صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

من ازدواجی بودم...

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۲۵ ق.ظ

من ازدواجی بودم اما نه از اون ازدواجی‌ها که به خرید جهاز و مدل لباس عروس فکر می‌کنند.
دیشب که بعد از خوابیدن بچه‌ها، با همسر نشسته بودیم و داشتیم چای می‌خوردیم، هردومون به فوق‌العاده بودن زندگی با بچه‌ها فکر می‌کردیم. به شیرینی و لذت‌بخش بودنِ پدر و مادر بودن.
و من خوب یادمه که در سال‌های نوجوانی که اعتکاف می‌رفتم، در اون روزهایی که انگار فرصت فکر کردن بیشتری داشتم، تصویرم از زندگی متاهلی چی بود: حل تعارضات زوجینی و فراهم کردن بستر رشد و تربیت فرزند‌.
من انقدر فرهیخته‌طور ازدواجی بودم که هیچ‌وقت به خواستگاری و ماجراهاش تا عروسی فکر نمی‌کردم.
و هیچ درکی نداشتم که یه سری مسائل مثل: احساس امنیت و تکیه‌گاه داشتن،
احساس تامین‌شدن و عزت نفس،
احساس شخصیت و مورد اعتماد بودن،
و از همه مهم‌تر، احساس دوست‌داشتنی بودن، باید در طول این فرآیند مورد توجه قرار بگیرند. البته کیه که به این چیزا توجه کنه! :)
و در مورد من هم مثل خیلی‌های دیگه، این‌ مسائل خوب رعایت نشد. منم همیشه احساس خیلی بدی راجع به ازدواجم داشتم. دو سال اول نامزدی و ازدواج؛ خاطرات بدی برای همسرم ساختم که الان با بزرگ‌منشی نادیده می‌گیردشون. من همیشه فکر می‌کردم بد ازدواج کردم و شاید با بهترین گزینه هم ازدواج نکردم.
ولی امشب که به این فکر کردم که همون دو مورد: حل تعارضات زوجینی و فراهم کردن بستر رشد و تربیت فرزند‌، چقدر برامون ارزشمند بوده و دو نفری براش تلاش کردیم، دیدم فارغ از دست تقدیر و کمک بزرگ‌ترهامون، ما واقعا زندگی رو با معنای متعالی‌تری زیستیم.
در اثنای چای دونفره، مصطفی گفت: "دیر جنبیدیم. من دیر فهمیدم وگرنه بچه‌ها رو می‌ذاشتیم و دو نفره می‌رفتیم به کاروان صمود ملحق می‌شدیم."
راستش باورم نمیشد که این سفر رو تنهایی تصور نکرده. حتی تصورش این بود که اصلا چون من زبان بلدم، اصل، حضور منه...
و خب؛ این مرد کسی هست که کار فرهنگی در فضای بین‌الملل کرده البته شاید تعجب کنید چطور بدون اینکه زبان بلد باشه :)
وقتی اینطوری گفت که "تو باید می‌بودی حتما"؛ حس کردم چقدر عوض شده. چقدر جلو اومدیم با هم. چقدر هم‌مسیر شدیم. هم‌فکر شدیم. هم‌راه‌‌تر شدیم. همسرتر شدیم.
و ناگهان...
یه حسی بهم گفت که فراتر از اون چیزی که خودم می‌تونستم در ازدواجم، انتخاب کنم، بهم داده شده. فقط مستتر بود. مستور بود. من نمی‌دیدمش. شاید هر لحظه‌ای برای دیدن درخششِ لحظه‌های بعد، زوده. چاره اینه که زمانش برسه.
این حسِ جدید، شاید عمیق‌ترین، زلال‌ترین و بی‌آلایش‌ترین شکرگزاری‌ای بود که در این سال‌ها تجربه کردم.


پ.ن: در مورد نظر خودم راجع به یک چنین سفری چیزی ننوشتم به دلایلی. و اینکه اصلا ایرانی‌ها و یمنی‌ها و لبنانی‌ها اجازه سوار شدن به کشتی رو ندارند. 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴/۰۶/۱۵
نـــرگــــس

نظرات  (۹)

۱۵ شهریور ۰۴ ، ۱۰:۰۶ سارا سماواتی منفرد

چه زیبا و الهام‌بخشی بود رشد و تغییری که نرگس جان با همسرتان در طول سال‌ها تجربه کرده‌ای نشان می‌دهد که با تلاش و درک متقابل، می‌توان به مراحل بالاتری از هماهنگی و رضایت در زندگی مشترک رسید.

