صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

مطلبی رو مدت‌ها پیش نوشته بودم. دیروز در پیش‌نویس‌ها پیداش کردم. فکر می‌کردم منتشرش کردم اما نکرده بودم! مطلب رو خوندم. از اسرار مگوی همسر در اون مطلب نوشته بودم. فهمیدم انگار اجازه ندارم هر چیزی رو بنویسم :)


گاهی از همسرم می‌پرسم، چه چیز من رو دوست داری؟

معمولا شروع می‌کنه به گفتن خصوصیات ظاهری.

وقتی بهش میگم اینا رو که خیلی از زن‌های دیگه هم دارن.

گاهی اشاره می‌کنه به اینکه این خصوصیات من خاص (!) هستند.

اینجور مواقع من فکر می‌کنم همسرم زیبایی رو از یک مفهوم عام، تبدیل کرده به یک مصداق، یک تجسد خاص و اون رو منحصرا روی من تطبیق داده.

گاهی هم در جوابم میگه که چون تو کمالات دیگری هم داری، این ظاهر هم برای من خاص هست.

اینجور مواقع من فکر می‌کنم همسرم کمالات ظاهری مد نظرش رو تنها در صورتی که در مصداق با کمالات باطنی تجمیع شده باشند، می‌پسنده. 

(تفاوت‌های این‌ها از نظر فلسفی قابل توجه هست اگر دقت کنید)


نکته دیگه‌ اینکه مصطفی جان معتقده که مردها درسته که در مواجهه با جنس مخالف از طریق حواس‌شون تحریک میشن، اما در نگاه اول این اتفاق نمی‌افته، بلکه باید بهش فکر کنند تا تحریک بشن. باید چشم‌چرانی کنند...

یعنی مرغ خیال رو باید پرواز داد تا برای تشنگی روح و روان، خوراک بیشتری از اون ظاهر زیبا پیدا کرد.‌

بنابراین ما اون سرِ طیفِ هرزگی رو خوب می‌دونیم چی به چیه. از چشم‌چرانی‌های ساده بگیر تا التذاذ‌های رنگارنگ و سیری‌ناپذیرِ بیمارگونه.

اما اون سرِ طیفِ زندگی متعهدانه رو نمی‌دونیم چیه.

مجردها تصور می‌کنند که اگر متاهل بشن، در مواجهه با این همه زیبایی در خیابان‌های شهر، باز هم دل‌شون هوس تنوع می‌کنه و به همسر خودشون قانع نمیشن، سیراب نمیشن...

متاهل‌های سنتی و قدیمی‌‌تر هم تاهل براشون یه جور سنت گریزناپذیر هست، یه انجام وظیفه، یه مسیر تخطی‌ناپذیر و محتوم، یه وسیله برای دور موندن از گناه و نزدیک شدن به خدا.

اما اگر تلقی سنتی از تاهل رو بپذیریم، چقدر ازدواج بی‌مزه میشه. چقدر بی‌کشش، چقدر بی‌خاصیت برای روح ماجراجوی یک جوانِ سرکش.

اما در اون دور دست‌ها چه خبره؟


مادرم دیشب ازم می‌پرسید واقعا در عمق یک زندگی متاهلی چه چیزی پنهان هست.
گفتم بگو به چه نتیجه‌ای رسیدی.
گفت من نمی‌دونم. تو باید بگی، تو باید بهش فکر کنی که درسش رو خوندی و ...
من گفتم من میدونم اما مامانم ازم نپرسید تا بهش بگم.
اینجا بنویسم؟
موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۳/۰۵/۰۸
صالحه

نظرات  (۴)

عاقا این روش اینستاست که تهش یه سوال می‌پرسن ملت نظر بذارن. این‌جا کل حرف رو بگیم لطفا :دی

پاسخ:
عاقاااا
انصافا کلش رو می‌نوشتم هیچ کس نمی‌خوند :)

من وقتی روی ازدواج فکر میکنم  واقعا به عظمت خدا پی میبرم...

واقعا یکی از جاهایی که خدا اجازه نمیده قابلیت ها و توانمندی ها و امتیازات ژنتیکی و خانوادگی و ابا و اجدادی و خدادادی کارکرد پیدا کنه، همین ازدواجه...

