صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۲ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

دوستِ عزیزم سلام (کسی که به من کامنتی خصوصی دادی راجع به اینکه برای ادامه تحصیل چه‌ کنی بهتر است؛ آن هم با داشتن یک بچه :) ) 
پاسخ دادن به سبکِ مشاور‌ها آسان است. گرچه از نظر من کمی‌ بی‌ثمر است. من هم احتمالا آدم مناسبی برای مشورت خواستن نیستم اما چون تو به من اعتماد کردی برایت می‌نویسم...
یک‌بار یکی از خواستگارهایم را رد کردم چون در جواب این سوال که پرسیدم: چرا فلسفه می‌خوانید؟ پاسخ داد: چون به این رشته علاقه دارم.
اکنون نیز هر جا که همسرِ عزیزم، برای خدا قدم بر می‌دارد و با تمام وجودش سعی می‌کند خلائی را پر کند، با طیبِ خاطر با او همراهی می‌کنم. بی آنکه احساسِ رنج و زحمت کنم.
چند وقت پیش،‌ هر دوی ما به این مساله دقت کردیم و شگفت زده شدیم که چگونه من روزهای سختی را تحمل کرده‌ام ولی گاهی در روزهای به ظاهر خوب، سرِ ناسازگاری داشتم!؟
جواب این بود: وظیفه... هر جا که وظیفه‌ی مصطفی اقتضا می‌کرد، سختی ها آسان می‌شد. اما هر زمان که او کاری می‌کرد که اولویت نداشت و وظیفه‌ی او نبود، من ناراحت بودم، غر می‌زدم و زندگی‌ِ ما آشفته بود.
وظیفه‌گرایی در فرهنگِ تمدنِ غرب جایگاهی ندارد. هرچه هست، علایق و سلایق مبتنی بر خودخواهی‌هاست. این به معنیِ آن نیست که اسلام ارزشی برای استعداد و توان و علاقه شخص قائل نیست. شاید به معنیِ آن است که خداوند ظرفِ وجودیِ انسان را بسیار وسیع‌تر از آنچه انسانهای کوته بین می‌پندارند، آفریده است:
اتزعم انک جرم صغیر      و فیک انطوی العالم الاکبر
مفهوم برکت هم در فرهنگ تمدنِ غرب بی‌معناست. چون خبری از رضای خدا هم نیست. شهید ابراهیم هادی جمله‌ای مشهور دارد: مشکل ما این است که برای همه کار می‌کنیم جز خدا! و دقیقا آنجا که برای خدا کار می‌کنیم، رحمت و برکت خدا نازل میشود و کارهای ما ثمره خواهد داشت...
حالا هم فرقی ندارد که میخواهی به حوزه بروی یا دانشگاه. (دلیل آن در ادامه مطلب است) باید ببینی وظیفه‌ات چیست. باید یک خلاء را پیدا کنی و تصمیم بگیری به خاطر خدا، آن را پر کنی و اگر آن خلاء را نمی‌بینی احتمالا درس خواندن فایده‌ای ندارد.
در روزگاری زندگی می‌کنیم که برای ما زن‌ها بچه‌داری کسل‌کننده ترین کارِ دنیاست ولی واقعیت این است که این مهم‌ترین کارِ دنیاست. بنابراین ما زن‌ها باید دلیلِ مهمی برای کم کردنِ زمانِ بودن با فرزندانمان داشته باشیم. باید گرهی را ببینیم که فقط به دستِ خودمان باز می‌شود و با این وجود، مهربانیِ‌مان، لطافتِ‌مان و حمایتِ‌مان از خانواده کم نشود و بلکه بیشتر شود.
خودِ من، اگر درس نخوانم، افسرده خواهم شد و اگر کتاب نخوانم، می‌پوسم...
پس اولویت بندی کن!
و فکر نکن که این کارهای برایِ من آسان بوده. چند وقتی است که دارم فکر می‌کنم در طول دو ماهِ تعطیلاتِ تابستانیِ حوزه، چه کار کنم؟ کتابِ طرحِ کلیِ اندیشه اسلامی در قرآن را بخوانم یا فایل های بدائه الحکمه را گوش کنم و یا زبانِ انگلیسی‌ام را تکمیل کنم... و به نتیجه‌ای نمی‌رسم چون همه‌ی این‌ها مهم اند ولی من وقتِ کافی برای انجام هرسه‌ی این‌ها را ندارم! با این وجود امیدوارم که اگر آن‌چیزی را که وظیفه‌ام هست را انتخاب کنم، برکت خداوند به زندگی‌ام نازل می‌شود... حتی اگر آن کار، مسافرت رفتن با خانواده باشد :)
آرزو میکنم که بهترین تصمیم را بگیری... و بهترین‌ها را برایت آرزو می‌کنم دوستِ عزیزم ♡♡♡
۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۹
نـــرگــــس

