صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

روایت اربعینی من

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۵۲ ب.ظ

سلام. 

نمی‌دونم چرا می‌خوام براتون روایت اربعینی بنویسم.

از جمعه عصر از بروجرد راه افتادیم و اذان صبح مرز خسروی کنار اتوبوس‌ها بودیم. کاروان‌مون از خانواده و دوستان و پیر و جوان و کودک همه جوره زائری داره و گفتن این جزئیات الان از حوصله‌ام بدجوری خارجه.

من تا کاظمین توی اتوبوس نخوابیدم. مثل خوابزده‌ها دنبال جای خواب بودم و زجر کشیدم.

۸ و نیم صبح رسیدیم کاظمین و گرمای هوا و پیاده روی ناشتا ناشتا، حالم رو چنان بد کرد که از همه قطع امید کردم و به خدا گفتم: من به هیچ کس هیچ امیدی ندارم. خدایا خودت بهم رحم کن. با وجود اینکه همسرم خیلی می‌خواست مثلا مراقبم باشه اما به نقطه‌ای رسیدم که حتی او رو هم نمی‌دیدم. نقطه‌ای که هیچ کس نمی‌تونست کمکم کنه.

از وقتی رسیدیم تا زمانی که یه جایی برای موندن پیدا کردیم یک ساعت نشد. از این مناجات توحیدی من با خدا، ۵ دقیقه نشد جا پیدا شد. از ۱۱ صبح تا ۴ و ۵ عصر هم خوابیدم. البته چه خوابی؟ تو گرما، سر و صدا و اصرارهای اطرافیان برای بیدار شدن و غذا خوردن و ...

شب رفتیم حرم کاظمین‌. تنها چیزی که نسبتا اطمینان دارم ازش اینه که امام جواد علیه السلام، دعوتم کرده بود. قربونشون برم.

ولی اسکان در شب و روز انقدر گرم بود که بیشتر اوقات در حال تقطیر و سپس تبخیر بودیم.

حال عجیبی بود که حس هیچ کاری به آدم دست نمی‌داد الّا خیره شدن به افق.

الان داریم میریم سامرا. سر ظهره! و باید اعتراف کنم دوست دارم برگردم خونه. من آدم این سفر نیستم و از اولش هم نبودم.

دیشب به شوهرم گفتم یه ماشین بگیریم بریم کربلا، یه سلام بدیم و برگردیم مرز.

کلی نصیحتم کرد و گفت این پاکستانی‌ها چی میکشن ولی همیشه دنبال ادای حق امام حسین علیه السلام هستند و می‌خوان وظیفه‌شون رو انجام بدن و ... ولی اگه تو بگی برگردیم، برمی‌گردیم. و بعدشم گفت که انقدر ژست نمی‌تونم و بی‌حالی و ... نگیر. و خداحافظی کردیم. 

وقتی صبح دیدمش بهم گفت هر بار از این حرفا میزنم بهت، خدا منو گوشمالی میده. دیشب بعد از اینکه رفتی، تا دو ساعت سر جام نشسته بودم و حس رفتن به مجازی نداشتم. حس هیچ کاری رو نداشتم و فقط توی گرما، نشسته بودم! انقدر گرم بود که از گوش‌هام هم عرق می‌اومد.

بله :)

اگه مثل من آدم‌های تی‌تیش مامانی‌ای باشین، اشک‌تون در میاد. دقیقا مثل من. تنها توصیه من به شماهایی که نیومدین اینه که دوستان غصه نخورین اصلا. من فعلا درجاتی از حجابم رو از دست دادم به خاطر گرما و می‌ترسم درجاتی از ایمانم رو هم مثل دو بار قبلی‌ای که اومدم، از دست بدم.

حلالم کنید فعلا. دوست‌تون دارم.

ضمنا التماس دعا هم نفرستید جانِ خودتون. فعلا تنها دعای من زنده برگشتن از این سفره :)

موافقین ۹ مخالفین ۲ ۰۳/۰۵/۲۸
صالحه

نظرات  (۶)

سلام صالحه جان....زیارتت قبول واقعا ممنون ک انقد واقعی هستی و نوشتی من همسرم خیلی آستانه تحملش پایین و گرما و سختی بهم میرزیتش و شاید نتونه در برخورد با بچه ها و شرایط سفر صبور باشه برای همین هرساله با حسرت و گریه مشایه میبینم و حسرت می‌خوردم ولی چون بچه ها از دین زده نشن و خاطره بد نشه چندین بار حتی خود همسرم گفته نرفتیم و گفتم شما تنها برو اونم نرفت بدون ما چون می‌دونه چقدر مشتاق اربعین الان نوشتتون خوندم فهمیدم تصمیم درست گرفتم و واقعا شرایط سختی هست ....من امسال خیلی گریه کردم یواشکی و گفتم بچه ها بزرگ شن میام ان شاالله دوتا بچه زیر هفت سال دارم ...

ولی اگه یادتون موند از طرف من جلو گنبد ی سلام بدید...

