سلطان غم، مادر
یادتونه تو مطلب "چمه من" گفتم نمیتونم بخندم؟
گرچه مطلب رو با یه هیجان آنی نوشتم امّا آقا امیرالمومنین که قربونشون برم، هزاران سلام و ثنا به درگاهشون که هنوز یه بارم نتونستم برم زیارتشون، میفرمایند: حفظ و به کارگیری تجربه نوعی پیروزی و موفقیت است :)
دیروز مامانم گفت تو کلاس "طب و خانواده"شون، استادشون گفته که خنده از سودای طحاله. وقتی طحال خالی از سوداست، فرد نمیتونه بخنده و چارهش عرق کردنه!
یاد حرفای دکتر داوود افتادم. بهم گفته بود: "کبدت ضعیفه، کلیههات ضعیفه، پانکراست هم ضعیفه، سوخت و سازت ضعیفه، مزاجت متعادله و سودا نداری"
هی دارم با خودم میگم چرا دکتر نگفت اینکه سودا ندارم، بَده؟ من فکر میکردم خوبه! :/
یادتونه دقیقا تو مطلب قبل از اون مطلب هم در مورد کوه گفتم، که وقتی رفتم چقدر حالم خوب شد و از این حرفا! سه هفته رفتم، این هفته هوا خیلی یخبندان و طوفانی بود، نرفتم.
ای خدا! از رحمتت دور کن اون کرونایی رو که باشگاه رو از من گرفت! آمین. دیروز صبح بین الطلوعین، ده دقیقه ورزش کردم، شارژ شدم ولی خیلی زود، عین این جاروشارژیهای مسخره، باتری خالی کردم و گرفتم خوابیدم. تازه شبش هم که مطلب قبل رو نوشتم، کلا دِپِ دِپ بودم. نمیدونم فهمیدید خندهی توی عنوان و متن هم الکیه یا نه؟! هرچی هست مهم اینه که الان من کشف کردم مشکلم چیه! ممنون از دعاهاتون. دعا اثر داره.
حالا شنیدید میگن شکلات، نمیدونم باعث ترشح چه هورمونی میشه که آدم با خوردنش احساس شادی میکنه؟ حالا شکلات خوب از کجا بیارم؟ اصلا واسه همینه اینقدر بادمجون دوست دارم، این میوه بهشتی تامین کننده سوداست... اما بعدش چی؟
همهی سوداهای عزیزم توی بارداریهام توسط بچه، بلعیده میشه. ذوق میکردم ولی نمیدونستم دارن شادیهام رو میدزدن. جیگر یعنی همین. یه تیکه خفن و درجه یک از وجودم رو دادم بهشون: سودا! همون چیزی که عشق رو در وجود انسان به جریان درمیاره. از بس عاشقشونم، با هر قطره اشک و با هر نالهشون، سوداهای وجودم آب میشن و لبخند از صورتم پر میکشه و برنمیگرده. اگه مامانا به نظر غمگینن، عیبشون نکنید. اونا شادیهاشون رو هم بخشیدن.
《بچههای عزیزم، زود بزرگ بشید! بیایید مادرتون رو ببرید کوه، بعدش بریم کافه، شکلات داغ بخوریم، برگردیم خونه، با هم بلند بلند آواز بخونیم و بخندیم...》
پ.ن: حالا متوجه شدید چرا به مادر میگن: سلطانِ غم؟
پ.ن ۲: طبعا این نوشته فاقد ارزش علمی است.
چون بچه سودای مادر را می خورد......
اینکه یه نفر احساس غم مدوام داره چی،؟؟