صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

مرا تا دل بود، دل‌بر تو باشی 💗

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۲ ق.ظ

همراهی‌های همسر
یکی از دوستان گفتند از همراهی‌های همسرتون ننوشتید. راست میگفت. نگفتم که همیشه هر روز صبح نون می‌خره و گاهی خودش رو مجبور می‌کنه که بنشینه و با ما صبحانه بخوره حتی اگر میل نداره‌. نگفتم که هر وقت بهش زنگ میزنم، احساس می‌کنم چقدر با محبت جوابم رو میده. هیچ وقت من رو پشت خط نگه نمی‌داره. هیچ وقت اگر تماسم رو از دست بده، برای زنگ زدن معطل نمی‌کنه. اگر پیام بدم سریع جواب میده. اگر بگم چیزی بخر، یادش نمیره. معمولا بهش نمی‌گم نرو. اما اگرم بگم فلان‌جا نرو، یه جوری جوابم رو نمیده که قلبم بشکنه. هر وقت بگم دوستت دارم، بهتر از من بهم جواب میده. اگر بهش توجه کنم، نگاهش رو از من دریغ نمی‌کنه. این چند وقت می‌گفت دست به ظرف‌ها نزن، من می‌شورم و مردانه می‌شست. می‌گفت جارو نزن و مردانه جارو می‌کرد‌. می‌گفت مرتب نکن و در حد توان وسایل رو جمع می‌کرد. همسرم مرد خیلی خوبیه. وسط همه‌ی مشغله‌هاش، همیشه شب‌ها بی‌برو برگرد یادش نمیره که زباله‌ها رو از خونه ببره و احتمالا فقط بچه‌دارها میدونند که من از چی حرف میزنم.
اما مهم‌تر از همه‌ی خوبی‌هاش اینه که دلم به دلش و دلش به دلم وصله. توضیح پروفایل‌ من اینه: مرا تا دل بود، دل‌بر تو باشی💗. بعضی‌ها فکر می‌کنند این فقط یه جمله عاشقانه و برای شوآف و فخرفروشیه اما به نظر من، دل خیلی مهمه. اگر اون روزی که اومد خواستگاریِ من، هیچ‌چیز، از خانواده و خط و ربطش، موقعیت تحصیلیش، پول نداشته خودش و پدرش یا چهره‌ش، هیچ‌کدوم دلم رو خوش نکرد، اما یه چیز آرومم می‌کرد و اون دل بود. دلِ دوتامون مطیع یک رهبر بود...
یادمه اون روزا چقدر این نوای میثم مطیعی رو توی خونه بلند بلند می‌خوندم: ای حسرت جان و تنم، تنها دلیلِ بودنم... آه ای شهادت العجل... چشم من و امر ولی، جان من و سید علی...
تا کور شود هر آن کسی که نمی‌تونه ببینه. تا کور بشه دشمن ولایت... دشمن امام حسین...
یاس فلسفی
یادش به خیر. اون هفته‌ای که حالم خیلی بد بود، به یاس خاصی دچار شدم. پیام‌هام به همسرم تو اون شرایط خیلی جالبه. براتون اینجا میذارم که بخونید:
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۲۱] صالحه: نمی‌دونم چرا، احساس میکنم تبدیل به یه پوسته شدم.
هیچی توم نیست
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۲۲] صالحه: هرچقد می‌خوام بفهمم قبلا چطوری اونطوری بودم که قبلا بودم نمیتونم
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۰] صالحه: ای کاش می‌تونستم تصور کنم که همه‌ی کارها رو میتونم بدون تو انجام بدم
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۱] صالحه: ای کاش میتونستم واقعا همه‌ی کارها رو بدون کمک تو انجام بدم و میدادم
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۲] صالحه: اعصابم خورده. آدما واسه چی ازدواج می‌کنن آخه. ای کاش معنی ازدواج و زندگی مشترک رو نمیفهمیدم. حیف که میفهمم بدبختانه
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۲] صالحه: بعدش دیگه به بودن و نبودنت اهمیتی نمیدادم، تو هم به جنگ و پیکارت میرسیدی
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۶] صالحه: یا ای کاش میشد آدما تفریحی با هم بودن، هر وقت دوست داشتند و توی دنیا مفهومی به نام تعهد وجود نداشت. آدم متعهد و غیر متعهد نداشتیم توی دنیا. همه تک تک زندگی می‌کردند، زندگی ها تک نفره بود.
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۳۸] صالحه: بچه‌ها نیاز به مادر نداشتند، نیاز به پدر نداشتند. چیزی به اسم این دوتا وجود نداشت. تک سلولی تکثیر میشدیم... فرآیندش فرق می‌کرد اصلا که آدما بعدا احساس نکنن که تنها هستند
[۱۱/۷،‏ ۱۲:۴۰] صالحه: از اول چیزی به اسم با هم بودن معنی نداشت. مثل قطره‌های دریا کنار هم بودیم نه مثل حیوانات . مثل برگ‌های درختا و درختای جنگل کنار هم بودیم نه مثل قلم و کاغذ که برای معنا داشتن به هم دیگه احتیاج دارن.
اما بعد از همه‌ی اون اتفاقات، صبر جدید و الهام جدیدی به قلبم وارد شد. گفتم: من توی جهاد خودم هستم. مصطفی‌ هم جهاد خودش رو داره. نباید جهادش رو به خاطر جهاد خودم مختل کنم. یه آرامشی به دست آوردم که الان حتی اگر ده تا بچه‌م رو از دست بدم، دلم نمی‌خواد دست از تلاش بکشم. یه آرامشی که حتی اگر خدا به من فقط همین دوتا داده و بخواد همین دوتا رو ازم بگیره و دیگه هم بهم بچه نده *۱، فقط میگم: خدایا نذر تو بودند، تقبل منا هذا القلیل. من دلم می‌خواست کمّاً و کیفاً در خدمت تو باشم، عبد تو باشم، مطیع نایب امامت باشم... نشد، تقبل منا هذا القلیل.
عشق
اون چند روز یاس فلسفیِ من نتیجه‌ش این بود که دلم فقط مرگ می‌خواست. دلم نمی‌خواست این جاده رو ادامه بدم. اما یادم رفته بود که عشق! عشقم را باید در صراط مستقیم فریاد بزنم. بلند بلند ترانه عاشقی بخوانم تا خودم! همسرم و بچه‌هام و همه‌ی دور و اطرافیانم یادشون نره که ما واسه‌ی چی اینجاییم!
ای حسرت جان و تنم رو باید می‌خوندم. چشم من و امر ولی، جان من و سید علی رو باید می‌خوندم...
فردای اون روز و شبِ کذایی، اذان مغرب رو که گفتند، بلند بلند خودم اذان و اقامه گفتم.*۲ دخترم داشت بازی می‌کرد، نگاهم کرد. زینب بغلم آرام بود. و من ادامه میدادم: استغفر الله من جمیع ما کره الله، استغفرالله ربی و اتوب الیه، ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین. بذلک امرت و انا من المسلمین.