ارزش‌هایی مانند حل تعارضات مابین زوجین و تربیت فرزندان چیزهای مشترک بین خیلی از زوج ها است و این نه تنها برای خودت بلکه برای بسیاری از دیگرانی که در مسیر ازدواج و تشکیل خانواده هستند می‌تواند الهام بخش باشد.

حس شکرگزاری ات واقعاً ستودنی است. چه خوب می کنی که می نویسی و عالی 🌷🌷🌷🥰😍

پاسخ:
سلام سارا جان. ممنونم عزیزم🥰
همینطور هست که گفتی. و صبر کنیم برای همسفرمون و تو این مسیر با هم حرف بزنیم تا نکنه یه وقت با هم غریبه بشیم...
لطف داری. من پیام‌های پرانرژی شما رو که می‌خونم نمی‌دونید چقدر حالم خوب میشه. ممنوووووونم 🥰😘
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

جالبه ها

همه کشورا میتونن به غزه کمک کنن جز ایران و یمن و لبنان!

** *** *** ** **** ***** ** *** ***** ****** ** *** ***** ** **** **** ** ***** ** ****** ** **** ***** *** ***** ** ****** *** **** *** ***** ******

ریاکارهای بی فایده

پاسخ:
کشتی‌ها وقتی میرسن به ساحل فلسطین، اسرائیل میره که کشتی‌ها رو مصادره کنه. تمام افراد کشتی‌ها رو هم می‌گیرن و بعد از مدتی دیپورت می‌کنند. ولی اسرائیلی‌ها گفتند چون این سه کشور وارد جنگ مستقیم با اسرائیل شدند، افراد با این سه ملیت رو گروگان و اسیر می‌گیره.

و ضمنا کمک‌های مردم این سه کشور، من جمله ایرانی‌ها هم در کشتی‌ها هست.
اینکه حالا ایرانی‌‌ها در کشتی‌ها باشند یا نباشند؛ چه ربطی به کمک‌هاشون داره؟

و در پایان: آدم خر خلق بشه ولی خودش رو به خریّت نزنه.

سلام، من هم ازدواجی بودم، و هستم. یعنی هنوز هم بعد چند سال، ازدواج موفق رو پیش خودم دستاورد همراه با لطف خدا می‌دونم. مثل بچه داشتن، مثل بچه دوم، و در آینده ان‌شاءالله سوم و چهارم و ... . 

معمولا با ذوق ناخودآگاهی از ازدواجم صحبت میکنم و به دوستانی که مجردن یا متأهل غیرعلاقمند به ازدواج! اند، این حسو میده که ثمین فکر میکنه تخم دو زرده کرده شوهر کرده. 

ولی تا نچشی و نجنگی برای فضای خانواده، نمیدونی چه لذتی داره.

هم من هم یار خیلی قبل پیدا کردن هم اذیت شدیم در خواستگاریا و آشنایی‌ها و دغدغه اصلی هردومون این بود که کنار هم آروم بگیریم. 

هنوز اونطور که باید نشده اما الحمدلله رو به رشده.

یه حدیث از حضرت رسول ص میخوندم که خوشا بحال بچه‌ای که محبت والدینش بهم رو میبینه. 

حل تعارضات زوجین بهترین بستر برای تربیت درست بچه‌ها هم هست.

 

+دختر دومم رو که باردار بودم، از مدرسه زود خودم رو میرسوندم خونه مادرم، دختر اول رو برمی‌داشتم برمیگشتم خونه، با ذوق، که به کارها و آماده کردن شام و ... برسم، بقیه دیدشون این بود که فکر میکنی خونه خودت چه خبره اینجا نیست؟ اینم تا ازدواجی نباشی نمی‌چشی:)

 

++ الان متاسفانه فضای فرهنگی‌مون جوریه که اگه یه نوجوون بگه قصد قبولی دانشگاه داره مورد تحسینه، اما اگه بگه ازدواجیه اخما تو هم میره. دوگانه سازی نمیکنم و دوگانه نیست. اما اگر بخواد باشه من طرف ازدواجم چون مسیر فطریه

پاسخ:
چه حس و حال خوبی داشتی و داری ثمین جان :)
واقعا هیچ‌جا خونه خودِ آدم نمیشه.
هیچ‌کجا هم خانواده‌ای که آدم با عشق دور خودش جمع کرده، پیدا نمیشه :)
آرامش خونه و خانواده، قشنگ‌ترین حسِ دنیاست...


