صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

خب کلاس نظم تموم شد و یک منِ منظم‌تر و کمال‌گراتر از من متولد شد. وقت صبح‌ها برام آزاد شده و تصمیم گرفتم این وقت رو اختصاص بدم به پایان‌نامه و پروژه مشترک با نسیم جانم. دیگه شب قبل از خواب نمی‌نویسم. با این دست درد و مچ درد. احتمالا از این به بعد هفته‌ای یک بار بنویسم اینجا.


زندگی از این هیجان انگیزتر نمی‌تونه بشه... نه محض خاطر این چند جمله‌ای بالایی. بلکه چون انگار فیلم زندگی روی دور تند هست و ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین چیزها برای من، یک عالم درس زندگی و فلسفه با خودشون دارند.* تصور کنید چقدر باید وقت بگذارم اگر بخوام همه‌شون رو بنویسم.
دیروز از پیک نیک آخر هفته فامیلی داشتیم برمی‌گشتیم. ما و بابا و مامان. انقدر احساس رضایت داشتم... انقدر احساس رضایت داشتم که دلم فقط سکوت می‌خواست و اتفاقا همه در سکوتی عجیب غرق شده بودند. پنجره رو باز کردم. باد به صورتم می‌خورد انگار پنکه‌ای با هزاران پرّه از جنس پَر محکم به صورتم سیلی میزد. چشم‌هام رو بسته بودم.
می‌خواستم تمام آن چیزی که خداوند به من داده رو در آغوش بگیرم با عشق. من جمله همه‌ی این چیزهایی که خوشایندم نبودند اما من رو صاف و صیقلی کرده بودند. احساس کردم زندگی من پر است. پر! نه پوچ نه خالی نه دارای خلا. پُرِ پر. روح‌القدس خودش هر نقطه‌چینی را برایم پُر می‌کند. فرشته‌ها به دادم می‌رسند. خوشحالم می‌کنند.‌ دیگر وقتی اذان اقامه می‌خوانم مثل قبلا‌ترها بغض نمی‌کنم. با غرور می‌خوانمشان. دیگر چیزهایی را که پیش‌تر از دست دادم نمی‌خواهم، حجمِ وسیعِ پُری شده‌ام که دلبستگی‌های قبلی‌ام پیشم حقیرند.
اما اما اما
هنوز می‌خواهم. هنوز طلب دارم هم از دنیا هم از عقبی. اما دیگه ناکام نیستم‌. این روزها منتظر یک رویداد با عظمت و شگفت انگیزم. این هفته در انتظارم. می‌خواهم ببینم زندگی از این هم هیجان انگیزتر میشه یا نه؟ دقیقا اون لحظه‌ای که احساس می‌کنی خدا تو رو انتخاب کرده. خدا برات نقشه چیده و تو ازش خبر نداری. چون قراره برای جشن تولدت سوپرایز بشی. سینِ برنامه رو یک دانای مطلق و قادرِ مطلق چیده! وای!!! شاید آدم بتونه از خوشحالی قالب تهی کنه حتی.
نشونه‌ی این‌ها برای من از خاطر بردن ثبت نام برای استعداد درخشان هست. حس می‌کنم این دفعه فرق می‌کنه...
شاید فکر کنید از سرتا پای این متن هم که داره خودمحوری و خودخواهی می‌باره اما نه! من در عین عشق ورزیدن به خودم، به پیرامونم دارم عشق می‌ورزم بدون اینکه مزاحمتی این میان باشه. این خودی که بزرگترین نشانه‌ی وجود آفریدگاره، مگه انسان چاره‌ی دیگه‌ای هم داره جز عشق ورزیدن بهش؟ عظمت پروردگار هیچ وقت درک نمیشه اما عظمت درونِ انسان، به علمِ حضوری درک میشه‌ و به حکم اتحاد علم و عالم و معلوم، مادامی که این دنیای درون رو اکتشاف نکنی، بر هیچ چیزی از خالقت دست پیدا نمی‌کنی...


*ماجرای مهدی و ماجرای عارفه که اندازه یک داستان بلند جای پرداخت داره اما ننوشتنم این قدر دلیل داره که دلیلِ نوشتن رو به حاشیه ببره. فعلا چله زیارت عاشورا گرفتم براشون.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۰۶
صالحه

نظرات  (۴)

۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۱۰ شاگرد خیاط

. این خودی که بزرگترین نشانه‌ی وجود آفریدگاره، مگه انسان چاره‌ی دیگه‌ای هم داره جز عشق ورزیدن بهش

پاسخ:
این عشق به انسان فقط در راستا و در طول عشق به پروردگار و مظهر پروردگار؛ نشانه‌ی پروردگار بودن معنی می‌تونه داشته باشه.
وگرنه ره به ترکستان اومانیسم می‌بره.
۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۹:۲۰ شاگرد خیاط

صالحه ستاره قطبی باش و شبهای بیابان را از 

بی جهت ی 

نجات بده.

حق عوضت بده

پاسخ:
نمی‌نویسیدها! حواسم هست :)
۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۳ شاگرد خیاط

به سختی جلوی نوشتن رو میگیرم

البته دو سه روزه تسلیم شده ام

روزی سه هزار کلمه کوپن وراجی کردن به خودم داده ام که همون اول صبح سوخت میشه

منتهی دیگه چیزی نیست که کسی به دردش بخوره برای همین می مونه توی خونه

پاسخ:
نوشتید وراجی... یادِ کتابِ جدید نشرِ ترجمان افتادم

سرچ کنید وراجی نشر ترجمان... به نظرم از دستش ندید. بخرید بخونیدش.
۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۴ شاگرد خیاط

ره به ترکستان اومانیسم

ربنا

اومانیست های ما را به دست رسولان ما مسلمان کن

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">