 

مثل کسی که فکر کنه چون زیباست حتما زندگی خوبی در انتظارشه یا همسر سینه چاکی نصیبش خواهد شد خیلی قابل ترحمه...

یا کسی که فکر میکنه چون شرایط مالی عالی داره پس چه رابطه ی احسنی با همسرش خواهد داشت... طفلکی هست...

یا کسی که فکر میکنه چون سواد روانشناسی خوبی داره یا کلا سطح علمی قابل توجه و قابل فخری داره پس میتونه بهره خوبی از رابطه احسن زن و شوهری داشته باشه، در دوران جاهلیت بسر میبره...

 

خدا اجازه نمیده کسی با حساب بانکی خوب و چهره و هیکل عالی و حتی تحصیلات فلان و بهمان، یک رابطه ی پایدار و با کیفیت بسازه...

 

مگر کسی با خوندن عرفان نظری، عارف میشه؟

این قابلیت انسانه که میتونه تمام کتب ابن عربی رو شرح و تدریس بکنه اما ذره ای از حالات ابن عربی رو هم تجربه نکنه...

 

چند چیز در ایجاد رابطه ی پایدار و با کیفیت زوجین خیلی نقش بنیادی داره:

یکی عاقل بودن هست

عاقل بودن خیلی سواد هم نمیخواد، بیشتر اعتدال مزاج میخواد...

بیشتر آرامش میخواد... مثال بزنم:

شما اسمارتیز رو به بچه که نشون بدید، رنگهای اسمارتیز هم براش موضوعیت داره...

اما به یک جوان 25 ساله که بدید اصلا توجهی به رنگهاش نداره... چون میدونه طعم همه یکی هست...

لذا چه صد رنگ باشن چه یک رنگ... براش فرقی نداره...

ویژگی و بهره های ظاهری که زوجین از هم میبرن مثل همین اسمارتیز هست... اگر هنوز قوه خیال مرد یا زن عنان گسیخته باشه، رنگها براش موضوعیت داره... لذا بله... احتمال لغزششون زیاده...

اما اگر عقلش رشد کرده باشه و واقعا از رنگ عبور کرده باشه و به واقعیت رسیده باشه که طعم ها یکی هستن... رها میشه... و به توحد میرسه در جسم و ظاهر...

"قبله پیدا میکنه در بهره ی ظاهری"

بعد اونوقت چقدر این قبله داشتن خودش انسان رو تطهییر میکنه...

چقدر نور داره... چقدر نسل ساز هست...

 

اما اون اتفاق خاصی که فرمودید:

این رو نمیدونم چجور باید شرح داد اما این هم به ویژگی های افراد خیلی مرتبط نیست، نمیگم بی تاثیر هست، اما اثر اصلی جای دیگه هست...

من اثر اصلی رو در دو موضوع میدونم:

یک: قبله ی همدیگه بودن (توحد داشتن در بهره های زناشویی)

دو: وقت گذاشتن برای هم... برای همدیگه سعی بین صفا و مروه کردن...

این سعی بین صفا و مروه کردن برای هم ذره ذره، آبی رو از دل این رابطه می جوشانه که این رو زوجین باید آزادش کنن...

باید حفاری کنن...

اینه...

این خدا پرستیدن داره...

تبعیض قائل نشد...

روز قیامت که من گله کنم از همسرم، به من سعی هام رو برای همسرم نشون میدن... میگن تو چه کردی؟...

این زمین باید بیل میخورد... باید خودت آب رو از این زمین بیرون میکشیدی...

چند تا بیل زدی؟!!

چقدر سعی کردی؟

 

سعی، به همراه تدبیر...

 

برای همین گاهی وسوسه میشم بعد از اون مطالب از خوبی های تو، بیام سلسله مطالبی با عنوان " از اختلافات با تو" بنویسم و بعدش در پایان مطالب بگم من این خانم رو دوست دارم... برای همیشه... موحدانه... 

جوری که "الله صمد" رو با دوست داشتن همسرم فهمیدم...

