صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

این روزها...

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۱۹ ب.ظ

امسال روز مادر از مصطفی‌جان هدیه روز زن نگرفتم. مخصوصا که در روز ولادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، فاجعه کرمان رقم خورد، کلا دل و دماغ رو از من و مصطفی گرفت. ظهرش رفته بودم مدرسه فاطمه‌زهرا. با اینکه چهارشنبه رو به خاطر آلودگی تعطیل کرده بودند اما چون بچه‌های مدرسه برای اون روز، تدارک‌های زیادی برای مادرها دیده بودند، مدرسه‌شون اون روز رو تعطیل نکرد و این‌ها همه‌اش زحمت‌های کادر مهربون و دلسوز مدرسه بود. هر کلاس تبدیل شده بود به یک غرفه از یک نمایشگاه در مورد حاج قاسم و شهدا. کلاس فاطمه‌زهرا هم ایستگاه صلواتی بود. من نیم ساعت دیر رسیدم و به ته‌دیگ غرفه‌ها رسیدم اما بعدش مراسم سرود دخترها بود و مولودی و ...
یه اجرای خیلی دوست داشتنی داشتند دخترا. آهنگ مادرِ من مادرِ من خسرو شکیبایی رو برامون به شکل سرود خوندند.
گولّه گولّه اشک ریختم. روزی که برای اولین‌بار این آهنگ رو شنیدم تقریبا همسن فاطمه‌زهرا بودم. حتی در تصورم هم نمی‌گنجید که یک روز دخترم این رو برام بخونه...
هدیه هم از دخترم گرفتم. یه ساک پارچه‌ای ناناز که بچه‌ها خودشون روش چاپ دستی ‌کرده بودند. البته با کمک معلم.
توی ساک هم با خط تحریری نوشته بودند مادرم، روزت مبارک عزیزتر جانم. 🥰😍
هدیه‌اش انقدر بهم مزه داد، نمی‌دونم کجا استفاده‌اش کنم. دلم می‌خواد نگهش دارم فقط نگاش کنم.


امروز نشسته بودم رو کاناپه. زینب جانم، بچه‌ی غُد و درون‌ریز مامان، آروم اومد کنارم. روش رو کرد به یه طرف دیگه. آروم گفت: مامان دوستت دارم.
شاید اولین بار بود که گفت مامان دوستت دارم. بهش نگاه کردم تا روش رو کرد به سمتم. چشم تو چشم که شدیم، بغلش کردم و هر دو گونه‌اش رو بوس کردم و خیلی آروم گفتم: مامان هم تو رو دوست داره عزیزم، قشنگم، عشقم.‌
زینب اینجور مواقع، واکنش‌های خجالت‌گونه داره فقط. بهش گفتم: می‌خوای پیش مامان بمونی یا می‌خوای بری بازی؟ و انتخابش رفتن بود. صادقانه بگم، بچه‌ی خاصی هست و مادری کردن برای این بچه‌ی خاص برام شیرینه.


دیگه اینکه، شنبه کلاس گفتگو آزاد (free discussion) انگلیسی آنلاین دارم. موضوع جلسه When in Rome, Do as the Romans do بود. استاد کلاسم، یه دختری همسن و سال خودم هست. مذهبی، درس‌خونده و فهیم! رشته‌‌اش در مقطع ارشد حقوق بین الملل بوده ولی سال‌ها زبان تدریس کرده. یه طوری انگلیسی صحبت می‌کنه که اون اوایل که کمتر می‌شناختمش فکر می‌کردم حتما خارج درس خونده یا زندگی کرده سال‌ها. اما هیچ‌وقت خارج نرفته. الانم انگار داره علوم قرآن و حدیث یا یه همچین چیزی می‌خونه. همسرش هم رشته‌اش تو فضای مدیریت و ایناست. برای همین همه فن حریف محسوب میشه و کلاسش خیلی لذت‌بخشه.
حالا اون روز هم مثل جلسه قبل، من آمادگی خوبی نداشتم.وقتی در نوبت خودم داشتم صحبت می‌کردم، یهو استاد صحبتم رو قطع کرد و به فارسی با همون ته لهجه انگلیسی قشنگش گفت: بچه‌ها یه ویژگی‌ای که نرگس خانم (اسم شناسنامه‌ام) داره، اینه که خیلی شسته رفته صحبت می‌کنه و از کلمات فاخر استفاده می‌کنه.
یهو استاد گفت: صدای من میاد. من که میکروفونم باز بود گفتم بله استاد. صدای شما رو داریم.
توی ذهنم این بود که لابد اشتباه شنیدم و استاد الان می‌خواد بگه نرگس از کلمات فاخر استفاده نمی‌کنه اما خیلی شسته‌رفته صحبت می‌کنه.
اما استاد دوباره تاکید کرد که از کلمات فاخر استفاده می‌کنم و من اصلا هنگ بودم. چون من کلا خیلی آرام و شمرده صحبت می‌کنم به نسبت بقیه دوستان...
استاد ادامه داد: کاملا مشخصه که نرگس جان توانایی تدریس کردن رو داره و قابلیت این رو داره که مثلا در یک کنفرانس یک مبحث رو به انگلیسی تدریس کنه و اون رو خوب تفهیم کنه. بعضی از دوستان از کلمات قلمبه سلمبه استفاده می‌کنند اما این اصلا خوب نیست و هنر در این نیست...
و بعد استاد ابراز امیدواری کرد که بشینیم در یک موقعیت دیگه‌ای با هم بیشتر آشنا بشیم :) خودش نمی‌دونه که من به این آشنایی مشتاق‌ترم.
من اصلا هنگ بودم. صحبت استاد که تموم شد، اول کلی تشکر کردم و گفتم که خیلی خیلی لطف دارند و بعدش چند تا از رمز و رازهام رو هم برای دوستان رو کردم که فکر نکنند من کار خاصی می‌کنم. البته از حق نگذریم اون روز، من ناخودآگاه عبارات خوبی استفاده کرده بودم. علاوه بر اون، می‌خواستم در مورد دشواری‌های کار فرهنگی و مسائل اون بگم، اولش گفتم فلان چیز، یک پرابلم هست. بعدش گفتم نه! یک پرابلِمَتیک هست. خلاصه استاد اینجوری خیلی خوشش اومده بود :)) ولی مثلا یکی از دوستان بود که به جای استفاده از لغت silence، از کلمه reticence استفاده کرده بود! خب چه کاریه واقعا!؟


