صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

تعطیلات رمی: داستان بلوغ

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

این مطلب رو خیلی دِلی، برای خودم و سارا خانم نوشتم. در مورد یک فیلم خاطرانگیز...

که اگر بشه بعد از ۷۰ سال، یک فیلم سیاه و سفید دید و لذت برد، اون فیلم، قطعا تعطیلات رمی هست.

رابطه سه ضلعی حکمران، رسانه و جامعه، به شکلی نمادین در این فیلم به تصویر کشیده شده (البته بیشتر حکمران و رسانه) و در بخش پایانی فیلم، یک تصویر ایده‌آل هم از این ارتباط ارائه شده. اما زهر این مساله جدی و خشک؛ با ژانر کمدی رمانتیک، گرفته شده و من دقیقا عاشق فیلم‌های این‌چنینی هستم.
فیلمی که با وجود داشتن موضوع جدی، پرداخت روابط انسانی درش کاملا حرفه‌ای و باورپذیر باشه و از همه مهم‌تر؛ فیلم قصه بگه برامون. نه شعار بده و نه حاشیه بره. چیزی که در کمتر فیلمی دیده میشه...
تعطیلات رمی دو شخصیت اصلی داره. هر دو از نقطه A خودشون، به نقطه B مطلوب‌تر می‌رسند.
مردِ داستان از صفات مذموم خودش به ورژن انسانی‌تری حرکت میکنه و زن داستان از انفعال به سمت عاملیت حرکت می‌کنه.
اما در هم‌تنیدگی کمکی که این دو شخصیت به همدیگه به صورت غیر برنامه‌ریزی‌شده می‌کنند، فوق العاده است.
هر دو مسیر خودشون رو میرن، یعنی خودشون رو با اجبار خارجی تغییر نمیدن بلکه سیر امیال و آرزوهاشون، اون‌ها رو جهت میده که در آخر کشش بین دو جنس _مسمی به عشق_ کار خودش رو می‌کنه و اونا رو متحول می‌کنه.

+ حتی در اروپا هم یه زمانی بود که کشش بین دو جنس انقدر سخیف و هرز نشده بود. هنوز حرمت و حریم داشت. آدم‌ها فقط دنبال تخلیه هورمونی نبودند. این قصه مال همون زمان‌هاست...

هشدار... پر از اسپویل
مرد داستان بین سودجویی و انسانیت انتخاب می‌کنه.
اما زنِ داستان... راستش من عاشق تحول زنِ داستان شدم.
زنِ داستان در اصل، دخترکی بیش نبود که هر شب قبل از خواب براش بیسکوییت و شیر می‌آوردند و مطیع اوامر و نواهی و چارچوب‌های تعیین‌شده برای شان شاهزاده‌خانمیش بود.
اما از این خامی و پوچی فرار می‌کنه و میره که تجربه کنه.
و بعد، اصلا از مواجهه با یک مرد غریبه نمی‌ترسه!
این مرد غریبه هم که در ابتدا، بنا نداشته باهاش مدارا کنه، متوجه میشه که این دختر، یک دختر ساده نیست، یک گنجه. یک گوهره.
در رویکرد من، پرنسس بودن این دختر، نمادین هست. فهمیدن اینکه دخترک، پرنسس هست، همون توجه جنس مذکر به مونث هست... که باعث میشه تازه مرد داستان، نظرش جلب دخترک بشه.
دختر کاملا چارچوب‌منده. تعریف ناخودآگاهش از مرد داستان، قدبلند و قوی هست اما رو در رو بهش میگه: مهربان و فروتن. از اون طرف هم در مقابل هوس به خودش وفادار می‌مونه.
مرد داستان مجموعا تصویر یک مرد قوی و جذاب رو ارائه میده. مردی که شل و وارفته نیست. حرفه‌ای شدن توی کارش، براش حرف اول زندگی رو می‌زنه.‌ زندگی می‌کنه که به دست بیاره. برای خودش لیاقت بالایی تعریف کرده و از دمِ دستی‌ها بیزاره. مثلِ دخترک دمِ دستی‌ای که توی خیابون پیداش کرده! یا مثل کت و شلوار مرتبی که از سطح زندگیش بالاتره...
اما برگردم به ساده نبودن دخترک...
دختر رو تربیت کردند که حکمران باشه؛ قوی باشه؛ محکم باشه، بی‌نیاز باشه، مستقل باشه،...
اما اون بدون اینکه خودش حواسش باشه، نیاز به یک حامی داره. شکننده‌ است و نیاز به یک مراقب و نگهبان دائمی داره. ضعیف هست و نگران حامیش میشه، حتی اگر خودش رو مستقل جلوه بده. (در شان شاهزادگی که مراقب‌ها تمام‌وقت پیشش هستند و خارج از قصر هم مراقب پیدا می‌کنه...)