 

اما خب میترسم توی بیان اختلافات یه وقتی شانش رو بیارم پائین... والا بلافاصله بعد از "از خوبی های تو" شروع میکردم به نوشتن "از اختلافات با تو" رو مینوشتم

پاسخ:
سلام علیکم.
من دنباله این مطلب رو همون شب نوشتم، به بعضی از چیزهایی که فرمودید اشاره‌هایی هم کردم. مثل همین کارکرد نداشتن امتیازات ژنتیکی و آبا اجدادی و ثروت و مقام و زیبایی و ...
ولی از یک جهت دیگه بهش پرداختم. 
اما در مورد قبله همدیگه بودن، کاش بیشتر توضیح میدادید. اصطلاح جالبی بود واقعا.

و راستی این سعی کردن بین صفا و مروه، مگه اول خود فرد رو نمی‌سازه؟ 
خیلی زیباست این ماجرا :)
(اگر بعدا توضیحی دادید، در مورد الله الصمد هم بنویسید بی‌زحمت)

حالا یک سوال دیگه: من این همه از اختلافاتم با همسرم نوشتم، شانش رو پایین آوردم؟ 
۰۹ مرداد ۰۳ ، ۱۰:۵۴ فرشته ی روی زمین

شاید اگه پارسال این مطلب رو میخوندم میفهمیدمش اما درکش نمیکردم

اما امروز که یه زندگی متاهلانه و متعهدانه‌ و البته نوپا رو دارم تجربه میکنم واقعا نوشته‌تون رو درک میکنم ..نظر همسر من هم مثل همسر شماست. 

موافقم و به درک این موضوع رسیدم که در عمق متاهلی اگه درست اجرا بشه و هردونفر پابه پای هم قدم بردارن و دغدغه‌ی بهترشدنِ فردی و خانوادگی رو داشته باشن، یه چیزی پنهانه..خیلی فراتر از سنت و یا ارتباطات متنوع مجردی..شاید بشه گفت یه نورِ بزرگ تهشه که همیشه مسیر زندگی رو روشن و متحرک نگه میداره و خستگی و دوتا دوتا چهارتا کردن و متر و اندازه رو در خودش ذوب میکنه..

 

این نظرِ این روزای منه..نوشته ها و فرم ادای کلماتتون رو دوست دارم و مشتاقانه منتظرم از نگاه شما ببینم که در عمق زندگی متاهلی چی پنهانه :)

پاسخ:
سلام با دو تا چشم گرد از تعجب!
چطور من این همه سال وبلاگ شما رو ندیدم؟
وبلاگ قشنگی دارید :)

دیگه اینکه چقدر روان و زیبا نوشتید برام از درک و احساستون از این مطلب. واقعا قدردان هستم و ممنونم :)

ببینید قبله داشتن یعنی توحد داشتن...

توحد داشتن به همسر یعنی چی؟... همه ماها یک همسر داریم...

اما توحد داشتن یا قبله شدن همسر در برخی امور یه مقداری درونی تره...

 

من یه تصویرسازی میکنم، شما توی اون فضا خودتون رو تصور کنید:

فرض کنید از روزی که چشم باز کردید در این دنیا فقط همسرتون رو دیدید... و توان اینکه حالت دیگری رو متصور بشید ندارید...

این حالت رو چه کسانی دارن؟

کودکان خیلی خردسال در مورد پدر و مادرشون...

کودک دو ساله نمی تونه تصور کنه مادرش به گونه ای دیگه باشه... با اخلاقی دیگه باشه...

همین مادر رو میخواد... حتی اگر مادرش بد اخلاق باشه... هم دوست داره مادرش بد اخلاق نباشه هم همین مادر رو میخواد...

نمیتونه تصور کنه مادری دیگه رو...

اینکه یک مرد یا یک زن به بلوغی برسن که بتونن اینطوری توحد داشته باشن روی همسرشون... 

اینها بمب اتم میشن...اینها زلزله ی نه ریشتر هستن...

اثرات وجودی اینها میتونه دنیا رو تکون بده... ولو هر دو بی سواد باشن...

 

چرا اینقدر مهمه؟!!

وقتی شما اونقدر بالغ شدید که نسبت همسرتون اینقدر توحد درونی داشته باشید، خیلی از تعاملات شما حتی موجب تطهیرتون میشه...

 

انسان غیر معصوم اونقدر ضعف های درونی داره که حد و حساب نداره...

یکی قوه خیالش مشوش هست یکی در مرحله عقل ضعف هاش بیرون میریزه... هزاران اما و اگر داریم ما...

