چه خبر؟ چیکار میکنید؟
این روزایی که کمتر نوشتم، یه سری اتفاقات پشت پشت پشت سرهم افتاد. چند تا کار خیلی مهم انجام شد و کلا خرداد و تیرداد و مرداد خوبی داشتیم. الحمدلله. زندگی تند و تند تغییر کرد و من فرصت نکردم در موردشون بنویسم. یکی از اون اتفاقات یک کلاس در بستر فضای مجازی نرم افزار "ایتا" بود به نام نظم برای بندگی. ترتیب و چگونگی کلاس کمی پیچیده است و توضیحاتش زیاده. اگر دوست داشتید به آدرس کانال مراجعه کنید. البته عضویت در اون گروه مختص خانمهاست اما عضویت در کانال برای آقایون هم مانعی نداره @vanazm
بعد از اینکه تو این کلاس شرکت کردم، یک عاااالمه از کارهای عقب مونده ام رو انجام دادم. یک سری کار خیاطی بود، یک سری کار خرید و تعمیرات و چیزای به ظاهر کوچیک مثل دادن قابله مسیها برای سفید کردن و گرفتنشون و تمیزکاریها و ...
توی این مدت چند بار رفتم پیش یکی از اساتیدم که مشاوره میدن و کلی مشورت در خصوص آیندهی خودم از نظر تحصیلی و از نظر نقشهای خودم مثل مادری و دختری و ... گرفتم که خیلی خوب بود. هر روز که میگذره بیشتر اثرش رو میبینم.
یک عالمه اتفاق خوب دیگه هم افتاد مثل اینکه برای خوندن نماز قضاهام برنامهریزی کردم و برنامه حفظ قرآنم رو منسجمتر کردم. لیست موادغذایی توی فریزر رو نوشتم و یک دفتر برای نوشتن غذاهای جدید و قدیمی اختصاص دادم که از این به بعد خیلی ذهنم درگیر چی بپزم چی بپزم نشه. یک پروژه عالی هم توی ذهنم آغاز شده که اونم در دست اقدام قرار میگیره ان شاءالله. و و و ساعت خواب و بیداریمون فیالجمله مرتبتر از قبل شده و عجیب... عجیب اینکه چقدر همسر همراه و همدله در این تغییرات. گاهی وقتا آدم میخواد یه تغییرات مثبتی توی خونه و زندگی ایجاد کنه اما شوهرش همراهش نیست اما تقریبا بدون اینکه من تلاشی بکنم، مصطفی خودش دوست داره همراهی کنه.
مدرک دوره تربیت مدرسمون رو هم میخوان بدن. یه کاری که انجام میدم اینه که فعلا کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن رو دوره میکنم...
اما نمیدونم چه سرّی هست یکی دو روزه یه طور خاصی حوصلهام سر میره. انگار که زندگی یک هیجان ویژهای رو کم داره. آخه انقدر همهچیز آروم شده که....
دیشب رفتیم حرم حضرت عبدالعظیم. چقدر آرامش داشت تو شب میلاد امام هادی. یه سری حرفای خصوصی هم من و همسر با اون سه بزرگوار زدیم و من بیشتر با امامزاده حمزه...
من خودم میدونم چی میخوام. چند روز دیگه عید غدیره و این وسط آزمون کارشناسی ارشد رو هم گذاشتن عدل همون روزا. همسر میگه به خاطر کرونا نمیخواد بری. دوست داشتم برم ولی دیدم راست میگه. من که اگر قبول بشم هم نمیرم. من خودم میدونم الان چی میخوام. برنامه ریختیم برای عید غدیر. ببینیم میتونیم یه مقدار غذا درست کنیم و پخش کنیم. یه فکر بکر دیگه هم به ذهنم رسیده و اون اینه که اون روز بریم سوپرمارکتهای محل، یه مقدار از بدهیهای دفتری بعضی از هممحلهایها رو تسویه کنیم. یه فکر دیگه هم به ذهنم اومده، میخوام خطبه غدیر رو حفظ کنم. ببینیم انشاءالله تا سال آینده حفظش میکنم. یه چیزی هم همین الان به ذهنم اومد. کلی بادکنک بگیریم و به عشق امیرالمومنین علی، توی خونه رو پر کنیم از بادکنک رنگی. کاغذ رنگی و ... بچسبونیم به در و دیوار و ... شاید بتونیم توی کوچه شیرینی هم پخش کنیم. خدا کنه اون روز هوا خوب باشه. مثل عید قربان و روز عرفه که بارون اومد... ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون...
شما چه برنامههایی برای عید غدیر دارید؟
پ.ن: برای مردم لبنان دعا کنیم که این بحران رو زودِ زود پشت سر بذارند و امید که ما مردم ایران هم از هر کمکی که از دستمون برمیاد دریغ نکنیم.
سلام
چه خوبه که انقده نظم دارین تو زندگیتون... بزرگترین عیب زندگی من اینه به هیچ برنامه و نظمی تن نمیدم!
لذت بردم از برنامههاتون، ان شاء الله که به بهترین شکل اجرا بشند.
کاش نزدیک بودین با همکتاب طرح کلی رو میخوندیم، مدتیه میخوام بخونم همتم نمیشه، چند صفحه اش روخوندم فقط!