به بهانه یک سالگرد ازدواج
امروز که گوشه سررسید دیدم نوشته سالروز ازواج حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، دوباره پرت شدم توی یک خاطره قدیمی...
روزهای خواستگاریم... نمیدونم دفعه چندمی بود که آقا مصطفی اومده بود خواستگاری و برای صحبت کردن و... و من هنوز جوابی بهش نداده بودم.
من گفتم آدرس خونهتون رو بنویسید و بدید. اون زمان بابام سفرِ راه دور رفته بود و نبود تا این کارها رو برام پیش ببره. شوهرم سررسیدی که توش سوالاتش رو لیست کرده بود و با خودش آورده بود رو باز کرد و یک برگه کند و توش آدرس خونه شون رو با خوشخطترین حالت دستخطش نوشت.
وقتی رفتند، من به برگه نگاه کردم. زیرش رو که خوندم خیلی جا خوردم. خودتون میتونید حدس بزنید زیرش چی نوشته بود دیگه. فقط حس کردم یه نشونه است. با اینکه همش دلم میخواست یه بهانه بیارم و مصطفی رو رد کنم اما اون بهانه که دستم نمیومد هیچ، همه چیز دست به دست هم میداد تا من بگم بله...
چند سال بعد از مصطفی پرسیدم یادته اون ماجرا رو؟ تو عمداً اون برگه رو انتخاب کردی؟ باورش نمیشد... همه چیز کاملا اتفاقی بود.
حالا ما کجا و اون دردانههای عالم خلقت کجا. فقط یه چیز... ما وظیفهمونه که از اونا الگو بگیریم. فردای ازدواج این یگانه زوج بیهمتای هستی؛ وقتی پیامبر صلوات الله علیه از امیرالمومنین میپرسند همسرت را چگونه یافتی؟ میفرماید: نعم العون علی طاعه الله. چه خوب یاور و کمکحالی برای عبادت کردن خدا. بعد حضرت از دخترشون میپرسند همسرت را چگونه یافتی، حضرت زهرا میفرمایند: خیر بعل. بهترین شوهر.
همسرها باید به هم کمک کنند توی مسیر عبودیت. نباید همسرشون رو رها کنند. باید مراقب همدیگه باشند. مراقبتِ یک دوست، یک یاور، که رفیقش از مسیر خارج نشه، اعمالش، رفتارش، گفتارش، نیتهاش، تلاشش برای عبودیت خدا باشه، برای رضایت خدا باشه.
حالا من خوشحالم که اگر من و همسرم توی این قضیه نمره ۲۰ هم نگرفتیم اما انصافا مثل شاگردهای درسخون داریم تلاشمون رو میکنیم...
و حالا که داره کم کم ۸ سال میشه روزهایی که من این مرد رو میشناسم، دیگه نمیتونم یک لحظه هم عاشقش نباشم. این رفیقم کسی هست که خالصانه ۸ سال بهم در راه عبودیت کمک کرده و منم ۸ سال در حدّ خودم کمکش کردم. من که حالا از این ازدواج خیلی راضیام. یعنی نمیتونم نباشم. خدا کنه، خداوند و همسرم و پدر و مادرم هم ازم راضی باشند.
+ جالبه که نظیر این اتفاق دو روز پیش افتاد. یعنی نیتمون با یکی از تاریخهای تقویم با هم مصادف شد. کاملا اتفاقی. حالا منتظرم ببینم نتیجهش چی میشه. شاید یه روز اومدم و خبرش رو اینجا بهتون دادم. دعا کنیم همدیگه رو...
:)
ای جان. چی بالاتر از این.
ان شاءالله عاقبت بخیر باشید
التماس دعا