خواب وحشتناکِ من
دیروز صبح خواب دیدم برای بار چهارم* باردارم.
از دیروز استرس گرفتم...
به مامان گفتم؛ با ذوق گفت: وای! این که خیلی خوبه...
گفتم: مامان تو هیچ میدونی چقدر به من سخت گذشت؟ بارداری، زایمان، پسازایمان...
گفت: تو اگه درس نخونی که کارای بچهها بهت فشار نمیاره...*
گفتم: ولی این "اگه" هیچ جوره برام معنا نداره.
*: در اصل ششم. سر بچه چهارم :'(
*: مگه بارداری لیلا درس میخوندم؟ نه! ولی خیلی سخت بود... همه چی.
پ.ن: الان اصلا آمادگیش رو ندارم. روحی، جسمی، روانی. خدایا...
پ.ن۲: چیزی منو ترسونده اینه که زهرا دوستم هم یکی دو هفته پیش، همین خواب رو دیده.
پ.ن۳: الان رفتم تعبیرخوابها رو خوندم. احتمالا جای نگرانی نیست. جالبه که اینقدر هول شدم که از اول این کار رو نکردم. چقدر برنامه ریختم برای خودم. چقدر آرزوهای دراز دارم که همهشون با یه بچه به هم میریزه. چقدر بد شدم من...
سلام
حالا به نظرم قبل از ترس و دلهره یه تست معقولانه تره. ترسیدن بدهکار زندگیمون نیستیم که سر چیزی که معلوم نیست استرس بگیریم که...