+ من و بابام رفتیم راهپیمایی. از تقاطع انقلاب و فلسطین یه نگاهم رو انداختم سمت بیت و بعد با باباجونی خیابون رو کشیدیم بالا تا از یک مسیر خلوت بریم به سمت دانشگاه. با یک خبرنگار هم مصاحبه کردیم و الحق که بابا خیلی عالی حرف زد...
+ چند وقتی هست که وضو گرفتن برام ساده شده. این‌بار کنار آبشار کوچک حیاط دانشگاه، لذت بخش هم شد. و بعد سعی کردم همینطور که آرام آرام روی زمینِ داغ محوطه دانشگاه راه میرفتم، جایی برای خودم پیدا کنم...
+ در مسیر خروج، خانمی بلند بلند میگفت: من چند سال پیش از همان ها بودم که میگفتند: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران. ولی الان میگم: هم غزه، هم لبنان، جانم فدای رهبر.
+ دلم شکست وقتی آن جانباز فال فروش را دیدم.
+ از کتاب‌فروشی دو کتاب خریدم. اول نمیخواستم به جز آن یک کتاب را بخرم ولی وقتی آن پیرمرد خیلی صمیمی بهم گفت: این کتاب عالیه! و گفت که چندین بار آن را خوانده (چهل نامه کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی) درنگ نکردم. حس کردم باید به حرفش گوش بدم. دو تا کتاب شد ۴۲ هزار تومان!
+ و برگشتیم. توی خانه پاهایم را گذاشتم توی یک تشت آب و همان جا توی آشپزخانه تمام خستگی هایم در رفت. باید از این به بعد پاهای همسر عزیزم را هم توی تشت آب بگذارم و دیگر نمیگذارم که حرفم را قبول نکند.... آخر خیلی کیف می‌دهد!
+ ادبیاتم از وقتی کتاب بانوی انقلاب را خوانده ام، فاخر شده.... خبر اینکه کتابخانه صالحه به روز شد :)