دختر با وجود این ظاهر قوی، نیاز داره یک نفر، یک مرد، هم تنگ در آغوشش بگیره، هم ببوسدش و هم با نگاهش تعقیبش کنه تا لحظه‌ای که دور میشه و دیده نمیشه. چون همچنان دوست داره یکی مراقبش باشه. هرچند در عمل دقیقا خلاف این رو نشون میده.
تحول شخصیت‌ها اینجاست که:
مرد داستان، این نقش‌ها رو برای دختر ایفا می‌کنه، بدون اینکه بدونه که چه خلائی رو داره پر می‌کنه.
اون دختر هم تحت تاثیر این حمایت، تبدیل به دلچسب‌ترین موجودی میشه که مرد باهاش مواجه شده.
و اونوقت مرد داستان، دیگه دلش نمیاد که در مواجهه با این نسخه دلپذیر از انسان؛ انسان نباشه.
یکی از جذاب‌ترین بخش‌های فیلم، اونجایی هست که شاهزاده خانم در مورد توانایی‌های آشپزی و خانه‌داری و ... خودش داره میگه. و مرد عاشق زن شده. حتی اگر این‌ها رو بلد نباشه‌...
و بعد، ارتباط بین این دو شخصیت: یک دخترک و یک جنتلمن.
دخترک اصلا نمی‌تونه کنار جنتلمن بمونه و باهاش زندگی کنه، با این حال در توانایی‌های خودش اغراق می‌کنه چون در عمق قلبش دوست داره که کنار او بمونه. چون مثل همه‌ی زن‌ها نیاز به یک مرد در زندگیش داره...
دختر از جنتلمن دور میشه؛ ولی تبدیل به نسخه بهتری از خودش شده. چون جنتلمن نه تنها براش نقش مرد عاشق‌پیشه رو ایفا کرده؛ بلکه پدرانه نوازشش کرده. پدری که پرنسس اون رو نداره. پادشاه زنده است چون به سلامتیش نوشیدنی می‌خورند اما اصلا حضور نداره‌!


حالا اینجا قضیه رفتن دختر فقط به خاطر منطق داستانی نیست. قضیه اینه که شخصیت دختر داستان با تربیتی که شده بود، برای موندن ساخته نشده بود. و البته مرد داستان هم هرچند خیلی جنتلمن بود ولی قدرت مقاومت جلوی شاهزاده خانم رو نداشت. 

شاید فکر کنید نکته خیلی بدیهی‌ای رو گفتم، اما نه. چرا؟ چون نیاز‌های دختر بعد از بازگشت به کاخ سر جای خودش باقی بود، اما دختر مجبور شد که نیاز خودش رو قربانی شخصیت خودش کنه. در واقع، نکته اینجاست که ممکنه فکر کنید، شاهزاده خانم برای مملکت و عاقبت کار مصلحت‌سنجی کرد. اما اینطور نیست. شاهزاده خانم، نمی‌تونست با شخصیت خودش بجنگه... :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۲/۲۱
نـــرگــــس

نظرات  (۳)

منم اخیرا دو تا فیلم سیاه و سفید دیدم:

the hill 1965
خیلی گشتم ولی متاسفانه زیرنویس فارسی نداشت و مجبور شدم با زیرنویس انگلیسی ببینم. فیلم کلاسیک مسلک، خطی و سرراستی به حساب میاد و در کل من دوستش داشتم. بازی شون کانری هم تو جذابیت فیلم بی تاثیر نیست.
 

