Ten Ten Ten
آقا! یعنی خانم اشعری حدس هم میتونست بزنه که علایق من و خواهر طاهره اینقدر شبیه هم باشه؟ قطعا نه!
یه تبریک میگم به خودم، خواهر صالحه، دباغِ خمینیِ ثانی!!! ای جان! چه ذوقی هم میکنم به خودم :)
صبح ساعت ۸ کفشای آلاستارِ فیکم رو پوشیدم و سوییچ ماشین مامان رو که اومده بود پیش بچهها رو گرفتم و گازکش رفتم میدون تیر. برای اولین بار!
اینم سیبلِ آموزشیم که حدود ۲۰ الی ۳۰ تا تیر بهش زدم.
یعنی ۹ و ده محو شدن! عرضِ هر شماره تو سیبل هم فقط یک سانتیمتره. طول میدان تیر هم ده متر بود. انصافا خوب بود. همینجوری پیش بره تیم ملی رو شاخشه :)
راستی ۲۰ روز دیگه صندلی داغ داریم تو این وبلاگ. به مناسبت ۱۰۰۰ روزگی وبلاگم. میتونید سوالهای تخصصیتون رو در حوزه تیراندازی با تفنگ، تپانچه و کمان، اون روز ازم بپرسید. با تشکر!
حالا دقیقا به چه نیتی رفتین میدون تیر؟
من که از خیلی علائقم زدم بخاطر بچه هام که مجبور نباشم مامان رو بذارم پیش بچه هام.
یعنی تا کاملا کار ضروری پیش نمی اومد، مامانمو به زحمت نمی انداختم.
اما با تمام این حرفها، کیف می کنم که اینقدر اکتیو هستید صالحه جان