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۰
نـــرگــــس
به مناسبتِ روزِ قدس
مظلومان تاریخ کسانی بودند به جز مجاهدان... آری! مجاهدان نیز مظلوم بودند و مظلوم زیستند و مظلومانه شهید شدند. همچون مردی که از دورترین نقطه شهر آمد و گفت: ای قوم من، از این رسولان پیروی کنید... یس ۲۰
اما مظلومان تاریخ، کسانی بودند که شاید حتی فرصت سخن گفتن نیز نیافتند.
همچون مردان و زنان و کودکانی که دائم میگفتند: بارخدایا! ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برایمان، سرپرست و یاوری بفرست. نساء ۷۵
و این مظلومان هیچ راهی نداشتند مگر آن که به سرزمینی دیگر بروند و گاه همین کار را هم نمی توانستند بکنند: نساء ۹۷ و ۹۸
و به یاد آورید آن هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آن ها سخت در شکنجه بودید به حدی که پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگه میداشتند و آن بلا و امتحانی بزرگ از جانب پروردگارتان بود. بقره ۴۹
مظلومان تاریخ مثل فرزندان ذکوری که فرعون آن ها را در گهواره میکشت...
مظلومان تاریخ مثل میلیون ها سرخپوستِ آزاده که در نبرد‌های ناجوان‌مردانه کشته شدند ...
مظلومان تاریخ مثل ۱۱۰ میلیون سیاهپوستی که در راهِ سرزمین فرصت ها در اقیانوس آرام، آرام گرفتند...
مظلومان تاریخ مثل مردمی که به جرمِ مسلمانی در آتش سوزانده شدند: و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید. بروج ۸
مظلومان تاریخ مثل مسلمانان یمن و شیعیانِ عربستان و بحرین و نیجریه و ...
و ما شعار مرگ بر ظالم را از قرآن می آموزیم: قُتِل اصحاب الاخدود. مرگ و عذاب بر صاحبان گودال شکنجه باد! بروج ۴
و ما هرگز برای ظالمان دل نخواهیم سوزاند و نخواهیم گریست.
فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین. دخان ۲۹
و من فردا دلم با فلسطین است... ارض مقدسه ای که بیش از نیم قرن است که مورد تجاوز یک رژیم غاصبِ کودک‌کُشِ جعلی است... دلم با کودکان و زنان و مردانی است که نمی‌خواهند جنایت‌کار و تجاوزگر هر روز پیشروی کند و در دلش به ریشِ همه‌ی خداپرستان قاه قاه بخندد...
و من فردا دلم با تمام مظلومانِ تاریخ است...
و من منتظر آن روز خواهم ماند که امام زمان بیاید و آنقدر خونِ این ظالمان را بریزد تا عده ای دلشان آشوب شود و من همچنان با اطمینان به امام بنگرم و او را همراهی کنم.
فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله رب العالمین. انعام ۴۵
و تا آن روز، از امامِ انقلابمان تبعیت میکنیم که فرمود: و تنها آن‌هایی تا آخر با ما هستند که درد فقر  و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب ها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم. صحیفه امام. جلد ۲۱، صفحه ۸۶ و ۸۷
ان شاءالله
۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۵۳
نـــرگــــس

شب های قدر، همیشه برام حکمِ یک فرصت طلایی رو داشتند. فرصتی که در اون می‌تونم به اندازه ۱۰۰۰ ماه دوپینگ کنم.

دیشب هم رزق و روزی خودش رو داشت. اول برنامه جهان‌آرا در شبکه افق، که با حضور حاج آقا پناهیان، در مورد بازخوانی نگرانی های امام در ماه های آخر عمر با برکت‌شون، که باعث شد بیشتر فکر کنم و این فکر کردن حالم رو خوب کرد.... خیلی.

پیشنهاد میکنم تکرار برنامه رو ساعت ۱۵:۳۰ ببینید حتما. مخصوصا اگر دلتون میخواد با اسلام آمریکایی بیشتر آشنا شید :)

رزق ویژه بعدیم، خوندن سوره عنکبوت و روم بود. این بار که این سوره ها رو خوندم حس کردم انقلابی ترین سوره های قرآن رو دارم میخونم. حس عجیبی بود که با خوندن هر آیه به جانم منتقل می‌شد... 

و بعدش هم در جوار حضرت معصومه بودن و قرآن روی سر گذاشتن...

در شب های قدر بعدی،‌ برای کل جهان دعا کنیم. برای همه‌ی آدم ها... خودمون رو یک بنده‌ی خار و ذلیل کنیم به درگاه خدا تا ما رو عزیز کنه و ظرفیتمون رو بی‌نهایت کنه... مثل خودش. مثل خدا