Last Year at Marienbad 1961
این یکی خوشبختانه زیرنویس فارسیش موجوده ولی دیدنش کار هر کسی نیست. فیلم مال دوران موج نوی فرانسه است و با مولفه‌های این جنبش ساخته شده. برای کسی که علاقه مند به این سبک و سیاق سینما باشه واقعا فیلم جذابیه!
 

پاسخ:
تعطیلات رمی ۱۹۵۳ هست و میگن همون زمان هم فیلم‌های رنگی دیگه ساخته میشدند. پس احتمالا سیاه و سفید بودن این فیلم‌ها عامدانه بوده، نه؟

من از بین سیاه و سفیدهای کلاسیک، سان ست بولوار رو هم خیلی دوست دارم. کلا بیشتر دنبال فیلم با شخصیت پردازی و روابط انسانی دقیق هستم. بقیه چیزها در اولویت بعدی هستند انگار.
۲۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۶:۴۶ سارا سماواتی منفرد

نرگس جان اصلا این حرفی که می خواهم بزنم نه اغراق و نه غلو هست ، من هم فیلم زیاد دیدم و هم مطلب در مورد فیلم زیاد خواندم . خیلی گیرا و پر محتوا در موردش نوشتی و داستان و شخصیت هاشون را تحلیل کردی 🥰🥰🥰

وقتی داشتم می خواندم فکر می کردم دارم یک نوشته توی مجله فیلم و سینما را می خوانم .

لغت و جمله یکجورایی کم آوردم ولی در مورد فیلم ها مطمئنا می توانی نقدها و تحلیل های خوب و درستی ارائه کنی.

 همانطور که حدس می زدم باید حالا با نگاه به این مطلب و بقول خودت کلید واژه هایی که پر رنگشان کردی فیلم را یکبار دیگه ببینم چراکه فیلم های خوب ارزش چندین و چندبار دیدن را دارند و هر دفعه نکات بیشتری بزات روشن می شوند.

تشکر که با همه مشغله‌هایی که داری نوشتی ...

 

پاسخ:
عزیزم سارا جان باور کن نوشتنش برای خودم انقدر لذت بخش بود که من باید ازت تشکر کنم که بهانه برای نوشتن به دستم دادی.

این فیلم واقعا درجه یک هست بین کلاسیک‌ها و یادآوریش و دوباره دیدنش به من خیلی کیف داد.

در مورد متن هم مطمئنم جای ارتقا داره اما واقعا نظر لطفت هست. میدونی که نویسنده‌ها دوست دارن مدام به به و چه چه در مورد کارشون بشنوند اما من تلاش می‌کنم فقط به فکر ارتقا باشم. حتی در همین وبلاگ کوچولو. ولی وقتی میبینم خواننده نکته سنج و کتاب‌خونی مثل شما متنی رو دوست داشته، هم انرژی و هم امید می‌گیرم و به خودم میگم خدا رو شکر... معلومه مسیرت درسته. بازم بنویس :)

بازم ممنونم عزیزم:*

بله سینمای رنگی از اواخر دهه سی راه افتاد ولی خب نگاتیوهای رنگی خیلی گرون بودن و ساخت فیلم با تکنولوژی رنگی خیلی پر هزینه‌تر بود و صرفه اقتصادی به طرف فیلم‌های سیاه و سفید می‌چربید. بنابراین سینماگرهای مستقل ترجیحشون ساخت فیلم سیاه و سفید بود.
شما از هیچکاک هم اثری رو دیدین؟

پاسخ:
راست میگید... حواسم نبود که فیلم‌هایی که معرفی کردید مستقل بودند 

من از هیچکاک فقط سرگیجه رو دیدم. کلاسیک هم اعتراف می‌کنم زیاد ندیدم و از کلاسیک‌ها، کارهای بیلی وایلدر رو بیشتر دیدم... فکر کنم ۵_۶ تا فیلم ازش دیدم!
من متاسفانه در فیلم‌های خارجی ستاره محور فیلم می‌بینم، نه کارگردان محور :))
البته مشهورها رو هم به صورت موردی ممکنه انتخاب کنم. حالا می‌خوام کارهای مشترک اینگرید برگمان و کری گرانت رو با هیچکاک ببینم.
هرچند به ندرت وقت گیر میارم بدبختانه :/

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">