حالا از خوبی خودم بگم که شاید به چشم شما نیاد... با وجود اینکه بارها و بارها موقع نوشتن، کلمات انگلیسی به ذهنم میاد ولی من در این وبلاگ هیچ‌وقت* از کلمات بیگانه استفاده نکردم. مثلا در همین مطلب، اولش نوشتم اکت‌های خجالت‌گونه، بعدش تصحیح کردم: واکنش‌های خجالت‌گونه.


این یک‌شنبه و هفته قبلش هم رفتم سر کلاس استادِجان که دیگه این هفته جلسه آخر بود :')
۸ دی بود به گمونم که توی ماشین بودیم. مامانم هم با ما بود. من داشتم با مصطفی جانم صحبت می‌کردم. گفتم عزیزم من پتانسیل اینو دارم که یه تفسیر قرآن بنویسم...
که ناگهان مامانم گفت: این خوبه اما قبل از هرچیز، باید یاد بگیری برنامه‌ریزی کنی....
و من توی افق محو شدم :)
ولی شاید باورتون نشه که همین هفته، استادِ جان بهمون گفت که شما با چیزایی که در این کلاس یاد گرفتید، می‌تونید تفسیر قرآن بنویسید.
:)
تموم شدن کلاس تفسیر خیلی حس غریبی بود. حس اینکه الان دوباره استاد رو نمی‌بینم تاااا معلوم نیست کِی...
ولی می‌دونم اتفاقا این فاصله‌ها لازمه. بشینم مقاله‌هایی که می‌خوام بنویسم رو بنویسم مثلا. یا مثلا اون کتاب نظریه و زبرنظریه در روابط بین الملل که استاد قبلا معرفی کردند رو بخونم یا مثلا جلد اول المیزان رو با دقت بخونم روش علامه رو با درس تفسیر تطبیقی یه بازفهمی بکنم. از الان هم به این فکر می‌کنم که موضوع رساله دکتری‌ام چی باشه. فعلا دنبال یه همچین چیزی هستم: بررسی نسبت خصیصه اجتماعی و روابط و نظام اقتصادی با سه تا مطالعه موردی. اولیش غرب، دومیش ایران پیش از انقلاب و سومیش ایران پساانقلاب اسلامی.
این ایده رو هم با راهنمایی آقای ن..ا بهش رسیدم. توی این مدت که ننوشتم، گاهی می‌رفتم دوباره چند مطلب اخیر آقای ن..ا رو می‌خوندم. انقدر زیبا نوشته بودند که من ترجیحم فکر کردن بود تا نوشتن.
ولی پنج‌شنبه جمعه که رفته بودیم قم یه اتفاقی افتاد که فرصت کنم براتون می‌نویسم. یه ذره سرما خوردم. احساس بی‌مصرفی زیادی دارم. برم یه ذره به کارام برسم :/
خدایا عاقبت همه‌مون رو ختم به خیر کن. آمین.


*: تو همین مطلب هم از لغت کاناپه و هم از کلمه هنگ استفاده کردم. یکی از دوستان کاناپه رو تذکر داد. هنگ رو خودم پیدا کردم. تازه این همه تلاش می‌کنم، نتیجه این میشه :( وای به حال اینکه از به کار بردن کلمات فارسی به جای لغت‌های بیگانه غافل بشم :(
موافقین ۵ مخالفین ۲ ۰۲/۱۰/۱۹
صالحه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">