مادرانه پدرانه ۳
پنج شنبه شبی که گذشت ما میزبان سه خانواده بودیم که برنامه اصلی این بود که ۸ تا بچه کوچولو قرار بود با هم بازی کنند. (با احتساب دوتا گل دختر خودم)
از صبح خونه رو جارو زده بودم. دو مدل میوه گرفته بودیم و فقط سه تا انار! انارها رو تیکه تیکه کردم و توی ظرف چیدم... مخصوص مامانها و بچههاشون.
دیگه مونده بود تمهیدات جانبی: پازلهای فاطمهزهرا رو از قفسه کتابخونهاش برداشتم و یه جا قایم کردم. همینطور تمام مواد رنگی مثل پاستیل روغنی و مداد شمعی و آبرنگ و حتی مداد رنگیها.
همینطور بعضی از چیزای خطرناک مثل قیچیها و چسب و خمیربازیها و ...!
ولی با این وجود به محض ورود وروجکها به خونه در اتاق فاطمهزهرا یک بیگبنگ واقعی اتفاق افتاد و همهچیز روی زمین پخش شد. عجیب هم نبود. این حاصل فعالیت دو دقیقهای ۴ تا پسر بود. فقط بهشون گفتیم که باید توی اتاق بازی کنند و هیچ چیزی توی حال نیارن. چون زحمتمون چندین برابر میشد. چون هم خودشون زیاد بودند و پر جنب و جوش و هم اسباب بازیها زیاد و هم خونه بزرگ. اتاق هم البته کوچیک نبود. برای همین کوتاه نیومدیم و اگر نیاز به فضا داشتند براشون کمی وسایل رو مرتب میکردیم. و چه کار بیهودهای میکردند مادران! :)))
اما در مورد اینکه چقدر خوش گذشت واقعا نمیتونم چیزی بگم. خیلی خوب بود. بچهها بازی میکردند! وسیلههای بازی رو خراب میکردند :)))! میوههایی که از قبل پوست کنده بودند رو میخورند و از دهنشون رو زمین تراوش میکرد!:))) آخ که چقدر این صحنهها شیرین و بانمک بود! گاهی هم با هم دعوا میکردند ولی بازیشون بیشتر بود و چون تعدادشون زیاد بود خودخواهیشون کمتر بود. و خلاصه دیدن کارهای بچههای بزرگتر کنار بچههای کوچیکتر خیلی جالب بود. و چون پدرها یک ساعتی از خونه رفته بودند بیرون، وقتی برگشتند و موقع شام، بچهها دوست داشتند پیش اونا بشینند و ما مادرها هم در این میان کلی فرصت داشتیم که حرف بزنیم و تبادل اطلاعات کنیم و خوش بگذرونیم.
جاتون خالی بود.
البته فردا صبح تا ظهر من مشغول بودم به جابهجایی وسایل آشپزخانه و شستوشو. مرتب کردن اتاقها و چیدن دوباره وسایل بازی در کمد اسباببازی و جارو... جارو و جارو ... و همسر هم رفته بود جلسه و تنهایی انجام دادم. در نتیجه من شاکی شدم که روز جمعه روز خانوادهاست و یه مقدار بحث و گفتگو در این خصوص باید میکردیم و نیاز به همفکری جدید بود.
اما داستان همچنان ادامه دارد.
امشب هیئت داریم خونمون. همون مهمونها + بچههای هیئت بیتالرقیه. نمیدونیم هم چند نفر میشن.
فقط امیدوارم امشب هم مثل اون شب همه چیز خوب پیش بره :)
سلام
نیاز به همفکری😤💪 بود؟ :))