این روزها فلسطین
داستان به دنیا آمدنِ حضرت موسی علیه السلام را که شنیدهاید؟
"واذ نجیّناکم من آل فرعون یذبحون ابنائکم و یستحیون نساءکم"
خداوند میفرماید: "و هنگامی که ما شما را از دست فرعونیانی که پسرهایتان را میکشتند و زنهایتان را زنده نگهمیداشتند نجات دادیم."
زمانی که کاهن مصر به فرعون خبر داد که به زودی فرزندی در میان بنی اسرائیل متولد میشود که سلطنت تو به دست او نابود میشود، فرعون از شنیدن این خبر به شدت منقلب شد و بر طغیان و سرکشی خود بیفزود و از سر جهل و غرور فرزندان پسر بنی اسرائیل را سر برید و دختران را باقی گذاشت.
از کودکی که این داستان را مادرم برایم میگفت، برای من عجیب بود. چطور خداوند اجازه داد که سر نوزادانی بیگناه به خاطر بنده برگزیده او، بریده شود؟ چطور با عدل خداوند سازگار است؟
این پرسش گوشه ذهنم خاک میخورد که به گمانم بیشتر از ۶ سال پیش بود که به طور اتفاقی در کتاب روح مجرد خواندم که روحِ تمام این نوزادان که به نامِ "موسی" سربریده شدند، به کمک نهضت موسی علیه السلام و بنیاسرائیل آمدند تا سلطنت فرعون نابود بشود.
از بین داستانهای قرآن، داستانِ موسی علیه السلام، از همه بیشتر شبیه داستان ظهور هست.
حالا سوال این هست، آیا ظهور بقیه الله فی ارضه، کم از ظهور پیامبر بنیاسرائیل است؟
نه.
پس ایبسا این ظهور، جانفشانیهای بیشتری میخواهد. باید یقین کنیم این ارواح طیّبه که "لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" هستند، از آسمان مشغول امدادرسانی به جبهه حق هستند.
و بدانیم زیباست. "ما رایت الا جمیلا" است.
ای کاش میتوانستیم عالم غیب را ببینیم. ای کاش میتوانستیم هلهلهها و بشارتهای کسانی را که "یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف علیهم و لا خم یحزنون" به گوشِ جان بشنویم.
من امروز در چهره رهبرم دقیق نگاه کردم. به گمانم او این زیباییها و این نداهای غیبی را میشنود. آرامش عجیبی دارد و از بیقراری و شوریدن جوانهای آزاده سراسر عالم علیه خبیثترین انساننماهای روی کره خاکی میگوید. درندهخوهایی که امروز در نهایت وحشیگری و جنایتگری هستند.
اینجاست که من اشکهای خود را از صورتم کنار میزنم. بعد آرزو میکنم که شمشیری داشته باشم. آن را بالا ببرم و و در کمال آرامش ولی رعدآسا بر سر جنایتکاران صهیونیست فرود بیاورم.
دانه دانهشان را مثل برگهای پاییزی از شجره خبیثه پایین بریزم.
من میدانم... این آرزوی مادران فلسطینی است. هنگامی که جنینی را در بطن میپرورانند. هنگامی نوزاد خود را به دنیا میآورند. زمانی که به او شیر میدهند. وقتی گهوارهاش را تکان میدهند. هر بار که موهایش را شانه میزنند. هر روز که لباسی به تنش میپوشانند و بزرگ شدنش را احساس میکنند، آنان آرزوی نابودی اسرائیل را در وجود فرزندانشان بزرگ و بزرگتر میکنند.
و بعد یک روز: بوووم!
داستان به دنیا آمدن حضرت موسی علیه السلام را که شنیدهاید؟
حالا این روزها میتوانید بگویید که من این داستان را دارم به چشم خودم میبینم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.