دنیا بدونِ شما، همهچیز را کم داشت! ۱
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۱۳ ق.ظ
قرار بود من واسه یه کسی، یه چیزی بنویسم... یه چیزایی هم تو ذهنم بود... حالا میگم... لودینگ!
مثلا برادر خودم، رفتیم براش خواستگاری... چندین بار! ولی ما از اون خانوادهها نبودیم که وقتی زنگ میزدیم پشت تلفن بپرسیم: "ببخشید، دخترِ شما بور و سفید و چشمرنگی هست یا نه؟" همیشه مامانم اخلاق و خانواده دختر رو ملاک قرار میداد و از قضا در اکثر اوقات وقتی دیگه حضورا خدمت خانواده دختر میرفتیم، متوجه میشدیم که علاوه بر همین مساله ظاهر! خیلی چیزای دیگهشون هم باهامون جور در نمیاد ولی یه شیرینی میخریدیم و میرفتیم و با احترام جواب میدادیم که: "احتمالا با هم جور در نمیان."
البته برای من خیلی سخت بود که با مامانم همراهی کنم. آخه این رویه مامانم رو قبول نداشتم. رضا که اِند معیاراش همون سه قلم مساله ظاهر بود و بقیهش رو سپرده بود به خدا. بازم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که هم به چیزی هم که میخواست رسید و هم اینکه عروسمون هم دختر خوب و گلی هست. با این وجود، شاید الان رضا احساس خوشبختی نکنه، اما صددرصد احساس کمبود نمیکنه. :))
مورد دیگه داشتیم تو همین فک و فامیلمون. پسرخالهام که همسنم هست رو عرض میکنم. فقط یه بار همسرش رو قبل از ازدواج دیده بود و آناً به محض اینکه دخترخانم سلام میکنه، مورد پسندش واقع میشه و از همون لحظه استارت پروژه خواستگاری رو میزنه. جلّ الخالق! چگونه؟ پسرخالهام عاشق وقار این دخترخانم میشه که طوری سلام کرده بود که کاملا حیا و ... درش عیان بوده و اینا! بعدا هم چون با هم فامیل بودند، بیشتر پرس و جو میکنه و خلاصه به ازدواج هم ختم میشه الحمدلله! و عجیبه بدونید که بینهایت باهم تفاهم دارند. یعنی علی فقط با یک لحنِ سلام کردنِ فاطمه، به این حجم از تفاهم پی برد! از بعضی از کتابا دو جلد تو خونهشون دارند چون جفتشون تو مجردیشون اونو خونده بودند!!! البته رضا هم با همسرش تفاهم زیادی داره اما چون خیلی فرهیخته نیستند! :)) چیز بارزی وجود نداره که من خدمتتون عرض کنم!
یا مثلا شوهرِ خودِ من! از جلسه دوم سوم خواستگاری مطمئن بوده که فقط با من خوشبخت میشه اما من تا جلسه دهم هم دو دل بودم و تاااازه تا دو سه سال بعد از ازدواج هم به اطمینان قلبی نرسیده بودم. اینجاست که آیه میفرماید: "لیطمئن قلبی!!!"
میخواستم بگم مردهایی که مرد زندگیاند واقعا میدونند از زندگی چی میخوان. مردهایی که میدونند از زندگی چی میخوان هم خوب میدونند چه زنی میخوان!
یعنی دخترانم! صغری کبری نتیجه اینکه مردِ زندگی خودش میدونه باید بره خواستگاریِ چه کسی!
یعنی میخواستم بگم پیشقدم شدنِ دخترا واسه خواستگاری فقط به خاطر ماجرای حیای دخترانه و اینکه بعدا سرکوفت بخورن و سرخورده بشن و اینا نیست... فقط به خاطر اینکه دوست دارن عاشق براشون به زحمت بیافته و اینا نیست!
اما واقعا چه حرفا... عجب خیالات خامی!
نظرم تغییر کرد...
چون خیلی طولانی شد، ادامهش رو جمعه میگم! :)
۹۸/۰۸/۰۷
برای همین در مورد رشیده بودن دختر تاکید میشه.چون اون زمان دیگه به ثبات رای و تصمیم هم مرسه.
سلام