باید تمرین کنم...
چهارشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۲ ق.ظ
اینکه از دردهات بنویسی، از ترسهات بنویسی، از زخمهات بنویسی، هم خوبه هم بد.
بد هست چون دیگران رو ناراحت میکنه. گاهی نگران میکنه و گاهی با مشکلت درگیر میکنه. مشکلات من همیشه یه طوری بودند که توی روضهی امامحسین فراموششون میکردم. اما این بار نمیدونم چرا، ولی دیدم دیگه نمیتونم تحمل کنم. شاید چون سر و کارم با خودِ امامحسین افتاده بود. ترسیدم چون همیشه فکر میکردم زیر عَلمِ امامحسین سینه زدن، سادهترین مدلِ دینداری هست. ولی حالا میدیدم سختترین کاره.
ولی خوب شد نوشتم! اگه اینجا نمینوشتم نمیفهمیدم با خودم چند چندم! نمیفهمیدم دردم چیه. نمیدونستم باید به شوهرم چی بگم. اما بلاخره بهش گفتم. شاید همون تلنگرِ شباهنگ که گوشه ذهنم بود باعث شد با شوهرم حرف بزنم. و تک تکِ کامنتهای شما، از اون اولی تا آخری، بهم کمک کرد تا کمکم با قضیه کنار بیام. موقع نوشتنِ جوابها، گریه کردم؛ خندیدم و فکر کردم و با هر کامنتی که میاومد حالم بهتر میشد _ و این فضای مجازی عجب جای عجیب و غریبی است! _ ... تا اینکه تونستم سرِ صحبت رو با شوهرم باز کنم. بفهمم کجا حق با من هست و کجا حق با اون.
بهم گفت که تو این قضیه، مشکلم از وابستگیه... بهم گفت که از دیگران توقع نداشته باش که اگر بهت یه تعارفِ ساده میزنند، واقعا به اون حرفاشون عمل کنند و همش دغدغه کارِ تو رو داشته باشند. بهم گفت که انقدر به رفتارهای این و اون فکر نکن...
راست میگفت! باید یاد بگیرم که اینقدر مزخرف نباشم. باید توی این سفر شروع کنم و یاد بگیرم که یه ذره کمتر، آدمِ مزخرفی باشم.
ولی همه اینا به کنار، مهمترین مساله اینه که نویسنده این وبلاگ ولو اینکه خیلی ظاهرالصلاح به نظر بیاد، ولی اینه!!! به کمک نیاز داره. به همین نرو کربلا و برو کربلاها نیاز داره. به حرفاتون، پشتگرمیهاتون نیاز داره. چون صالحه خیلی از خودش میترسه... مخصوصا وقتی که میبینه مسئولیت تو خونه و بیرون از خونه داره سنگین میشه و درسهایی میخونه که باید آدمش کنه ولی هنوز آدم نشده.
این وبلاگ رو برای همین روزا ساختم. برای روایت روزهای خوب و بد. چون نیاز دارم با خودِ واقعیم روبرو شم. همون خودی که هیچکس بهم نشون نمیده اما شما لطف میکنید و بهم نشون میدید. ازتون صمیمانه سپاسگزارم... خیلی :)
۹۷/۰۸/۰۲