 

من یک زمانی میگفتم: تصور مصائب عاشورا به رسم ادب و احترام به سیدالشهدا موجب تطهییر قوه خیال میشه...

که هنوز هم بهش اعتقاد دارم...

 

الان میگم زن و شوهر وقتی از همدیگه لذت های بصری و ظاهری میبرن، اون هم موجب تطهییر قوه خیال میشه...

وقتی قبله ی هم شدن، نگاه به قبله، تعامل با قبله، رو به قبله ایستادن، جان انسان رو تطهییر میکنه...

 

اما این گنج عظیم، شیاطینی هم داره...

مثال بارزش، اختلافات...

بین زن و شوهر اختلاف هست... چون دو دیدگاه هستن... تفاوت دارن... تشخص های جدا دارن... قابلیت های مختلف دارن...

 

دوستی (مذهبی) بعد از 4 سال به من زنگ زد

گفت دوستانی دارم که مشروب میخورن... روابط نا مشروع دارن... خلافهایی میکنن... اما وقتی من میرم توی جمعشون، حرفهای منو گوش میدن و یه جاهایی هم تاثیر میگیرن... اشکالی داره من گاهی برم توی جمعشون و براشون حرف بزنم؟

 

گفتم: زنت مشکلی نداره؟

سکوت کرد

گفتم: هر مقداری که دل زنت رضا میده تو جمعشون باش... اگرم زنت راضی نیست اصلا نرو... و تلفنی باهاشون صحبت کن...

 

تعجب کرد، گفتم اثری که قرار هست خدا در وجود تو بذاره، اثر شخصی تو نیست، بلکه تو و همسرت با هم قرار هست چیزی بسازید و اثر اون منتشر بشه...

لذا وقتی بحث صفا و مروه رو مطرح کردم به این خاطر هست که از دل این سعی قرار هست چیزی از درون شما آزاد بشه، شکوفا بشه...

اون چیزی که شکوفا میشه هیچ وقت تنهایی بدست نمی اومد...

و قدرتی که اون چیز داره هیچ وقت هیچ کس به صورت فردی نمی تونه بدست بیاره

شما در اون سعی، اول خودتون ساخته نمیشید، بلکه دارید یک خشتی رو بنا میذارید و چیزی میسازید که به صورت فردی هرگز ساخته نمیشد...

 

در مورد پائین اومدن شان:

نمیدونم... برای من هیچ وقت شان همسر شما پائین نیومد... بلکه هی دنبال روزنه میگشتم کمکی بکنم... 

اما وقتی خودم میخوام بنویسم، حتی این احتمال هم اذیتم میکنه... لذا از خیرش گذشتم...

 

الله الصمد هم باشه طلبتون

پاسخ:
الان خیلی خوب فهمیدم. و خیلی مشکله به این توحد رسیدن...
راستی راستی مشکل هست.
چند روز پیش، خیلی اتفاقی تونستم یک ماجرای خیلی قدیمی رو از ذهنم کاملا پاک کنم تا یه قدم به این توحد نزدیک بشم.
گاهی خیلی باید با خودش بجنگه انسان
بعد می‌بینه که چقدر شیطان داره تلاش می‌کنه که از راه به درش کنه.
من که هیچ وقت شیطان رو اینقدر واضح حس نکردم.

یادم نباید بره: از دل سعی ما چیزی آزاد میشه که هیچ وقت به طور فردی نمی‌تونست به دست بیاد
این جمله‌تون عالی بود. درجه یک. چقدر به این ادبیات نیاز داریم.

خدا رو شکر که شان همسرم پایین نیومده. امیدوارم بقیه خواننده‌ها هم هم‌نظر باشند با شما.
و خیلی باهاتون موافقم که شما از اختلافاتتون ننویسید. چون زن‌ها از قدیم ضعیفه خطاب می‌شدند. هنوزم متاسفانه این دیدگاه در مورد زنان خانه‌دار هست. و هنوزم در فرهنگ سنتی انقدر روی ضعف‌ها و ناتوانی‌های زن‌ها مانور داده میشه، دیگه نیازی نیست به روایتگری آقایون :)) (البته این حرف رو خیلی جدی نگیرید :) )

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">