صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۲ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

قضاوت‌های احمقانه ۲

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۱۶ ب.ظ

خانم‌جلسه‌ای که براتون توی مطلب قبل گزیده‌ای از افکارش رو نوشتم، یک جلسه برای خواص از شاگردانش داره و یک جلسه برای عموم. چند نفر از شاگردهای کلاسش هم یک جلسه برای نوجوانان دارند ولی اصلا افرادی با تیپ مذهبی رو توی اون کلاس نوجوان راه نمیدن و اجازه صحبت بهش نمیدن مگر اینکه دختر نوجوان داشته باشه.
من تصمیم گرفتم به هر ترتیبی شده حتما اون جلسه نوجوانان رو برم تا ببینم حرف حسابشون با یک نوجوان مطالبه‌گر چیه و همین‌کار رو هم کردم. یه روز عصر بعد از کلی گشتن و پیدا نکردن آدرس، بلاخره خونه‌ای که جلسه توش برگزار میشد رو پیدا کردم و دیدم در ساختمون باز هست. داخل شدم و رفتم بالا و توی پاگرد طبقه بعد، چادر و روسری‌م رو درآوردم و تا کردم گذاشتم توی کیفم و کلاه ورزشی داداشم رو که با خودم آورده بودم، سرم گذاشتم و در کیف رو بستم. کلاهِ سویتشرتم رو هم انداختم روی سرم و رفتم پایین در زدم.
خانمی که در رو باز کرد انقدر از دیدنم خوشحال شد و کلی بفرمایید و تعارف و احترام... تا به حال ندیده بودم یک خانم مذهبی از یک خانم مذهبی دیگه انقدر استقبال گرم کنه ولی من دیگه مذهبی نبودم! من یه دختر بدحجابِ ناهنجار بودم. 🤣🤣🤣
نشستم و دیدم یک خانمی اونجا نشسته بود و بدون اینکه به مطلبش احاطه کامل داشته باشه یا منبع اطلاعاتش رو ذکر کنه، برای کمتر از ده تا نوجوان صحبت می‌کرد. البته که جمع خوبی بود و همت خیلی خوبی داشتند چون صرف جلسه گرفتن هم کار راحتی نیست...
آخرای صحبتش هم یک گریزی زد به اغتشاشات و شعار زن زندگی آزادی.
من ناظر به صحبتای خانم‌جلسه‌ایِ عزیزشون بحثی شروع کردم و خلاصه گفتگو جنجالی شد. اما جالبه که جواب من رو یک خانمی میداد که بعدا فهمیدم خیلی شاگرد قدیمی خانم‌جلسه‌ای مذکور نیست.‌ بلکه کلا ۴ سال هست که شاگرد ایشون شده و قبلا بدحجاب بوده و شوهرش هم اصلا حزب‌اللهی نیست بلکه یک دانشگاهی با نرم‌افزار فکری لیبرال و دال مرکزی آزادی هست. اون خانم جوان پاسخ‌هایی به من میداد که اصلا از دستگاه فکری خانم جلسه‌ای درنمی‌اومد.