++ آفرین... آفرین به این موضعِ محکم :)
کاش آدم‌ها همه اینجور فکر می‌کردند...
۱۵ شهریور ۰۴ ، ۱۷:۱۶ ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

خدا رو شکرررر

ببینم ما هم یه 7-8 سال دیگه به این حال زوجی شما میرسیم یا نه:))

 

پاسخ:
اولا که میرسی قطعا
ثانیا که زودتر هم میرسی :)

خوشبختی یعنی وقتی به مسیر زندگی از ابتدا تا اکنون فکر می کنی قند توی دلت آب شه و احساس خوبی داشته باشی

این رو با هیچ چیز نمیشه عوض کرد

شاکر باشید

از امام زمان علیه السلام استمرار بخواهید

 

 

پاسخ:
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان


ساده گفتید ولی عمیق
دوست دارم قصد قربت کنم برای این احساس خوب. 
برای اینکه تازه اولِ مسیر خودسازی‌هامون هست...

ممنونم.

چند روزه شاید حداقل ده وبلاگی که مطالبشون رو با اشتیاق میخونم به روز میشن و من انگیزه ای برای باز کردن وبلاگشون نداشتم...

انگار دنبال حرف تازه تری می‌گشتم و نوشته ها همه تکرار مکررات بود...

 

وبلاگ شما رو باز کردم... این مطلب رو خوندیم...

به نظرم یه نکته ناب توش هست...

می‌خوام اون نکته رو بگم تا همه بدونیم این خوشحالی شما در دسترس همه ی ما هست...

 

بذارید با سوال شروع کنم

فکر میکنید چه چیزی در زندگی شما وجود داشت که موجب شد امروز به این مقدار از همسویی برسید؟

 

پاسخ:
نمی‌دونم آقای ن. .ا
همسرم اخیرا گفت که تو در این سال‌ها خیلی صبوری کردی.
و البته هم من، هم ایشون.

دیروز رفته بودیم قم، زیارت. جای دوستان خالی. بعدش رفتیم منزل یکی از دوستان، همون روستایی که سه سال آخر در قم، اونجا زندگی کردیم.
خاطراتمون زنده شد. 
ما یه خونه قدیمی از اینا که دیوارشون یک متر عرضش هست خریده بودیم.
یادتون هست؟ عکس‌هاش رو یه بار در وبلاگ گذاشتم اون سال‌ها.
ولی اون خونه خیلی سیاه و داغون بود.
همسر با عشق اون خونه رو تعمیر و بازسازی کرد. با عشق‌...
نمیدونم؛ 
شاید اون جنگید، من جنگیدم، بدجوری پا کار بودیم...
حالا غر زدم 
زیاااد، مخصوصا در این وبلاگ
شک کردم؛ غصه خوردم...
ولی همش در جریان این جنگ بود.
و مخصوصا که دلمون برای انقلاب اسلامی می‌تپید.
زندگی‌مون وسط این معرکه بود همیشه.
آره؛ خودخواهی من و همسر هم بود. همین‌ها باعث نوسان‌هامون در رفتار و عملکرد میشد و میشه. اینم البته اقتضای تکاپو و حرکت و تلاش هست. 

ولی وقتی در معرکه است آدم، بالاخره هدف مشخصه، دوست و دشمن مشخصه.
همینا همسویی ایجاد می‌کنه. 

اینم بگم که اگر این سوال رو نمی‌کردید، دوست نداشتم انقدر به وضوح اینا رو بگم. چون حس می‌کنم ممکنه ازش این برداشت بشه که اینا فکر می‌کنند کی هستند که اینطوری نسبت خودشون رو با انقلاب اسلامی تعریف می‌کنند...

ولی در اینکه همه ی این چیزایی که می‌نویسم از حال خوب و نشاط و شادی، در دسترس همه هست، این رو بگم شاید جالب باشه.

من آدرس وبلاگم رو بعضاً به نزدیکانم دادم. از بین اونایی که اینجا رو گهگاه می‌خونند؛ یکیش دخترعموی پشت کنکوریم هست :) (که از اینجا بهش سلام می‌کنم) و دیگری عروسمون، یعنی زن‌داداشم. از خیلی از دوستانم هم وبلاگم رو قایم نکردم... حالا خودشون حوصله خوندن ندارند معمولا.