دلم می‌خواد مرتب تکرار کنم: اشهد ان لا اله الا الله... اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمدا رسول الله... اشهد ان محمدا رسول الله. اشهد ان علیا ولی الله... اشهد ان علیا حجت الله‌‌‌‌. اونوقت شبا که ساعت نزدیک ۹ میشه همه آروم زیر لب تکرار کنیم: یا محمد یا علی، یا علی یا محمد، اکفیانی، فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران؛ یا مولانا یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث، ادرکنی ادرکنی ادرکنی الساعه الساعه الساعه العجل العجل العجل. فقط وقتی هر دوتای این کارا رو انجام بدیم ربط بین اونی که شهادت به حقانیتش میدی و ازش کمک می‌خوای معلوم میشه.
دلم می‌خواد هر وقت سخنرانیِ حضرت آقا بود، همسر خونه باشه، دور هم بشینیم و بیانات آقا رو گوش بدیم. بچه‌هامون یاد بگیرن یادداشت بردارن از حرفاشون. یه بار که آقا امر کرد، برای ابد الدهرشون اون فرمان رو نافذ ببینند اینقدر که مطیع باشن.
پاسخ عاشقانه
اون اذان گفتن من عجیب بود حتی برای خودم. ولی الان میفهمم که عجیب نیست. آدم وقتی کسی رو دوست داره باید داد بزنه و بهش بگه که دوستت دارم. وقتی سکوت می‌کنم و به همسرم نمیگم که چقدر دوستش دارم، حالم بده، افسرده و پژمرده میشم. اما وقتی میگم بهش "دوستت دارم"، اون جوابم رو میده. حالا هم اگر من بگم "یا صاحب الزمان! من تو رو دوست دارم، هر کاری نائبت بگه حاضرم انجام بدم، تا تو یک دقیقه زودتر ظهور کنی" امام زمان میشنوه و جوابم رو میده. یک عمر توی اذن دخول به حرم امام رضا خوندم:
اللهم انی اعتقد حرمه صاحب هذا المشهد الشریف فی غیبته کما اعتقدها فی حضرته و اعلم ان رسولک و خلفائک علیهم السلام احیاء عندک یرزقون، یرون مقامی و یسمعون کلامی و انک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذید مناجاتهم.
چرا قاعده به این سادگی رو نفهمیدم که همونقدر که من از جواب ابراز علاقه‌م به همسرم، انرژی میگیرم، صدها هزار برابر، از جواب سلام و ابراز ارادتم به پدرانِ معنوی و سرورانِ دنیا و آخرتم انرژی میگیرم. چه اشتباه و حسرتی...
وقتی بلند میگم اشهد ان محمدا رسول الله؛ اشهد ان علیا ولی الله؛ دلم می‌لرزه، صدام می‌لرزه؛ این همه عشق رو چرا توی دلم زندانی کردم؟ چرا؟ مگه دوران بنی امیه و بنی عباسه؟ چرا نگفتم؟ مگه انقلاب نشده برای همین چیزها؟ برای نان و آب و نفت انقلاب نکردیم که! برای همین عشق‌ها بود... عشق‌هایی که بخش عظیمی از حافظه‌ی تاریخی ما پر شده از شعائرشون اما متاسفانه فراموش می‌کنیم با چه عشقی اونا رو تکرار می‌کردیم... عشق‌.
دل‌
مرا تا دل بود، دل‌بر تو باشی💗. اولش دل من و دل همسر، به هم گره خورد، شد یه بخش ارزشمندی که قابلیت رویش داره، قابلیت زایش و تکثیر داره. ما اولین بخش از جبهه و صف پیوسته‌‌ای هستیم که بر پایه ایمان و ولایت رسول و اهل بیتش، در مقابل جبهه کفر قراره ایستادگی کنه. ما باید هر چقدر که می‌تونیم، از درون و بیرون، جبهه رو گسترش بدیم و پیوستگی‌های اون رو محکم‌تر و منظم‌تر کنیم. این وظیفه‌‌ی ماست. وظیفه‌ی ماست.‌ وظیفه‌ی ماست.
حالا دیگه هر چیزی که پیش بیاد مهم نیست.‌ الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.*۲