افکار خانم جلسه‌ای مذکور، بین تحجر و اسلام انقلابی بود ولی دال مرکزی صحبت‌هاش امنیت هست. نگاهش به زن و خانواده شبیه حرفای عباسی ولدی در جلد دوازدهم منِ دیگر ما هست ولی خیلی بدتر و مزخرف‌تر.‌ اما اون خانم جوان مدام با من از حقوق و آزادی حرف میزد و چون حقوق خونده بود از دادگاه‌ها هم دفاع می‌کرد. من متعجب بودم چطور از کارنامه دستگاه قضا در پرونده‌های زنان داره دفاع میکنه؟ جز این بود که خودش هم با اون نگاه امنیتی داشت حجاب و زن رو فهم می‌کرد؟ مثلا به من می‌گفت: "شوهر این خانم؛ (اشاره به همون خانمی که بحث رو ارائه داد) وقتی دخترای بدحجاب رو توی خیابون ببینه که دیگه رغبت نمی‌کنه برگرده پیش خانومش! ببین این خانم سه تا هم بچه‌ داره. برای ایشون مهمه که شوهرش رو حفظ کنه. ولی شما مجردی و تازه ۱۷ سالت شده و چیزی برای از دست دادن نداری و برات مهم نیست یک خانواده رو داری از هم میپاشونی!" من: 😐 (توی دلم: واقعا فاجعه‌است که سطح حجاب رو از قاعده‌ای برای تنظیم روابط اجتماعی زن و مرد (در خانواده و اجتماع) تقلیل دادید به سطح حفظ خانواده‌ی زنانِ محجبه! فاجعه مع الصلوات!)
ولی از شوهرش میگفت که چطور اون رو همونجوری که هست پذیرفته و من سعی داشتم بهش بفهمونم که هیچ پسر حزب‌اللهی با چارچوب فکریِ خانم جلسه‌ای (تحجر!) با حرف از آزادی به همسرش آزادی نمیده! اصلا میگه یعنی چی آزادی آزادی! بشین تو خونه!
من حتی از دخترای جمع پرسیدم دور و برتون ندیدید مردایی که جلوی فعالیت اجتماعی همسرشون رو می‌گیرند؟ طنز تلخ اینکه یه خانمی گفت: نه شوهرم همیشه به من آزادی میده. بعد دخترش گفت ولی دامادمون به خواهرم هیچ آزادی‌ای نمیده!
بدتر از همه اینکه چون من ظاهرم دیگه خیلی اونوری بود، فکر می‌کردند من از آزادی، روابط نامشروع و خلاف شرع می‌خوام. من سعی داشتم بهشون بگم همین افکار خودتون هم جواب نمیده، اما اونا می‌خواستند من رو قانع کنند.
همون خانمی که اولش خیلی گرم ازم استقبال کرد، وسطای بحث با یه حرصی گفت: میدونید مشکل ساحل جان چیه؟ آزادی‌های زن غربی رو می‌خواد و حقوق زن در اسلام رو! اینا با هم جمع نمیشه!
راستی اینم نگفتم که ساحل هستم! ۱۷ ساله از تهران 🤣🤣🤣
تا آخرش هم شک نکردند بهم! اونم با اون همه قلمبه سلمبه صحبت کردن من و آیه و روایت‌ها و حقوق زن در اسلامی که من بلد بودم و حرفایی که در مورد ساختار و حاکمیت و ... میزدم. 😐
خنگیِ زیادشون در نفهمیدن این که من اصلا و ابدا نمی‌تونم یک دختر ناهنجار باشم، جوک‌های ما رو در طول هفته بعد ساخت و تجربه‌ی بامزه‌ای برای من شد.
به این فکر کردم که اگر در مورد من اینقدر پیش‌داوری نمی‌کردند شاید یه چیزی هم یاد می‌گرفتند! دلیلش اون خودی و غیر خودی‌سازیِ خانم جلسه‌ای مذکور هست. خودی یعنی چادری و با اغماض: بعضی از اونایی که حجابشون کامله.
غیر خودی یعنی بدحجاب و کم‌حجاب و بی‌حجاب و اونایی که ناخن کاشته‌اند و ...


