امشب به جای پارک رفتیم استریت فودِ سیتیر.
روغن آفتاب اونجا یه غرفه داشت و کلی بادکنک میدادند به بچهها و یه سری جفنگ دیگه.
فاطمهزهرا هم از لحظه اول دلش رفت واسه اون بادکنکهای قرمز. رفتیم کنار غرفه تا بادکنک بگیره. این دخترایی که تو غرفه تبلیغ میکردند، انقدر گیج بودند که فکر کردند من برای زینب بادکنک میخوام :))
یکی از همین دخترا هم گیر داد به من که چه و چه بکنم تا تو قرعهکشی شرکت داده بشیم. بعدش هم بنا کرد به توضیح دادن در مورد روغن آفتاب!
_این روغن آفتاب همون خروسنشان سابقه...
_بله... اما میدونید... اینا چیزو نمیزنند روشون...
_چی؟ چی؟
_همین GMO رو
_ عزیزم GMO اند دیگه... نزده ولی GMO اند
(بعدش از قیافه من فهمید بند به آب داده. اینطوری ادامه داد) الان همه روغنها GMO اند. اما این کانولا رو که میبینید با دانههایی هست که تو مزارع ایران کشت میشه. (بعد از روی قیافه ام فهمید که من میدونم دانه کانولا کلا GMO هست و ایران و غیرایران فرقی نداره) البته همهی دانههای همهی روغنها با یک کشتی میاد ایران و پخش میشه بین شرکتهای مختلف... (چه نقضِ غرضی! پس آفتاب با بقیه برندها چه فرقی داره؟؟؟) اما ضرر GMO کلا ۲۰ به ۸۰ هست که تازه اونم اثبات نشده... اگر هم ضرری داشته باشه، ۲۰ به ۸۰ روی نسلهای آینده معلوم میشه...
(این بچهی بغلِ من یعنی نسلِ آینده!!)
خواستم بهش بگم ما فقط روغن ارده کنجد و دنبه و شحم و زیتون و اینا مصرف میکنیم. ولی نگفتم. چون خیلی مهربان و مودب بود، ازش تشکر کردم.
و سرِ میز که نشسته بودیم تا ساندویچمون رو بخوریم به بابا میگفتم: یعنی چی؟ من نباید به فکر نسلِ آیندهام باشم؟؟؟ چقدر شعورِ به توهین! چقدر شعورِ به توهین! :|
بله! چقدر شعورِ به توهین!
+ کسی رو هم امر به معروف لِسانی نکردم.
+ همینها نبود ولی همینها بسه :)