حلقهی سه نفره
دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۳۷ ب.ظ
شاید بعضیها با خوندن این پست، فکر کنند که من عقبافتادهام و نمیفهمم تفاوت نسلها یعنی چی. شاید به نظر بیاد که من یه پیرزنام که معتقدم زنها باید فقط دماغشون از چادرشون بیرون باشه... ولی اینطور نیست. پستِ امروز من فقط یک پدیده رو بررسی میکنه.
قبل از اینکه شروع کنم بگم که برای من هم عادی شده بود. دو سه سال پیش دخترخالهی دلبندم "ع" _که مجرده_ پیوند ابروش رو برداشت. شاید دهه هشتاد که دخترخاله "ع" _که از این یکی "عِ" دلبند، بزرگتره_ پیوند ابروی خودش رو برداشت همه حس کردیم عجب اتفاق خاصی افتاده... ولی همین امسال عید که دخترخالهام "ف" _که نسبتا مذهبی هست_ ابروش رو برداشت، دیگه همه چیز عادی بود. هیچ هیجانی نداشت.
آره... من هم برام عادی بود تا اینکه متوجه شدم این مسالهِ ساده، چقدر میتونه دردسرساز بشه.
یکشنبهها و دوشنبهها، که میرم کلاسِ استاد ش.ز دختر و پسرها، تقریبا بلااستثناء مذهبی اند. من توی کلاس هیچ احساسِ بدی نداشتم تا اینکه اون جلسهای که قرار بود، مطلب ارائه بدیم فرا رسید. یه جوری هم شد که من اول ارائه دادم چون هیچ داوطلب دیگهای هم نبود...
ولی بعد از کلاس متوجه نگاه سنگین پسرها شدم و دخترها سرِ صحبت رو باهام باز کردند. شاید اعتمادبهنفسِ من اونها کنجکاو کرده بود. و جالب اینجا بود که تصور میکردند من مجردم! اولین چیزی که بعد از فهمیدن تاهلام پرسیدند این بود که چرا حلقه نمیاندازی؟ اصرار داشتند که اینطوری خواستگار برات میاد! شوخی میکردیم و میخندیدیم... یکیشون شوخی میکرد، دیگری فقط میخندید و سومی خیرخواهانه میگفت که حلقه بندازم چون تو این دوره زمونه که دخترها حتی ابروهاشون رو رنگ میکنند، دیگه نشانهای جز حلقه برای تاهل نیست.
من اما شوخی میکردم و میگفتم: چقدر دوره زمونه بد شده... چرا باید به دستم نگاه کنند آخه؟
حس میکنم غالبِ دخترهای نسلِ من، شادتر نشدهاند. جوانی و نشاطِ اونها قرینِ یک حرمان هست... حس میکنم...
۹۷/۰۵/۲۲