به مامان میگم خانم جلسه‌ای رو یه شب دعوت کن باهاش حرف بزنیم. میگه نه، چون بعد از مشکلات جسمی‌ای که داشته دیگه کشش بحث نداره.
بعد میگه ولی میتونیم شاگردای خوبش رو دعوت کنیم.
حالا من موندم اگه من رو بشناسند چطور کارم رو توجیه کنم؟ :/ خیلی بد سرکارشون گذاشتم. :(

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۴
نـــرگــــس

نظرات  (۱۱)

۱۴ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۰ پلڪــــ شیشـہ اے

:)) وای خیلی خوبی

تا آخر داستان باورم نمیشد.

پاسخ:
خودمم باورم نمیشه 🤣
۱۵ آذر ۰۱ ، ۰۰:۱۹ پلڪــــ شیشـہ اے

جدا چه جالبه این بحث

جسارتت رو تحسین میکنم. کاش باهاشون صحبت میکردید.

راستش منم فکرم مثل اونهاست. در مورد اون حجابی که گفتی تقلیل یافته میبینندش. 

بیا و بهم بگو باید چه طوری دیدمو عوض کنم. منبع برای مطالعه یا گوش دادن.

یاد افکار قبلی خودم زمان مجردی که میافتم و نوشته هامو میخوندم، واقعاً یه نا پختگی خاصی داره. انگار یه فضای فانتزی مذهبی بسته

 

پاسخ:
من الان خودمم تازه وارد چارچوب جدیدی شدم که استادم برام تصویر کرده‌....
ولی منبع کتاب خانواده‌ که بیانات حضرت آقاست و حجاب شهید مطهری به نظرم هنوز خوندنی هستند.
باید با نگاه اجتماعی مطالعه‌شون کنی
۱۵ آذر ۰۱ ، ۰۰:۲۲ مهدی ­­­­

کار جالبی کردی که خودت رو تغییر دادی تا واکنششون رو ببینی. و مهم تر از همه واکنش خودت.

پاسخ:
تجربه‌ی خیلی خوبی بود. من که همون آدم بودم اما اونا واکنش‌هاشون خیلی شرق و غرب بود!

از حرفای عباسی ولدی بدتر و مزخرف تر!!🙄

پاسخ:
جلد ۱۲ من دیگر ما رو خوندید؟
۱۵ آذر ۰۱ ، ۰۹:۴۳ مهتاب ‌‌

اگه واقعا برداشتن حجاب انقدر سن رو میاره پایین، لازم شد منم به این جنبش ملحق شم😌

پاسخ:
😅 نه خیرم. من کلا چهره‌م به سنم نمی‌خوره 😌
بعدشم چون درگیر قضاوت ارزشی شخصیت من بودند؛ هوشمندی‌شون رو کلا از دست داده بودند🤣
۱۵ آذر ۰۱ ، ۱۳:۲۹ فاطمه صاد

اصلا با عباسی ولدی نمی‌تونم کنار بیام

پاسخ:
واقعا حیف درختایی که برای اون جلد ۱۲ قطع میشه...

بله جلد دوازدهم و سیزدهم رو خوندم

به کجای مباحث نقد دارین؟ 

پاسخ:
واضح بگم:
شغل زن رو مادری عنوان میکنند (که حدودش رو وارد تکلیف اخلاقی و حداکثری میکنند)
شغل مرد رو نان آوری (بعد برای مرد صرف وظیفه‌ی حقوقی و حداقلی رو مطرح می‌کنند)
نقش مادری در برابر نقش پدری و همسری در مقابل همسری هست.
دومین مساله اینه که در مورد مساله مسئولیت اجتماعی و تکالیف دینی زن در حیطه اجتماع سکوت می‌کنند.
نگاهشون به زن سنتی هست... فداکاری‌هایی که اسلام برای زن در مقام مادری واجب ندانسته رو هم بر عهده زن ثابت می‌دونند!

۱۵ آذر ۰۱ ، ۲۳:۲۷ پلڪــــ شیشـہ اے

ممنون عزیزم

ان شاءالله بخونمشون

خانواده رو چندین سال پیش خوندم. اما نظام فکریم متفاوت بود.

چه جالب. چشم

پاسخ:
قربونت برم. قابلت رو نداشت.

توی گرفتاری بدی افتادید

میخواید خاطره نگاری هم بکنید بحث تخصصی و علمی میشه...

این یعنی اینها رو نمیشه از هم تفکیک کرد

پیشنهاد من به رشته تحصیلی شما، برسونید به بچه های بالا:

تمامی رشته هایی که نقشی در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های اجتماعی و حکومتی و حمکرانی دارن باییییید با اصول هنر و رسانه آشنا بشن...