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
سلام بانو. من واقعا امسال نیتم این بود که به جای همه‌ی افراد و مخصوصا خانم‌هایی بیام اربعین که چندین سااااال خودم شرایط اونا رو داشتم و برای همین از اربعین جا موندم. خانم‌های بچه‌دار، باردار و یا خانم‌هایی که می‌ترسند بیان این سفر به خاطر سختی‌هاش.
سختی‌هایی که فقط هم به خاطر خود شرایط فیزیکی محیط نیست.دیشب کل کاروان ما به خاطر بچه‌کوچیکهامون انقدر حرف بی‌ربط از یه سری ایرانی پرتوقع  و بی ادب شنید که من در حد حمله عصبی عصبانی شدم. 
و دقیقا عصبانیتم به خاطر این بود که داشتند برای بچه‌هامون خاطره شیرین سفر رو تلخ می‌کردند.
زائرید شما. سلام هم میدم به جای شما گرچه تا الان سلام‌ خودتون رسیده :)
۲۹ مرداد ۰۳ ، ۰۹:۲۸ بنتُ الهدی

ببخشید ولی خندم گرفت :)) منم تنها سالی که رفتم، خب خیلی اذیت شدم تازه هوا اینقدر گرم نبود ! ولی در خودم ندیدم که همه مسیر رو پیاده برم هرچند به دلیل همراهی با گروه، ناچار بودیم. تعجب میکردم که بقیه همسفری ها با این مدت استراحت کم، چقدر سرحالن! و خب .. امسال بایک بچه ۵ ساله و پنج ماهه میدونستم قطعا سرویس میشیم :)) یعنی گفتم اگر قراره از این سفر فقط سختی و اذیتهاش یادبچه ها بمونه، خب چرا بایدبریم؟ گذاشتم تا بچه ها بزرگتر بشن و با خانواده های بچه دار و طی مسیر با ماشین بریم‌ . بچه های شما چطورن؟

پاسخ:
قابل نداشت :) خودمم خنده‌ام هم میگیره:)
بچه‌های من با دوستاشون بازی می‌کنند و خوش خرمند، به منِ مادر که میرسن، غم‌هاشون رو میارن :) دریای غم مادر 
دیشب دخترم کلی گریه کرد که چرا ما زودتر رفتیم حرم زیارت و الان دوستانش دارن بدون اون میرن زیارت و اون تنها مونده و خلاصه هزار و یک دلیل برای اشک ریختن داشت. آخرش هم معلوم شد گشنه‌اش بوده و دستشویی هم داشته :)
دختر وسطیم فعلا کم حاشیه بوده. اون سه ساله مون هم آتیش پاره‌است. سعی میکنیم حسابی مراقب شون باشیم گم نشن و در حد مناسبی غذا بخورن و استراحت کنند. مخصوصا که بیشتر اوقات از بس مشغول حرف زدن و بازی با دوستان هم‌سن‌شون هستند، یادشون میره که بخوابن.
فعلا گرما تا اینجای کار، ما بزرگترا رو بیشتر آزار داده تا کوچیک.ترا. چون اونا پیدا نمیرن و توی کالسکه هستند و ضمنا لباس کمتر و سبک‌تری می‌پوشند.

چقدر این صداقت و راستی رو دوست داشتم:))

 

نمی‌خوام فاز نصیحت و حالا میگذره بردارم.

درک میکنم شرایط سختیه.

گرما غیر قابل تحملی یجورایی و فشار جسمی غیر قابل انکار

اینکه احتمالا باید از افرادی مراقب هم داشته باشی 

و فشار اینکه روحیه رو حفظ کن و قدر بدون و این گفتگوها که میاد هم سختتر می‌کنه برات

 

 فقط دعام اینه این سختی که به خودت چشوندی «نوش جانت » بشه.

اگر اینطور شد و یادت اومد جمله منو هم یاد کن❤️

 

امیدوارم به سلامتی و زیارت قبول و حاجت روا برگردید🌻

پاسخ:
صالحه جان انقدر دعات خوشششگل مستجاب شد و من همش تو مسیر مشایه می‌گفتم عجب سفر خاطر‌انگیزی شده، که نگو!
ان شاءالله سفر شیرین و گوارایی از اربعین نصیبت بشه و حاجاتت رو مستقیم از امام حسین علیه السلام بگیری.
خیلی این خاندان کریم‌اند به خدا.

در مورد اون صداقت بگم... من تعجب می‌کنم اگر کسی بگه سفر کربلا و از اون بالاتر، اربعین رفتیم و همه چیز اوکی بود. بلاخره سختی‌های ناشی از نبودن زیرساخت در عراق، مرز و ایران، سختی‌های ناشی از تعامل با آدم‌ها، همسفر و ایرانی و عراقی، سختی های بیماری و غذا و ...

همه اینا هست. ولی من دیگه وقتی عزم نوشتن می‌کنم؛ دلم نمی‌خواد فقط به وجوه معنوی بپردازم و تو فضای رمانتیک اون معنویت رو مطرح کنم.
یا مثل بعضی وبلاگ‌ها، ادای جنگجوهای جهادی رو در بیارم که ایمان‌شون می‌تونه کوه رو جا به جا کنه.
یه آدم عادی ام.
ولی این دعاهای قشنگ شما، اصلا عادی نیست :)
و همه‌ی شرایط رو به شکل کاملا خارق العاده‌‌ای تغییر میده.
ممنونم :)

سلام صالحه جان

ممنونم ❤️

زیارتتتون قبول..🌹🌹🌹🌹

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
سلام بانو. خیلی ممنونم.

سلام

حقیقتا من هم از گرما ترسیدم. بیشتر هم بخاطر نرگس. البته خودمم تو گرما بی حال میشم و حس می‌کنم ممکنه رفتارهای غیراسلامی ازم سر بزنه. همه اجر زیارت پودر بشه :) 

ولی دلم هم خیییلی میخواست

هیچی اربعین نمیشه

من اخرین بار ۹۸ رفتم

پاسخ:
سلام مروه جان.
امسال خیلی گرم بود. خیلی.
البته صبر رو هم میدن. من خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کنم، صبور بودم :)
ان شاءالله نصیبت میشه عزیزم.

عزیزجان فکر میکنم ضعف جسمی داری مثل من

برگشتی خودتو هر روز ببند به بادوم خام خوردن

کسایی که ضعف جسمی دارن زودتر می برن و خسته میشن

پاسخ:
اون شرایط هر یلی رو هم از پا می‌انداخت. چه برسه به من :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">