در ادامه مطلب ✍ یادداشت علیرضا پناهیان | ۲۰ نکته برای احیاء شبهای قدر

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۰
نـــرگــــس
راستش پست قبلی من "یک واکسن ساده" خیلی مناقشه برانگیز شد و احساس میکنم بعضی از دوستان برداشت هایی غیر از روحِ متن کردند. منظور من زیر سوال بردن اصلِ مساله واکسن زدن نبود.
اساسا واکسن زدن چیز بسیار خوب و مفیدی هست. واکسنِ روح، تقواست و واکسن بدن هم...
در طب قدیم ضرورت واکسن انکار ناپذیر بوده و در طب جدید هم بعد از مدتی این ضرورت بر همه آشکار شد اما مشکلِ اصلی من در سوء استفاده صاحبان قدرت و ثروت و وجود انگیزه های غیر الهی و غیر انسانی در تولید واکسن های رایج هست.
در دلیل چهارم خودم در پست قبلی به مساله آزادی انتخاب اشاره کردم و اینجا می خوام اون دلیل چهارم رو باز تر کنم اما دیگه نمیخوام بحثی درمورد طب اسلامی و سنتی به معنایی که توی ذهن های شماست بکنم و دیگه هم دلم نمی خواد در این رابطه بحث و جدل کنیم.
بلکه فقط می خوام دریچه های جدیدی رو پیش روتون باز کنم اگر خدا بخواد...
من سه جلد کتاب دارم به نام روش های طب سنتی و نوین که توی این کتاب ها، انواع و اقسام روش های درمانی و پیشگیری معرفی شده. مثل:
آب درمانی یا هیدروتراپی که شامل انواع و اقسام حمام ها و کمپرس کردن ها میشه. (که اتفاقا سال گذشته در ماه رمضان یک کتابِ قدیمی در مورد حمام کردن در طبِ سنتی ایران خوندم که این نشون میده این روش ها در همه جای دنیا وجود داشته.) آب معدنی درمانی، آب خوردن درمانی، عطر درمانی، هرم درمانی، ماساژ درمانی (که یه عالمه روش داره مثل سوئدی، تای چی و سنگ داغ و ...) ویتامین درمانی، مغناطیس درمانی، یونیزه درمانی، کتاب درمانی، گیاه درمانی (که بعضی ها متاسفانه طب سنتی رو با گیاه درمانی اشتباه میگیرند و عطارها رو متخصص طب سنتی میپندارند) نور درمانی، خنده درمانی، تنفس درمانی، گوش درمانی، گل درمانی، عنصر یا مواد معدنی درمانی، آوا درمانی، پیری درمانی، سرما و گرما درمانی، چاشنی درمانی، هنر درمانی، افشرده درمانی، انرژی درمانی، جانور درمانی، زالو درمانی، ( که پارسال یک کتاب راجع بهش خوندم و بد نیست بدونید که ایران صادر کننده زالو به روسیه است چون طب قدیم در روسیه زالو درمانی بوده :)) شیاتسو، هومیوپاتی، خیال درمانی، باریج اسانس درمانی ( که یک شرکت داروسازی هم اسم خودش رو گذاشته باریج اسانس!) طب سوزنی، طب سوزنی لیزری، هیپنوتیزم، مدیتیشن، عنبیه شناسی (یه عطاری هست توی قم که این روش رو خیلی خوب بلده) حجامت درمانی (معرف حضور که هست... شایدم نیست :)) حرکت درمانی، رویال ژل درمانی (که من ارادت خاصی به این روش دارم البته بعد از حجامت :) ) رژیم درمانی، تغذیه درمانی، فیبردرمانی، خام گیاه خواری (بعضی از بهترین بازیگر های دنیا از این روش استفاده می کنند) بازتاب شناسی پا یا همون ماساژ درمانی پیشرفته (که در ایران بعضی ها بلد هستند و روش فوق العاده ای هست) دعا درمانی (شاید همون دعا های پشت در اتاق عمل بیمارستان ها هم جزوش باشه) کوانتوم درمانی، یوگا، گِل درمانی، ورزش درمانی، آیورودا و طب سنتی و البته یه عالمه روش دیگه که در کتاب بود و من ننوشتم و در نهایت داروهای شیمیایی!
اما با وجود این همه روش، ما همون اول به سراغ روش آخر میریم :(
حالا برگردیم سر اون جمله اول: اساسا واکسن زدن چیز بسیار خوب و مفیدی هست. واکسنِ روح تقواست و واکسن بدن هم در روش‌های مختلف طب در دنیا چیزهای مختلفی میتونه باشه که قطعا میتونیم از اون ها هم استفاده کنیم. پس بیایید تعصب رو کنار بذاریم و برای ساختن دنیایی بهتر تلاش کنیم!
نکته: شاید به من اشکال کنید که همه این هایی که نام بردی، روش های درمان بود، نه واکسن. جواب من اینه که واکسن رو برای چی میزنیم؟ که مقاومت بدن بالا بره! خب خیلی از این روش ها هم همین کار رو میکنند.
امیدوارم بحث هایی که بعد از این میشه بیشتر از تخریب گری، سازنده باشه ان شاءالله و الحمدلله
۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۷
نـــرگــــس

