حکایت شگفت مرد میلیاردر
چند وقت پیش یک آقایی میاد محل کار همسر و جمع همکاران همسر، باهاش چند دقیقهای معاشرت میکنند.
این آقا توزیع کننده لاستیک اتومبیل بود در بازار تهران.
طبق گفته خودش گردش مالی حسابش ماهانه ۵۰ میلیارد بود.
با احتساب اینکه یک سوم درآمدش میشه سود خالص، حداقل ماهی ۱۵ میلیارد درآمد داشت. خونهاش هم جنت آباد بود.
قسمت عجیب ماجرا برای ما این بود که میگفت امسال بعد از ۱۵_ ۲۰ سال زندگی مشترک برای اولین بااااار خانوادهاش رو هوایی به زیارت مشهد مقدس برده بود.
طرف آرزوش این بود که یه ماشین بنز بخره من با تعجب از همسر پرسیدم که بنز که چند میلیاردی هم پیدا میشه!
همسرم گفت: نه! بنزی که میخواست، ۷۰_۸۰ میلیارد بود. عکس صفحه گوشی موبایلش رو هم نشونمون داد... عکس همون بنز بود. میگفت من فقط آرزو دارم که اینو بخرم...
آیا شما هم تعجب کردید؟ آیا این داستان برای شما شگفتانگیز بود؟
اگر نبود، بذارید بهتون بگم چرا برای من و همسرم شگفتانگیز بود...
به این منظور باید یک اعترافی رو بکنم... یه چیزی که بهتون نگفتم...
اینکه ما برگشتنی از سفر اربعین امسال با هواپیما برگشتیم. البته فقط من و دخترا...
یعنی همسر فقط ۴ تا بلیت خرید و خودش و برادرش زمینی برگشتن مهران تا ماشینمون رو از مرز بردارن و دوتایی بیان تهران.
در واقع اینکه ۴ تا بلیت خرید، برای صرفهجویی اقتصادی بود. میگفت کاش پول داشتم و رفت و برگشت، همهمون هوایی میرفتیم. ولی خب، واقعیت اینه که ما اونقدر پولدار نیستیم.
پول این چهارتا بلیت شد تقریبا حقوق یک ماهِ همسر. کاظمین که بودیم هم مدام میگفت میخوام براتون بلیت برگشت هوایی بگیرم. من باورم نمیشد. ولی این کار رو کرد...
همیشه هم دلش میخواد ما رو با بهترین شرایط ببره مشهد. شاید همیشه، همه چیز عالی و درجه یک نباشه، ولی هر سال سعی خودش رو میکنه و ما رو سفر مشهد میبره. این مرد واقعا یک جنگجوئه.
عزیزانی که هنوز ازدواج نکردید، انتخاب کنید. میخواهید با کسی ازدواج کنید که میلیاردر هست و بعد از ۱۵ سال، شما رو یه سفر مشهد میبره، یا با یه جنگجو با سرمایه معنویِ مولتیمیلیاردی؟

یه بندهخدایی رو میشناسم مشهدیه، بیاعتقاد هم نیست ولی میگه ما شاید سالی یک بار بریم حرم یا نه! خیلی عجیبه. انگار یکسری چیزا قسمته. پول و اینا بهونهست.
جالبه که ایشونم آرزو داره و ماشینی هست که نتونه بخره! واقعا این چیزا تمومنشدنیه.