 گهگاه، برای دوستانم، بعضی از مطالب رو خوندم. مثل مطلب ۷۳ و ۷۴ :) که با از خوندنش برای یکی از دوستانم، کلی خندید.
می خواستم بهش بگم بنویس. درمان بعضی از دردها و زخم‌ها نوشتن هست. و این نوشتن در دسترس همه هست.... 
و یا خیلی از مطالب دیگه رو، برای دوستانم از روی متن وبلاگ خوندم.
یکی از مطالبی که خیلی براشون الهام‌بخش بود، مطلب حلِ معمای زندگی بود.
و همه اذعان کردند که بله، خودشون هم یک معمای زندگی برای حل کردن؛ می‌تونند پیدا کردند برای زندگی خودشون.
و این چیزا برام خیلی لذت بخش بوده... مخصوصا اخیرا.

حالا خیلی زیاد نوشتم و دور شدم از اصل بحث ولی سوال خیلی تک خطی نبود.
عذر می‌خوام که طولانی شد.

آفرین

به نکته ی درستی اشاره کردید...

گفتید برای انقلاب دغدغه داشتید...

من یه مقداری دایره انقلاب رو مشخصتر بکنم

من اسمش رو میذارم ولایت...

 

پای ولایت موندن بیش از تمام مسیر ها، مبارزه با منیت لازم داره...

اما اگر در این مسیر اقدامی بکنید برکت میاره برای شما...

 

این موضوع برای ولایت نفس زدن و قدم برداشتن اونقدر برکات در همین زندگی دنیای شما برمیگردونه که آدم حیرت میکنه...

 

مثل این میمونه یه سلام به کسی بکنید... ایشون یه خونه پنت هاوس در بهترین نقطه شهر به نامتون بزنه...

تعجب نمیکنید؟

نمی پرسید چرا اینکار رو کرده؟

 

کمک به ولایت... دغدغه داشتن بابت ولایت خیلی معجزات رو در زندگی ها وارد میکنه...

 

یعنی من اگر مشاور خانواده... یا مشاور ازدواج بودم...

برای رابطه خوب زوجین...

برای عشق ورزی پایدار زوجین...

پیشنهاد جدی خودم این بود:

خودسازی تون و منیت زدائی تون، در مسیر ولایت باشه...

ببینید امروز ولایت چه نیازی به شما داره... خودتون رو اونجا هزینه کنید...

حتی اگر یکی از زوجین این کار رو بکنه، اون یکی هم در مسیر درستی قرار خواهد گرفت...

 

همین فرزند آوری...

رهبر جامعه فرمودن کسانی که برای فرزند آوری تلاش میکنن من در نماز شبم براشون دعا میکنم...

 

الان اگر من به عنوان مشاور، بابت افزایش محبت بین زوجین نسخه بپیچم که برای خاطر ولایت... امام زمان... فرزند بیارید... محبت بین شما زیاد میشه... یه بحث کاملا معقول و علمی هست...

 

وقتی جایی امر ولایت هست... خیرات و برکات "فقط" در اونجا هست...

مثلا رهبری فرمودن جهاد علمی و نخبگانی...

من اگر با این نیت وارد مسیر علم شدم... معجزه میبینم... گشایش ها میبینم...

اما اگر به این نیت وارد این عرصه بشم که مثلا تو فامیل وجاهت داره... یا بهم فلان شغل رو بابت زندگی شخصیم بدن... اون برکات به سمت من سرازیر نمیشه...

بله اگر از شغلم کسب حلال داشته باشم... بابت کسب حلال ، خیر خواهم دید... اما در صف مجاهدین علمی نیستم... برکاتی که به اونها میدن ... من ازش محرومم...

 

زن و شوهر...

اگر در مسیر امام زمان و ولایت و انقلاب خودشون رو هزینه کنن اونقدر به هم متصل میشن که انگار یک روح در دو بدن هستن...

 

این یک واقعیته...

میدونش هم گسترده هست...

 

همسرم اخیرا دغدغه ی تربیت بچه ها براش پر رنگ شده...

میگه باید بیشتر توجه کنیم...

فلان اخلاق رو پیدا کردن... زیاد وقت صرف گوشی میکنن (بچه های من نهایتا روزی 1.5 ساعت گوشی دست میگیرن... تازه پسر بزرگم این مقدار... وسطی که نهایتا نیم ساعت... دخترم تقریبا هیچی)

و گاهی میرن توی کوچه... حرف زشت یاد میگیرن...

