صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

خواب وحشتناکِ من

يكشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

دیروز صبح خواب دیدم برای بار چهارم* باردارم.
از دیروز استرس گرفتم...
به مامان گفتم؛ با ذوق گفت: وای! این که خیلی خوبه...
گفتم: مامان تو هیچ میدونی چقدر به من سخت گذشت؟ بارداری، زایمان، پسازایمان...
گفت: تو اگه درس نخونی که کارای بچه‌ها بهت فشار نمیاره...*
گفتم: ولی این "اگه" هیچ جوره برام معنا نداره.


*: در اصل ششم. سر بچه چهارم :'(

*: مگه بارداری لیلا درس می‌خوندم؟ نه! ولی خیلی سخت بود... همه چی.
پ.ن: الان اصلا آمادگی‌ش رو ندارم. روحی، جسمی، روانی. خدایا...

پ.ن۲: چیزی منو ترسونده اینه که زهرا دوستم هم یکی دو هفته پیش، همین خواب رو دیده.

پ.ن۳: الان رفتم تعبیرخواب‌ها رو خوندم. احتمالا جای نگرانی نیست. جالبه که اینقدر هول شدم که از اول این کار رو نکردم. چقدر برنامه ریختم برای خودم. چقدر آرزو‌های دراز دارم که همه‌شون با یه بچه به هم میریزه. چقدر بد شدم من...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۱۸
صالحه

نظرات  (۸)

سلام 

حالا به نظرم قبل از ترس و دلهره یه تست معقولانه تره. ترسیدن بدهکار زندگیمون نیستیم که سر چیزی که معلوم نیست استرس بگیریم که...

پاسخ:
سلام... آخه الان که هیچی معلوم نیست :(

خواب زن چپ نیس؟

وب جالبی داری 

به منم سر بزن 

/http://kaveh-accordion.blogfa.com

پاسخ:
نه خیر. نیست :/

خب پس الکی پیشواز رفتی دختر خوب؟

تازه اگه تعبیرم داشته باشههه، تعبیرش عینش نیست که، یه چیز دیگه ست.

 

پاسخ:
آخه نمیدونی با یه نیم وجبی جدید چقدر کاسه کوزه‌هام به هم میریزه :(
 ولی ان شاءالله تعبیرش یه چیز دیگه‌ست.
این چند روز هم یه سری اتفاقات افتاد که با خودم هزار بار گفتم: دیگه بچه نمیارم... 
چرا حالا؟ چون اطرافیانم که کمک میکنند فکر میکنند دیگه هیچ کاری نداره بچه داری برای من.
از حدودای پاییز ۱۴۰۰ تا پاییز ۱۴۰۱ که یه عالمه فشار جسمی و روحی روانی به من وارد شد رو حساب نمی‌کنند. مهم تر از همه اینکه مغزم تعطیل شد.‌ نتونستم کتاب‌ بخونم... بی‌حالی، ضعف... گرما بدون کولر، با کولرِ داغووون و مشکلات جانبی جسمی و حجم فشارهای روانی‌ای که تحمل کردم... اون سفر مشهدِ کذایی...
و هیچ کدوم از این شرایط تغییر آنچنانی نکردند و من از بارداری متنفرم😭

ببین صالحه عزیزم، یه چیزی بهت می‌گم روش فکر کن.

یکم روی جایی که خدا برات مقدر کرده، قرار بگیر.

اگر خدا برات مادری کردن مقدر کرده، با همه سختیهاش، با نشاط انجامش بده نه با اکراه. 

بالاخره دنیا جای تلاشه، ما می‌تونیم تلاشی در راه خواست خدا داشته باشیم یا تلاشی در راه خواست خودمون. اما نتیجه این دو تا متفاوتن.

نشاط توی انجام امر خدا خیلی مهمه. نداشتن اکراه. اگر خدا همچین چیزی رو برات مقدر کرد، خودت رو منطبق کن باهاش.

پاسخ:
یه خانم جلسه‌ای هست که مامانم کلاس‌هاش رو میره: خانم اسدی D:
اونم همینو میگه: اکراهاتت رو کنار بذار و ... :)))

من مخالف این نیستم‌ که من یه تکلیفی دارم و تکلیف رو باید با حال خوب و نشاط انجام داد. اما لوازم ایجاد این نشاط و ... وجود نداره برای زنی که چنین شرایطی داره.