 

پیشنهاد میکنم در کنار رشته تحصیلی تون برید به سمت نوشتن یه فیلم نامه ۵ دقیقه ای...

خیلی موجب رشدتون توی رشته تحصیلی تون میشه

این مطلب روایتگری خوبی داشت

هم هم بخش سلبی محتواتون وضوح نداشت هم بخش ایجابی...

 

 

پاسخ:
سلام علیکم.
😅 گرفتاری چرا؟
من گفته بودم که همسرم یک شتابدهنده‌ی استارتآپی دارند؟ فقط هم زنانه و دخترانه است. یعنی حتما ایده پرداز باید یک خانم باشه. 
بین ایده‌هایی که پذیرش شدند و به مرحله‌ی ارائه اولیه و نوشتن پلن کسب و کار رسیدند یکی از دوستان قدیمی من هست که گروه تئاتر داره و دغدغه‌ش مسائل دینی و نوجوان‌هاست.
یعنی باورتون نمیشه چقدر دلم می‌خواد براشون یک نمایشنامه بنویسم... 
ولی خب کار اصلی من فعلا اینه که پانل و میز اندیشه‌ورزی انقلاب اسلامی رو می‌خوام اونجا پیش ببرم. بچه‌های دغدغه‌مند و اهل فکر رو جمع کنم (من جمله دوستانی که استارتاپ فرهنگی دارند) تا با هم رشد کنیم و به چارچوبهای محکمی برای کار فرهنگی برسیم در درجه اول (صحبتای آقا در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی رو دیدید؟) من فکر می‌کنم کار عمیقی در نهایت در این شوراها صورت نمیگیره. ما جوان‌ها باید خودمون به فکر باشیم.
اما در کل، اینکه چرا اصلا دغدغه‌ی طرح این مباحث رو به صورت واضح در اینجا ندارم اینه که در پایان‌نامه‌م ان شاءالله همه‌ی این مطالب هست. مخصوصا اصول بحث.
خیلی دوست دارم زودتر تموم بشه و انرژیم رو اونجا متمرکز کردم و اگه خدا بخواد دوست دارم کارم چاپ بشه. 
ولی دیگه حیفم اومد این خاطره رو اینجا ننویسم. خیلی بامزه بود.

توی خط آخر، دو تا "هم" نوشتم

میخواستم بنویسم: اما هم بخش سلبی محتواتون وضوح نداشت و هم بخش ایجابی...

اشتباه تایپی بود

گرفتاری از این جهت که میخواستید فقط مطالب خاطره نگاری رو حفظ کنید...

بعد دیدم مطلب داره به سمت توضیحاتی میره که باز باید بحث تخصصی بشه...

 

خوبه که رفیق تئاتری دارید...

باهاشون بیشتر دمخور بشید متوجه میشید چرا غالبا هنرمندا متوجه جایگاه حساسشون نیستن...

ولی عرصه بسیار موثر و لازمی هست...

همیشه میگم توی فلسفه یه زمانی یکی مثل ملاصدرا پیدا شد و خیلی سنگ بناها گذاشت و خیلی گره ها رو حل کرد...

اما امروز توی عرصه هنر و رسانه دهها ملاصدرا نیاز داریم...


در مورد کار همسرتون هم جدای از توانمندیشون و موضوع شغلشون که خیلی عالیه... یه امتیاز مثبت به شما باید داد که مانعشون نمیشید برای کار کردن توی اون محیط...

پاسخ:
اون تصمیم رو گرفتم، بعد رفتم از اولین مطالب وبلاگ شروع کردم به خوندن.
برام جالب بود که هنوز پای خیلی از حرفام موندم. 
بعد دیدم خیلی فایده‌ای نداره. ضمن اینکه خیلی همه‌ی آرمان‌هام به زندگیم گره خورده.


آره. من مانع همسر نمیشم. ایشون هم متقابلا همینطوره. به ایشون هم باید کلی امتیاز داد :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">