بهش گفتم: اگر واقعا دغدغه اش رو داری... یه یا علی بگو تا من راهش رو نشونت بدم...

همسر من بیش از یه ساله آنلاین شاپ دارن...

هم توی لباس...

هم توی لوازم التحریر...

هم زمان هم دوره های پوستر سازی رو میگذرونن و ...

گفتم بیا به همین ها جهت بده... منم تا وقت و توانم اجازه بده میام پای کارت...

ایده دارم... میشه کاری کرد که به نفع انقلاب باشه...

بیا وقتمون رو برای ولایت در این مسیر بذاریم... ببین چطور بچه ها هم تربیت میشن...

 

اتفاقا ما هم دیروز قم بودیم... اغلب فضای صحبت مون معطوف به همین موضوع بود...

 

با هم برای ولایت دغدغه داشتن و اقدام کردن... موجب میشه برکات به شئون مختلف زندگی ما سرازیر بشه...

 

اون چیزی که موجب شده شما از این فکر "مبادا من انتخابم اشتباه بوده" به همسویی امروز برسید... اقدامات و دغدغه های مقبولی بوده که بابت انقلاب و ولایت داشتید...

و این در دسترس همه هست...

و خیلی بیش از این هم میتونه باشه

 

همین

 


 

 

پاسخ:
فقط بدبختانه اگر در دانشگاه‌هامون بخواهیم اثبات کنیم که "اگر برای امام زمان عج بچه بیارید، محبت بین‌تون زیاد میشه" بحث غیر علمی کردیم 

چقدر عصبانی ام از این وضعیت. و نگران رساله ام هستم. 
همسرم میگه از هیچ‌کس غیر از خدا نترس توی این مسیر...
راست میگه.

کل داستان هم توحیده... امتحان ما در مسیر توحید و ولایت الهیه.

این بحث نظم خواب و بیداری برای من خیلی پر رنگ شده اخیرا.
و جالبه که به این نتیجه رسیدم که باید نیت الهی کنیم براش.
وگرنه برای همین مساله ساده هم بدون نیت قربت؛ شکست می‌خوریم.
مخصوصا منِ بچه حزب اللهی که  شاید فقط همین اسم حزب اللهی رو یدک میکشم.
خداوند حزب خودش رو نمیده دست اغیار‌. باید با دست فرمون خدا تربیت بشیم.

سلام و نور
 عشق یافتنی است یا ساختنی؟
ازدواجهای سنتی گاهی با عشق شروع نمی شد. اما وقتی دو نفر با هم همراه می شدند عشق را می ساختند.
 عشق را اگر بسازیم ماندگارتر از عشقی است که خودش از راه برسد. و عمیقتر و زیباتر.
 

پاسخ:
سلام علیکم آقای دکتر
منور کردید
همسرم میگه: عشق ته نداره. همیشه و هر روز میشه بیشترش کرد.
عشق؛ قطعا ساختنی است.

سلاام. وقت بخیر.

یه سوال، حس هایی که گفتید رو، احساس امنیت و تکیه گاه بودن، تامین شدن و عزت نفس داشتن، مورد اعتماد بود، دوست داشتنی بودن، رو در فرد مقابل چه طور تشخیص بدیم؟ در بستر آشنایی های سنتی.

پاسخ:
سلام زهرا خانم
این چهار منظر رو قراره یه دختر در خانواده خودش و توسط پدر و مادر خودش حس کنه. در درجه اول.
و اگر فقر و کمبودی هم در این زمینه‌ها هست براش، باید آگاهانه حواسش به اینا باشه. مثل چاله‌های مسیر بهشون نگاه کنه و مراقبت کنه توشون نیافته.
مثلا اگر محبت کافی دریافت نمی‌کرده از پدر، مراقبت کنه با مهرطلبی خودش، دستی دستی خودش رو در یک رابطه غلط نندازه.
یا مثلا اگر تامین مالی کافی توسط خانواده اش نمیشده، مراقبت کنه که به خاطر مساله پول، جواب رد و بله به کسی نده. مراقبت باشه خودش مادی‌گرای افراطی نشه.
و بقیه موارد. اینا هم مثال‌های خیلی کوتاهی بود.
ولی جالبه که بدونید من این مطلب رو از جایی برداشت نکردم. خودم بهش رسیدم.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">