یه خانم بلاگری که کنار سه تا بچه‌ش مشغول تحصیل بود به بقیه خانم‌ها میگفت من شرایطم هیچ فرقی نداره با شمایی که توی خونه دارید خانه داری میکنید و هیچ کمکی ای ندارم برای نگه داری بچه ها و کارهای خونه جز همون مواردی که با شوهرم دوتایی میریم بیرون (عشق و حال و  درآمد میلیونی از تبلیغات رو هم البته اضافه کن که من کاری با این قضیه ندارم)
اما مگه همون "به جز" چیز کمی هست؟
نشاط فرمایشی و با دستور دینی ایجاد نمیشه پیچک جان.
حال خوب با محیط خوب ارتباط تنگاتنگ داره. حال خوب تو محیط خوب با آدمهای حال بد‌کن بد میشه...
چطوری میشه خودمون رو با تقدیری که خودمون در رقم خوردنش موثر بودیم تطبیق بدیم در حالی که آدم‌هایی که ادعا میکنند کمک‌مون می‌کنند مدام از نظر فکری و ذهنی و جسمی و اعصاب و ... ما رو تحت فشار میذارن؟
واقع بین باشیم.
نمیدونم خانواده تو چطورند اما من تو بارداری‌م هم گاهی مادرم یادش میره که شرایط من چیه و انتظار داره مهمون دعوت کنم و ... بگذریم از روند مهمونی گرفتن‌هاش و خستگی‌هاش و توقعات خودش از من لالوهای این مهمونی‌ها و ...
هیچ کس شرایط مالی ما رو درک نمی‌کنه.
نبودن گهگاه شوهرم رو درک نمی‌کنه.
شوهرها هم چی میفهمند از بارداری، از زایمان، پسازایمان... هیچی..
چرا من باید یه تنه بار این منطبق شدن رو به دوش بکشم؟ مگه میتونم؟ مگه میشه؟

سلام

به نظرم توی عصر ما وقتی جو فرهنگی و سبک زندگی ها رو لحاظ کنیم وقتی برای شیعیان موضوع فرزندآوری شده یک اولویت... خیلی مهمه که جوری تدبیر بشه که به زنی که داره فرزندآوری میکنه سخت و تلخ نگذره...

 

در واقع در کنار جهادی که زن میکنه، باید اطرافیان اون زن هم جهاد کنن...

یه مقداری از ترس و وحشت شما از فرزند چهارم به خاطر تازه فارغ شدن شما طبیعی هست... اما بخشیش ممکنه به خاطر این باشه که این جهاد به صورت کامل و توسط همه ی کسانی که باید جهاد میکردن اتفاق نیفتاده...

 

شاید...

پاسخ:
سلام علیکم 
بله. همینه... و هیچ تدبیری در کار نیست...
و هیچ همکاری
و هیچ درکی

صالحه! تو داری جهاد میکنی.....

زندگیت بهشت دختر

پاسخ:
شما چند سالتونه جسارتا :)
آخه اگه جهاد مساوی بود با بهشتِ دنیایی که همه جهاد میکردند.
سخته خب!!! و هر انسانی یه طاقت و ظرفیتی داره. 
واقع بین باشیم.

متولد سال 77...

 

پاسخ:
زنده باشی..
۰۴ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۱۰ پیـــچـ ـک

می‌دونم چی می‌گی...به خدا می‌دونم! منم همه کسایی که کنارم هستن، وضعیتمو درک نمی‌کنن. بشینم برات بگم منم اندازه خودم خب تنهایی و سختی دارم. درسته که اطرافیان هم باید کمک کنن و وطیفه دارن. اصلا جهاد یه مجاهد، بدون همراه اونقدر سخته که تقریبا ناممکنه ولی طرف حساب ما خداست و خداست که وسیله سازه! وسیله ها رو از خدا بخواه!

نشاط از بیرون اتفاق نمیفته. کنار گذاشتن اکراهات هم همین طور. دقیقا درست فهمیدی. این جستجوی درونیه تا تو ببینی چه عواملی داره باعث از بین رفتن نشاطت میشه و اونها رو مرتفع کنی. هرچی رو که خودت می‌تونی به تنهایی مرتفع کنی، انجام بدی و هرچی رو که نمی‌تونی، از خدا براش وسیله بخوای.

شوهر یه آدمه، یه وقتایی می‌فهمه، یه وقتایی نمی‌فهمه. مادر یه آدمه. دوست یه آدمه... همشون هم وسیله خدان. 

اگه وسایل کمکی تو لنگی دارن، شاید این تویی که توی درخواست و مدل خواهشت برای همراهی وسیله ها، از خدا لنگی داری، شاید این تویی که توی کسب رضایت و اطمینان قلبی به خواست خدا لنگی داری وگرنه که خدا گفته و لینصرن الله من ینصره...

وعده خدا که ناحق نمیشه، شاید نصرت ما لقی داره که نصرت خدا هم لقی داره. شاید قلب ماست که تو جذب این نصرت گرهی، تیرگی ای چیزی داره....

درون خودت رو بگرد و اگر گره یا کدورتی برای درک نور نصرت خدا هیت، اونو رفع کن تا وسیله های لازمت رو بهتر بتونی پیدا کنی!

 

 

من برات دعا می‌کنم و کاملا درکت می‌کنم! حق داری از اطرافیانت دلگیر یا ناامید باشی، ولی وقتی خدا بنده‌ای رو برای خودش بخواد اونو از غیر خودش ناامید و حتی دلزده می‌کنه. 

 

 

پاسخ:
ممنونم پیچک جان که دعام می کنی...

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">