امام خامنه ای: آن جوانی را که می‌آید اینجا می‌ایستد و میگوید «آقا وضع خیلی بد است، خیلی فلان است، عقب رفته‌ایم»، من احساسش را و آن روحیه را تأیید میکنم امّا حرف را مطلقاً تأیید نمیکنم.
۱۳۹۷/۳/۷

در کلاس های ابتدایی دانشکدمون، برای تبیین «متدولوژی شکنجه خاموش» اینجوری نوشته که:

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد:
حدود ۱۰۰۰ نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما ...
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند ! بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند، و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
۱. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
۲. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
۳. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده میشود.
نتیجه این حرفا اینه که اگر این روزها مخصوصا در فضای مجازی فقط خبرهای بد میشنویم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نیستیم و اگر همگی در فکر زدن پنبه همدیگر هستیم، به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ایم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم . اغلب کانال ها و سایت های ضد انقلاب، این خبرهای بد را به پای ناکارامدی کل نظام مینویسن و اصلا ابایی از اشاعه دروغ و یاس در جامعه ندارند. و از اون بدتر، استقبال و دامن زدن مردم به اون خبرهای بد هست! خبرهایی نظیر: دلار گران شده... فلانی و فلانی رفتند دادگاه یا قراره زندانی بشن ...آزادی نیست... کار نیست... مردم دارند معتاد و دودی میشن ... مدرسه‌ای آتش گرفت... دانش آموزان در جاده کشته شدند... در مدرسه فلان اتفاق افتاد... و هزاران خبر بدی که اونا با اهداف مشخصشون، و ما هم مثلا به بهانه اطلاع از زیر و بم جامعه، فوروارد میکنیم و از نقلش هم اصلا احساس بدی نداریم هیچ! بلکه احساس تکلیف میکنیم که به گوش همه برسونیم!
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
فقط قراره زور بزنیم و مدام تکرار کنیم که:
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است ...!
ما ایرانیها هیچی نیستیم ...!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم...!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم...!
توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
اقوام مختلف، دختر و پسر، صغیر و کبیر، بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها «نقشه» است.
این همان جنگ نرم است.
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند.
این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند.

ساده ترین نتیجه ای که میشه گرفت اینه که باید از خواندن و شنیدن اخبار منفی علی الخصوص در فضای مجازی‌‌ فاصله  بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، "احترام" بگذاریم و در هرشرایطی روش شاد زندگی کردن را بیاموزیم. لطفا دقت کنید! این شاد زیستن و مدام آیه یاس نخواندن، به معنی گول زدن خودمون و ندیدن مشکلات و عدم برنامه ریزی برای رفع آن ها نیست!


متنی رو که در ادامه سخن گهربار رهبر خواندید از کانال دل نوشته های یک طلبه، آقای حدادپور جهرمی با اندکی دخل و تصرف اینجا نقل کردم. قبلا داستان این زندان رو خونده بودم اما نتیجه هایی که ایشون بعد از تعریف کردن داستان گرفته، بسیار جالب و مفید هست و با اینکه خیلی از مطالب کانال شون خوشم نمیاد ( و دلایلم رو به خودشون هم گفتم ) اما این مطلب استثناءا حرف دلم بود که مدتی بود گوشه ذهنم خیس می‌خورد و امروز دیدم که بیانِ ایشون زحمت من رو کم کرده... الحمدلله
و با تشکر از آقای حدادپور جهرمی :)

