چه خبر؟
خبر اول:
راستش خودمم باورم نمیشه ولی دارم به جواب پست قبلیم و خیلی از سوالات دیگهم میرسم. عجیب اینکه جواب رو دارم از جایی میگیرم که فکرشم نمیکردم. دکتر عرب اسدی و دوره مجازی تربیت و کادرسازی. این دوره رو قبلا ثبت نام کرده بودم و دیشب متن پیاده شدهی صوت رو خوندم تا امروز صبح با بچههای دوره و گروهمون، مباحثه کنیم. هممباحثهایهام (فعلا) دو خانم ۶۵ و ۶۳ای هستند و امروز خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم. همون حرفای استاد رو میزدند اما خیلی به دلم نشست.
اینکه هیچ وقت دیر نیست و حتی بدون استاد و دانشگاه و مدرک و ال و بل رشد انسان متوقف نمیشه. رشد تا دمِ مرگ ادامه داره.
اینکه باید طلب کرد. "قول" و "قال" خیلی مهمه. توی پست قبلی که از خدا طلب کردم خیلی سبک شدم. از این به بعد هم باید بدونم هرچقدر این طلب و قول من دقیقتر باشه، نتیجه دقیقتره. چیزی که به خاطر اون شهید آوینی شد: سید شهیدان اهل قلم و خیلی از شهدای دیگه و حاج قاسم با اون قولِ زیبا: خدایا مرا پاکیزه بپذیر...
خب حالا هم انتظاری نیست که با دو کلمه خلاصه از جلسه اول بتونم منظورم رو برسونم اما نوشتم... مثل همیشه.
خبر دوم:
یه خواهر و یه برادر، قراره بچهشون با هم دیگه به دنیا بیاد. الان نمیگم کی هستند ولی نوشتم که در تاریخ ثبت بشه. یکی طلبتون. البته وقتی چهارتا از عمههام با هم بچههاشون به دنیا اومد، جایی ننوشتم. پس بدونید این بار قضیه فرق میکنه :)
خبر سوم:
داریم یه پاتوق کتاب برای خانمها در همهی ردههای سنی راه میاندازیم ان شاءالله. اسمِ قشنگ براش سراغ ندارید؟
خبر چهارم:
امروز ساعت ۳ عصر میتونید در یک نشست با موضوع تکلیف اجتماعی زنان شرکت کنید. لینک رو در کانال @baraye_kari_hastam در پیامرسان ایتا میتونید دریافت کنید و اونجا خودتون ببینید که چه خانمهای فعال و درجه یکی قراره با هم در یک میزگرد به سوالاتمون جواب بدن :)
پنجم:
این یکی خبر نیست ولی تورو خدا نیگا! مادرِ ۲۶ سالهی سه تا بچه، چطوری به دوستش تبریک تولد میگه! :|
سلام صالحه جان
عذرخواهم بابت تاخیر، بسیار شلوغم این روزا.
تجربه ی کتابخونه ی "راجعون" و اگر بخوام خلاصه محضرت عرض کنم، به شرح زیره:
1. مخاطب شناسی: سن گروه مخاطب. سطح سواد. اولویت های دغدغه و منش. سطح اجتماعی_سیاسی_فرهنگی_اقتصادی. تاهل یا تجرد. سطح دین مداری. (این موارد در انتخاب و گزینش کتاب بسیار مهمه)
2. چشم انداز و تعیین هدف: با توجه به مخاطب شناسی صورت گرفته قراره چه هدفی پیش گرفته شه؟ قراره مخاطب در چه نقطه ای تثبیت و یا رشد داشته باشه؟ اصلا هدف از کار استارت خورده برای این قشر جیه؟ (کار بی هدف هرچقدر هم با اخلاص و ذوق و تلاش باشه قطعا نتیجه نمیده.)
3. امکانات: کتاب های موجود و متناسب با مخاطب و هدف. نیروی انسانی پای کار و خوش فکر و "توجیه شده". مکان و زمان متناسب با مخاطب و هدف. (از آسیب های کارهای مقطعی و بی تاثیر بی توجهی به امکانات و توکل و توسل بی پشتوانه است که نشان از بی نظمی و بی فکری داره که خودش نشان از کارهای کوتاه مدت مقطعی هیجانیه)
4. برنامه ریزی: باید تمام سه مرحله قبل در قالب یک نقشه هوایی روی برگه بیاد. در نقشه هوایی همه چیز محاسبه شده. یعنی هرچه دقت و جزئیات بیشتر باشه تلاش و توان بکارگرفته متمرکزتر و ان شالله به هدف نزدیک تر میشه. مسوول کار، وظایف نیروها، زمان بندی ها، لیست کتب، تعیین تنبیه برای دیرکرد، نشان گذاشتن روزها و تاریخ های مهم برای برنامه های جانبی، پیشنهادات ویژه مطالعه، طرح برای تیم شدن و گروه ساختن، تعیین تشویق برای افراد پرمطالعه، کادرسازی، از خود کردن کتابخونه برای محل یا مخاطبان، سپردن این منطقه به خودشون و رفتن شما به منطقه ی دیگه در طول زمان معین، پیش بینی مسایل و مشکلات پیش روی احتمالی، راهکارهای روز مبادا، تعیین سقف مخارج برای هرچه جهادی کار کردن و جلوگیری از اسراف و سرلوحه شدن در کم خرج بودن، و .....
در مورد اسم کتابخونه پیشنهاد میدم بعد از مخاطب شناسی و هدف گذاری، از خود مخاطب ها اسم بگیرید. این خودش بخشی از ازخودشدن و تیم شدن اونهاست. علاوه بر اون شروع حس مالکیت و مسولیت پذیریه. مسوول کتابای من خود بجه ها بودن. در دو سال فقط یک کتاب من گم شد و مابقی کتاب ها رو بچه ها مثل کتابای خودشون محافظت کردن. خودشون وقتی امانت می بردن تو دفتر می نوشتن و خودشون به موقع برمیگردوندن. حتی کتابایی که جلد نداشت و برام جلد کشیده بودن. عید کتابام و تقسیم کرده بودن و هر کدوم پنج تا برده بودن خونه که تو تعطیلات دزد نیاد ببره. اگر به این سطح از مشارکت برسه مخاطب کادرسازی شکل گرفته و میشه ادامه کار و به خودشون سپرد و رفت جای دیگه ای و آباد کرد. کلا نگاه دو به دو و ما و اونا باید نباشه و "ما" کنار هم شکل بگیره.
ان شالله به دردت بخوره. یا علی ع. التماس دعای موثر بودن.