*۱: وقتی کتاب "من میترا نیستم" رو خوندم به این نتایج رسیدم. الحمدلله.

*۲: وقتی بچه‌ها به دنیا میان باید حتما براشون اذان و اقامه بگیم.
*۳: یادش به خیر، سال ۹۸ که سیل اومده بود و همسر می‌خواست بره کمک، هفت ماهه باردار بودم. چقدر سختم بود تنها موندن. دلم نمی‌خواست بره اما نمی‌گفتم نرو. دلم نمی‌خواست کافر بشم. تفال زدم به قرآن. این آیه اومد. چقدر گریه کردم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۲۳
صالحه

نظرات  (۷)

۲۳ آبان ۹۹ ، ۰۰:۴۸ پلڪــــ شیشـہ اے

ای جان ای جان

چه قدر نیازه آدم این ها رو زنده کنه واسه ی خودش

ممنون که نوشتی شون :*

۲۳ آبان ۹۹ ، ۰۲:۴۲ زینب صابری

عالی بود 😔تلنگر حسابی 

چه خوب بود :)

سلام:)

برای مطیع شدن دل ما هم دعا کن:)

در پناه خدای محمد ص باشی صالحه!

اون روز خواستگاری، چی شد که قبول کردین؟

منم رمز می خوام.

۲۸ آبان ۹۹ ، ۲۱:۴۰ کیمیا مهاجر (پرستوی عاشقِ سابق)

سلام صالحه جون

چقدر به همچین پستی نیاز داشتم...

۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۴:۳۰ عطیه علی همتی

مراحل حیات رو طی کردین
هر مرحله ، احساس تولد دوباره داره..
خدا همه مون و زنده کنه الهی

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">