سروش و آی گپ: @hadadpour

ایتا: @mohahadrezahadadpour

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۱۹
نـــرگــــس

ده سال پیش، در ایران چیزی به نام شبکه کودک نبود... اما شبکه الجزیره قطر، یک شبکه برای کودکان داشت که مونسِ بعدازظهرهای خسته‌ی من و برادرم بود.
مخصوصا من... تنهایی هام رو می‌کَند و می‌برد.
چون واقعا چیزی فراتر از یک شبکه کارتون و فیلم بود. روزانه حدودا دو ساعت کارتون برای خردسالان و یکی دو ساعت برای کودک و نوجوان کارتون پخش می کرد و مابقی زمان شبکه، برنامه های تولیدی بود... که سال ها بعد چند تقلید ابتر از بعضی از اون برنامه‌ها توی شبکه های ملی دیدم...
برنامه سازی در شبکه الجزیره للاطفال بیشتر جنبه آموزشی داشت تا سرگرمیِ صرف.
و حس میکنم هرچقدر هم که برنامه‌های اون شبکه رو براتون توضیح بدم، تقلایی بی‌فایده کردم چون در ایران ما تصوری از برنامه‌سازیِ جذاب نداریم و حتی برنامه‌ای مثل فاز هم جذابیت بصری کافی رو نداشت... ریتم مناسب رو نداشت و مخاطب رو با خودش نمی‌کشید.
ما توی ایران، اصلا برنامه‌ی گفتگومحور با مخاطبِ نوجوان و حضور کارشناس درمورد مشکلات نوجوانان نداشتیم و نداریم. مثل "نظره علی..."
ما یک مسابقه مهارت- دانایی ‌محورِ خوب هم نداریم. مثل "الدّرب"
یا حتی مستند برنامه‌های علمیِ مناسب نوجوان‌ها رو هم دوبله نمی‌کنیم.
برنامه‌های آموزشی در مورد ورزش‌ها، هنر‌ها، فناوری و آی‌تی و ... نداریم.
برنامه‌ی نمایشی با قصه جذاب و بازیگرانِ توانمند نداریم.
بارِ بی‌محتوایی می‌افته روی دوشِ عروسک‌ها که تازه تهِ تهِ هنرِ ما، کلاه قرمزی بوده که بیشتر به درد بزرگترها میخوره تا بچه ها... یک برنامه‌ی شلوغِ درهم برهم...
حتی کارتون‌های شبکه پویا مالِ سه نسلِ پیشه... عهدِ بوق...
و الان که برنامه‌ی ویژه‌ی سحرهای ماه رمضانِ شبکه پویا رو می‌بینم، دلم برای دخترم میسوزه که هیچ‌وقت طعمِ برنامه های مفید و جذاب رو نمی‌چشه... و اگر از تغییر ناامید نباشم ولی با بودجه فعلی صدا و سیما، حالا حالاها اتفاقی نخواهد افتاد مگر اینکه معجزه شود...

