وقت مشاوره
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۳۹ ب.ظ
امروز صبح درحالی از خواب بیدار شدم که خواب دیده بودم بچهی سوممون به دنیا اومده و تو بغلمه. یه دختر بود و من به دور و اطرافیانم میگفتم: باورتون میشه الان سهتا دختر دارم!!! سه تااا!!!
امروز وقت مشاوره داشتم و همسر قرار بود با بچهها باشه تا من برم و بیام ولی خودم پیشنهاد دادم که اونا هم با من بیان تا توی اون مدت برن پارک. همسر رو که از شب قبل که شمارش آرا داشتن، کمبود خواب داشت، بیدار کردم تا صبحانه بخوریم و بریم. بهم گفت خواب دیده که توی دوران خواستگاری از من هست و پدر و مادرش مخالف هستند که ما با هم ازدواج کنیم چون خانوادههامون با هم خیلی متفاوته ولی خودش میگه: نه! من این دختر رو دوست دارم و فقط میخوام با همین ازدواج کنم.
مصطفی گفت که خوابش هم خوب بوده هم بد. بد از این جهت که باز برگشته بود تو اون دورانِ برزخ راضی کردنِ پدر و مادرش و خوب از این جهت که یادش افتاده بود چقدر من رو دوست داره :)
از این جهت که مصطفی معمولا خواب نمیبینه و اگر ببینه حتما تعبیر داره، مطمئن بودم که تعبیر خوابش، اتفاقات امروزه.
وقتی رفتم پیش مشاور و تمام حرفام رو شنید، قرار شد که دو تا کار برای هفته بعد انجام بدم و یکی از اون کارها این بود که باید مشخصات همسر ایدهآلم رو بنویسم. البته مصطفی هم باید این کار رو انجام بده و جلسه بعد، باید با هم بریم اونجا.
مثل دوران قبل از ازدواج... احساس میکنم همهچیز رو میتونیم از اول شروع کنیم. مخصوصا وقتی لیست خصوصیات همسر ایدهآلم رو نوشتم :)
خیلی امیدوار شدم وقتی آخر جلسه از خانم مشاور پرسیدم که مشکل من چیه، گفت انرژیت خوبه و انرژی زیادی داری، هدفهای خوبی هم داری. این خیلی خوبه که جنگجویی و براشون تلاش میکنی اما من رنگ زندگیت رو نارنجی میبینم، این انرژی سرگردانه و باید درستش کنیم...
دوست دارم ببینم جلسه بعد چی میشه. مصطفی چی میگه، خانم مشاور چی میگه. من میدونستم که مشکل رو باید دوتایی حل کنیم اما نمیتونستم مصطفی رو تغییر بدم. حالا خوشحالم که تنها نیستم... شاید خانم مشاور بتونه بهم کمک کنه.
۰۰/۰۳/۳۰
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایانِ آب
هر که او ماهی بود کی فِکْرَتِ پایان کند؟!