وقتی یوسف به زلیخا نگاه کرد...
دیروز صبح یک کفش خریدم. کفش قبلیم خیلی اذیتم کرد. حالا این یکی کفش خوبیه دلتون نخواد. کفی طبّی، مدل چسبی، رویه جیر و با کفِ تقریبا صاف، به یادِ روزهایی که میرفتم باشگاه تیراندازی. شاید بعدا به کار باشگاه هم اومد اما فعلا نیّتم چیز دیگهای بوده و هست. خلاصه که خیلی عادی به نظر میومد تا اینکه عصر که خواستیم بریم خونه مامانم، چادرم رو که ظهر شسته بودم رو نتونستم بپوشم و به جاش چادر سادهام رو پوشیدم. کفشام شده بودند یه وصله نچسب به چادر سادهام. مصطفی هم اینو فهمید! :/
همسر میگه چادر ساده انگار مظهر پاکدامنی هست.
من گفتم که دیگه خیلی کلاسیکه و دخترای جوان دیگه چادر ساده نمیپوشند، (مخصوصا با بچه و ...) ولی نمیدونم چرا توی فیلما اصرار دارند که دخترای جوان هنوزم چادر ساده بپوشند.
داداش کوچیکم البته نظر دیگهای داشت. میگفت این کفشا رو پسرای بوق میپوشند. البته که الکی میگه. خودم یه چیزی شبیه همین کفشا رو تو عصرجدید تو پای احسان علیخانی دیدم :/
یادتونه سریال یوسف پیامبر رو؟ اون روزا که برای اولین بار تلویزیون پخشش میکرد، من کلاس دوم دبیرستان بودم. فردای اون شبی که ماجرای "و راوردته التی هو فی بیتها عن نفسه" پخش شد، یکی از بچهها گفت که شبش وقتی یوسف به زلیخا نگاه کرده، رفته توی اتاقش و یک سااااعت گریه کرده!!!
الان که بهش فکر میکنم میبینم واقعا جا داره آدم برای گناه اینقدر گریه کنه. خدا رحمت کنه فرج الله سلحشور رو. چقدر اون سریال پتانسیل تلنگرهای قشنگ داشته و داره.
اما خب...راستش من خیلی با اون صحنه حس نگرفتم. همیشه وقتی توی فیلمها یه شخصیت مذهبی که داره غض بصر میکنه رو نشون میدن، میفهمم داره ادا در میاره و بلد نیست غض بصر کنه. حتی شک دارم حضرت یوسف توی دنیا اون مدلی به زلیخا نگاه کرده باشه.
از همه بدتر وقتی یه دختر چادری با چادرِ ساده میبینم که زلزل به صورت نامحرم نگاه میکنه و حرفش رو میزنه. راستش حالم بد میشه... خیلی حالم بد میشه. اصلا تو واقعیت چنین چیزی ندیدم که توی فیلمها بخوام باورش کنم.
فکرش رو بکنید. من با همهی چیزایی که توی این وبلاگ ازم میدونید، توی دنیای واقعی این مدلیام و چادر ساده نمیپوشم و کفش اسپرت میپوشم و گاهی هم روسری رنگی. یعنی یه آدم کاملا معمولی ام و با اینهمه همیشه برچسب "مذهبی و حزب اللهی" میخورم اما توی فیلمها، خالصترین نمادهای ایمان و پاکدامنی رو مشوب به چه خصوصیاتِ نچسبی به مومنین میکنند.
حسابش رو بکنید که وقتی قراره یه فیلم در مورد آدمای مومن، اونم مومنین واقعی ساخته بشه، چقدر باید جزئیات و ظرافت در خصوص اونا رعایت بشه. جزئیاتی که معمولا کارگردانها و نویسندهها ازشون غفلت میکنند چون خیلی با این جور آدمها سر و کار ندارند متاسفانه. مومنین واقعی هم خیلی زیاد نیستند. اون طفلکیها هم خیلی تقصیری ندارند که نمیدونند مومنین چه شکلی و چه مدلی هستند. فقط دعا کنیم که این کم کاریها با غرض و مرض نباشه که گناه این (به قول شوهرم:)) پِرِزِنت کردن های بد اصلا کم نیست.
+ جواب کامنتهای چند تا پست باقی مونده. ان شاءالله در اسرع وقت میام و جواب میدم.
سلام
همسر من همیشه میگه هیچی چادر ساده نمیشه. منم با ایشون موافقم.
استدلال خاصی ندارم ولی واقعا حس می کنم نوع پوشش و حالتش محجوب تره
البته چادر بحرینی هم دارم و گاهی می پوشم. در عروسی ها یا مهمانی های خاص
و هر دفعه می پوشم مطمئن میشم که هیچی چادر ساده نمیشه
من چادر ساده و کفش ساده مشکی و شلوار پارچه ای مشکی و اکثرا مقنعه یا روسری تیره و مشکی می پوشم. دقیقا نقطه مقابل تیپ اکثر چادری های امروزی
ولی بازم حس می کنم معمولی ام. خیلی معمولی.