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۴
نـــرگــــس
وقتی فهمیدم دخترِ دخترِ دختر خاله‌ی مامانم، تو دانشگاه امیرکبیر با دختران نخبه ای هم نشین شده که دو رشته دانشگاهی رو باهم میخونند و کارهای بسیج دانشگاه رو روی انگشتشون میچرخونند و حتی بعضی هاشون متاهل اند و بچه دار اند و با این وجود معدلشون ۱۸ به بالاست؛ دارم فکر می‌کنم کاش میتونستم باهاشون دوست شم...
۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۴۵
نـــرگــــس
+ امروز... امروز... امروز روز باحالی بود. باورم نمیشه تو یک روز چیزهایی در مورد خودم بشنوم که تا به حال بهم نگفته بودند. وقتی بچه بودم یک بار نشسته بودم و کفش های همه رو واکس زده بودم و کسی که این رو بهم گفت، گفت که از همون موقع میدونستم که وقتی بزرگ میشی مهربون و دلسوز و مذهبی و خط امامی میشی! (وَوه..) و ن.س چقدر بهم گفت که خوش سلیقه ام! و از اولین باری که همدیگه رو دیدیم گفت که چقدر به نظرش جذاب و خاص اومدم. کسی که شبیه هیچ کس نیست...
+ و من فقط در مورد یکی از دوستانم میتونم با اطمینان بگم دلم میخواد تا آخر عمرم دوستم بمونه.  ن.س. کسی که می دونه من چقدر با گذشته ام و سلیقه ام میجنگم تا هنجار های زندگی طلبگی رو حفظ کنم و با این همه باز هم نمیتونم ظاهرم رو طوری کنم که اگر کسی من رو دید، بگه اینم یکی هست مثل بقیه... عادیِ عادی. و ن.س تنها کسی هست که من بهش گفتم این آشغالا رو گوش نکن و براش آهنگ های شاهکار رو گذاشتم و ترجمه کردم و فقط اون بود که می تونست بشینه و با من فیلمِ کتابی که عیدِ 95 خوندم ببینه و بعدا هم بگه خوش گذشت و بازهم وسطِ دورهمی های بی ثمر، یادش نره که نماز شبش رو بخونه. شاید چون ن.س خیلی شبیه به خودم هست. کسی که شاید عیب هایی داره ولی خودش هست و در مورد خودش دروغ نمیگه، خودش رو سانسور نمی کنه و واقع بین هست... ولی احتمالا من همه ی این کارها رو میکنم و امیدوارم یه روزی همه چیز درست شه.
+ امروز... امروز... امروز روز باحالی بود. باید اعتراف کنم که داشتم مطمئن میشدم که حس خرید کردن در من مرده. البته زمان طولانی ای از خرید قبلی نمی گذشت... شاید هم می گذشت. ولی باید اعتراف کنم که زمانی که توی ماشین با ن.س هم داستان شدم که "بریم خرید! بریم خرید!" تصورش رو هم نمی کردم که انقدر بهم خوش بگذره و یه چیزی بخرم که عین یه راز لذت بخش، فقط خودم بدونم و ن.س 
+ catch me if you can یه شاهکاره. نشون میده چطور یک پدر و مادر بچه شون رو به دام خلاف می اندازند. و اینکه دی کاپریو واقعا خودِ آمریکاست. یه جوری که  هرگز نمی ذاره بدی هاش تورو ازش متنفر کنه. (و اگر دی‌کاپریو مظهر آمریکا و آمریکایی نبود، نقش گتسبی رو بهش نمی دادن.)
+ حس می کنم دی کاپریوی این فیلم، سال ها الگوی پسرخاله ام بوده. امیدوارم ازدواج سر عقلش بیاره.
+ به نظر من، بهترین کتاب برای تربیت بچه ها، مادر یک دقیقه ای و پدر یک دقیقه ای هست. یک کتابِ آمریکاییِ درجه یک در کمتر از صد صفحه
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۱۳
نـــرگــــس
حقاً ما بدون تو تا اینجاش رو هم نمی تونستیم... 
سخت ترین دوران های این خطه رو دیدی
معنی بدبختی محض رو با پوست و گوشت و استخونت حس کردی
و حالا که از دوران های سخت عبور کردیم و ما جوان ها، هیچ کدوم از اون سختی ها رو حس نکردیم... فقط تو میتونی بگی: من اطمینان دارم که ما پیشرفت کرده ایم
و از امید حرف بزنی و آرمان هامون رو برای بار هزارم مرور کنی
و از چیزهایی که باید بیشتر داشته باشیم: اراده، عزم، برنامه ریزی و صبر و ...
و تو هر بار به ما میگی چی کار کنیم: مسایل کشور رو درست بفهمیم و محیط و زمان و مکانی که در آن زیست میکنیم رو بشناسیم... کتاب بخونیم، درسمون رو خوب بخونیم و ...
و ما هر بار میگیم:
ای رهبر آزاده! آماده ابم آماده!

+سخنان رهبر با دانشجویان همیشه یه چیز دیگه است :)
پی نوشت: اون شعار توکِ زبونمون که توی متن نوشتم، طعنه بود!!! فکر نکنید تعریف کردم از خودمون! سوء تفاهم نشه تورو خدا!!! والله!
۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۲
نـــرگــــس

راستش در پست قبل اصلا قصد معرفی کتاب نداشتم اما حالا دقیقا این قصد رو دارم! و براتون پنج تا کتاب به نیت پنج تن :))) در حال و هوای ماه رمضان آوردم، حالش رو ببرید:

1. روزه، دریچه ای به عالم معنا. اثر استاد اصغر طاهرزاده. برای خوندن خلاصه این کتاب میتونید هر روز به کانال @afsaran.ir در سروش سر بزنید و اگر دوست داشتید این کتاب رو بخرید یا از سایت لب المیزان دانلود کنید.

2. برای مهمانی خدا آماده شویم. اثر استاد علیرضا پناهیان

3. شهر خدا، رمضان و رازهای روزه داری. باز هم استاد پناهیان :) و میتونید از سایت بیان معنوی خریداری شون کنید.

این سه کتاب رو خودم هنوز نخوندم. ولی معیار معرفی ام کتاب های دیگری از این دو نویسنده بود که خوندم و لذت بردم. اما الان مشغول مطالعه کتاب 4 ام و کتاب 5 رو هم کامل خوندم...

