم با توانایی‌هاش و تجربه‌اش. استخدام جایی هم نیست.
و اگر می‌خواست شغلی غیر متناسب با طلبگی داشته باشه، حقوقش دوبرابر اینی بود که هست. 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">