تولدت مبارک
فردا جمعه تولد همسره. دوست داشتم واقعا سوپرایزش کنم. می خواستم براش مجله درست کنم. با عکسای خودش و نوشتن خوبی هاش. ولی این روزا اصلا خونه نبود که بچه رو بگیره تا من برم بیرون و چند تا دونه عکس رو بدم برام چاپ کنند.
حتی چهارشنبه بهش گفتم بچه رو بگیر می خوام برم استخر. شب بهم میگه شرمنده، فردا یه کاری برام پیش اومده و صبح نیستم. منم گفتم آخه چرا نمی ذاری سوپرایزت کنم. استخر نمی خواستم برم. می خواستم برم برات کادو بخرم! (هنوز نمی دونه کادوش چیه)
ولی کادوی معنویش رو گرفت. مامانم اینا ناهار اومدند خونمون و مامانم خودش پیشنهاد داد که بذار شوهرت قبل از سفر ما به اربعین بره و بیاد. تو هم بیا پیش ما.
منم سریع قبول کردم. به چند دلیل. اولین و مهم ترینش اینه که مامانم خودش پیشنهاد رو داد. و این یعنی من سربارشون نشدم. خودم رو تحمیل نکردم.
واقعا از عمق وجودم خوشحالم که اومدم پیش مامان. بیشتر می تونم باهاش گپ بزنم. امشب هم بعد از غروب اومد و حجامتش کردم و اونم منو حجامت کرد.
شوهرم خیلی خوشحال شد که می تونه بره کربلا. خوشحالم که خدا خودش عنایت کرد به منِ سر تا پا گناه.
خلاصه تولد شوهرم مبارک باشه. ان شاءالله هزارساله بشه. ظهور امام زمان (ع) رو ببینه. صبحی که میاد... نوری که می تابه و همه جا رو یه جور خاصی روشن می کنه... چند سال پیش، در چند سال پیاپی، تو روزهای عید نوروز، خوابش رو دیدم... البته الان میگن همونطور که غیبت تدریجی بوده، ظهور هم تدریجیه. ولی خب! اون روز یه روز خاصیه بلاخره. اللهم الرزقنا.
تولدشون مبارک
ان شاءالله عمرشون با برکت باشه و روزای خوبی رو در کنار هم تجربه کنید