4. شرح دعاء السحر. حضرت آیة الله العظمی الامام الخمینی رحمه الله علیه

5. پنج گفتارِ حضرت آیة الله خامنه ای در بابِ استغفار و توبه در ماه مبارک رمضان. 

شرح دعای سحر، اولین تالیف امام در سن 27 سالگی است. کتاب من چاپ سال 62 هست _در زمان حیات پر برکت امام_ و چند صفحه اولش هم خلاصه ای از زندگی امام. زبان کتاب هم عربی هست. و نمی دونم آیا به فارسی هم ترجمه شده یا نه. اما در هر حال، اگر خیلی دعای سحر رو دوست دارید و نیز دوست دارید بدونید چی دارید میگید به خدا، یه سر به کتابخونه بزنید و یکی از شروح دعای سحر رو انتخاب کنید و شروع به مطالعه کنید. چون دیگر علما هم این دعا رو شرح کرده اند و صد البته که شرح امام خمینی هم چیز دیگری است :)

و اما کتابِ استغفار و توبه... این کتاب رو میشه به همه توصیه کرد و همه میتونند ازش لذت ببرند. پنج گفتار که 4 تای اون ها خطبه های اول نماز جمعه هایی در ماه مبارک رمضان در سال های متفاوت اند و یکی از اون ها هم دیداری با کارگزاران نظام که به نظر من جالب ترین گفتار کتاب هست. 

شاید ما آدم ها اگر بخواهیم استغفار کنیم یا یکی از گناهانمون که خیلی بابتش شرمنده ایم رو نام ببریم، یک گناه فردی رو نام ببریم مثل دروغ، غیبت، قضاوت کردن دیگران، رعایت نکردن واجبات و محرمات شرعی... اما این کتاب واقعا دیدِ ما رو نسبت به گناهانمون باز میکنه و میفهمیم که گناهان چه بُردی میتوانند داشته باشند. (گناهانِ اجتماعی، گناهانی که به غیر از خودمون تعدی می کنند و گناهانی که یک ملت باهم مرتکب می شوند!) در واقع با خوندن این کتاب، ما میتونیم بهتر گناهانمون رو ببینیم و اون ها رو تشخیص بدیم ان شاءالله

و یک نکته جالب دیگه این که، حضرت آقا معتقدند که از بین روزه، تلاوت قرآن، دعا و استغفار در ماه مبارک رمضان، اون چیزی که خیلی اهمیت داره، استغفار هست و میشه گفت که این عنایتِ ویژهِ ایشون به استغفار از نگاه یک دین شناسِ خبره، نشون دهنده عظمت این کارِ به ظاهر ساده است.

این دو کتاب حالِ من رو خیلی خوب کردند... خیلی. و نتونستم این حال خوب رو باهاتون شریک نشم. امیدوارم حال شما هم خیلی خوب باشه :)

۷ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۲۱
نـــرگــــس

+ حس میکنم داستانِ این سریالِ بچه مهندس رو از کتاب بچرخ تا بچرخیم الهام گرفته اند!
بچرخ تا بچرخیم یک کتابِ کودک هست ولی به شدت سیاسی و فرهنگی است. و ارزش این رو داره که ما بزرگ‌تر ها هم حداقل یک بار بخونیمش. (بیشتر از این هم توضیح نمیدم :) )( پویانمایی این کتاب هم ساخته شده )

+ سریال ها رو نمی‌بینم. حتی همین بچه‌مهندس رو.
+ ماهِ عسل رو هم نمی‌بینم. احسان خیلی داستان‌ها رو کش میده :(
+قرار بود به یکی از دوستان کتابی رو در مورد نگارش و وجهِ درمانی اون معرفی کنم. هرچی گشتم اون دوست عزیز رو پیدا نکردم! کتابِ "نگارش درمانی" نوشته سوزان زیمرمان. انتشارات آستان قدس رضوی"به‌نشر"
+ سرِ سفره افطار و تو قنوت نماز: اللهم اغفر للمومنین و المومنات، الاحیاء منهم و الاموات...
۱۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۳۷
نـــرگــــس