این مطلب خیلی طولانی هست ولی با اطمینان میتونم بگم که اگر نخونید شاید هیچوقت پشیمون نشید چون اصلا نمیدونستید در مورد چی هست. پس چطور پشیمون بشید؟ اما اگر بخونید یه روزی میاد که میگید: "این صالحه هم علم غیب داشت... از کجا می دونست که قراره این طوری بشه؟"
توی همون پستی که میلاد دخانچی گزارش اربعینش رو در اینستاگرام نوشته بود، به این نکات هم اشاره کرده بود که دولت عراق برای برگزاری مراسم اربعین هیچ برنامهای نداره و ازش تعبیر کرده بود به "فقدان استیت مرکزی". اینکه اداره کنندگان مراسم، عشیرهها و خاندانهای بزرگ هستند. البته من این رو کاملا قبول ندارم. به نظرم چیزی فراتر از فرهنگ قبیلهای باعث میشه عراقیها فرهنگ میزبانی اربعین حسینی رو داشته باشند. اما نکتهی جالبی که آقای دخانچی بهش اشاره کرده بودند، این بود که چقدر ما ایرانیها ذیل فرهنگ اربعین، به فکر تمدن سازی هستیم...
خوندن پست ایشون + ماجرای ایستگاهی که همسرم برای پیادهروی جاماندگان اربعین درست کردند، باعث شد که یک چالش فکری برام ایجاد بشه. به نظر شما الگوی درستِ میزبانی در اربعین چیه؟ یا به عبارتی کدام الگو باعث میشه ما در ترازِ مسلمانانِ تمدنساز قرار بگیریم؟
اول بذارید بگم که شوهرم برای این ایستگاهِ موکبگونه چه کرد. اول پیامک زد و در فضای مجازی اطلاعرسانی کرد و تقاضای کمک مالی کرد. در مسجدی هم که به تازگی امام جماعتش شده اعلام کرد و گرچه مسجد پولداری دارند اما خودِ مسجد حاضر نبود از صندوق خودش چیزی بده. شوهرم هم بنا نداشت به خاطر این مساله پیرمردهایی که جد اندر جد صاحابِ مسجدند رو حساس کنه... در نتیجه به کمکهای مردمی اکتفا کرد. نزدیک ۱۰-۱۲ تا گونی سیبزمینی خرید و برد خونه مامانش. اونجا سیبزمینی ها رو تو حیاط شستند. یه مقدارش رو هم بین همسایه ها پخش کردند و همه ی محل برای کمک به نذری اربعین امام بسیج شدند. بعدش سیبزمینیهای خرد شده که توی آب بودند رو با وانت بردند ایستگاه.... همه ی این کارا هم روز قبل اربعین انجام شد و از صبح اربعین شروع کردند به سرخ کردن و پخش کردن. شوهرم میگفت ایستگاهِ ما جزو معدود ایستگاههایی بود که صف داشت و این یعنی همین ایده ساده چقدر طرفدار داشت!
اما اسمِ ایستگاهشون فکر می کنید چی بود؟ به اسمِ مسجد بود. مسجدی که حاضر نشده بود یه هزار تومنی کمک این ماجرا کنه اما شوهرم اصرار داشته که به اسم مسجد باشه چون معتقد بود سال بعد و سالهای بعد، مسجدیها نمی تونند جلوی این سیلِ عاشقان امام بایستند و بلاخره تسلیم می شن :)
حالا برگردیم به صحبت خودم. چیزی که من با مطالعاتم فهمیدم اینه که در سیره پیامبر، مسجد یعنی همه چیز. مسجد یعنی محلِ عبادت. مسجد یعنی محل آموزش. مسجد یعنی محل تربیت. مسجد یعنی محلِ قضاوت. مسجد یعنی محل شور و مشورت. مسجد یعنی سنگر فرماندهی جنگ. مسجد یعنی قرارِ هیئت. مسجد اینطوری اینقدر قدرتمند میشه که با یک اشاره می تونه یه عالمه نیرو بسیج کنه. به خط کنه... بفرسته به محلِ نیاز...
ما از اول انقلاب تا الان از همین کمتوجهی به مسجد خیلی لطمه خوردیم. من حتی با حسینیه هم موافق نیستم. این کارکردهایی که گفتم رو فقط مسجد داره...
حالا برگردیم به بحث. قرار بود ببینیم الگوی ترازِ میزبانی از زوار اربعین در راستای ایجاد تمدن بزرگ اسلامی چیه؟ به نظر من ساماندهیِ پذیرایی از این حجم از زوار جز زیر لوای مسجد امکانپذیر نیست. هر شهر دهها مسجد داره و هر مسجد می تونه یه ورِ ماجرا رو بگیره. مسجدها با هم هماهنگ میشن و اینطوری نظمِ مراسم در سطح کلان صدها برابر میشه. در واقع یه شبکه عنکبوتیِ بسیار قدرتمند و وسیع ایجاد میشه که اثراتِ مثبتِ زیادی داره که در بیان نمیگنجه. یکیش اینه که مردم برای اینکه از تحولاتِ جامعه و محلهشون عقب نمونند، بیشتر به مسجد سر میزنند و تمایل جوانان به دین و عبادت هم خیلی بیشتر میشه. به هر صورت فضای مسجد یه فضای دوست داشتنی و ملکوتی هست. مکان پرواز ملائک... خودِ من به شخصه همیشه به محض ورود به مسجد احساس بینظیری داشتم. مشکلِ من برای مسجد رفتن همیشه نداشتنِ انگیزه کافی بوده و یه عده آدمِ کج فهمِ متکبر که عادت داشتند و دارند که جوانترها رو از مسجد زده کنند. البته در این بین خودِ روحانیت و نیز سازمان امور مساجد کم مقصر نبودند و نیستند که هیچوقت نقش کلیدی خودشون رو آن طور که باید و شاید متوجه نشدند.
مسجد، پایگاه مشترک همهی مسلمانان فارغ از هر جناح و قومیتی هست. حتی اگر یک مسجد متعلق به یک جماعت خاص باشه، باز هم درش به روی همه بازه. پس ایران و غیر ایران نداره. در ترازِ تمدن سازی هست. حالا شما اگر مکان دیگه ای رو به این منظور سراغ دارید، بفرمایید بگید. بسم الله!